***
صبح با تکان های شدیدی دخترک ترسیده چشمهایش را گشود.
با دیدن قیافهی اخمآلود آلپ ارسلان نفس حبس شدهاش را بیرون فرستاد
ارسلان غرید
_ فکر کردم مردی!
دلارای دستی به موهای ژولیده اش کشید و او به غر زدن ادامه داد
_ چت شده؟ قرص خواب خوردی؟
دلارای بدنش را کشید و خونسرد چشمانش را مالید
این حاملگی کی تمام میشد تا یک نفس راحت بکشد
حالت تهوع دست از سرش برداشته و حال خواب آلودگی و کسلی سراغش آمده بود
خواب آلود پرسید
_اتفاقی افتاده؟
ارسلان کلافه و بدعنق تشر زد
_اگر افتحار بدی بیدارشی میفهمی چی شده
_ درد نداری؟
ارسلان جواب سوالش را نداد
_تا نظرم عوض نشده پاشو حاضرشو
دخترک بی حال روی تخت نشست و نگاهش کرد
موهای نمدارش نشان میداد دوش گرفته است
_کجا میخوایم بریم؟ تو هنوز حالت خوب نشده .
انگست اشارهی آلپ ارسلان روی لبهای دلارای نشست.
_حرفی از اتفافات این چند روز بزنی شک نکن دندونات رو توی دهنت خرد میکنم دلی.
همه چی تموم شد خب؟
یادت میره هر اتفاقی افتاده رو
دلارای حرصی غرید
_حق ندارم بدونم کجا داریم میریم؟!
آلپ ارسلان با چشمهای یخ زدهاش نگاهی به دخترک انداخت و ساعتش را دور دستش بست
_محضر ، دیروز نگفتم؟
دخترک بی اختیار دستش روی شکمش نشست.
از اینکه فرزندش شناسنامهدار میشد قند در دلش آب شد.
از روی تخت بلند شد و خواست از کنار آلپ ارسلان رد شود که کمرش اسیر دستانش شد.
دستانش را دور کمر دخترک حلقه کرد و از پشت به او چسبید
با خشونت زیر گوشش زمزمه کرد:
_این کار رو فقط برای بستن دهن داداشتو و پدر خودم میکنم
چون از این به بعد خیلی چیزا قرارِ تغییر کنه
اینا رو بهت گفتم که فکر نکنی قرارِ جای پای تو توی زندگیم محکم بشه.
فهمیدی دلی؟
دلارای نالید
_ ولم کن
_ نشنیدم بگی فهمیدی
_ فهمیدم ، از قبلم میدونستم حالا راحتم بذار
ارسلان عقب هلش داد
بدن دخترک به دیوار چسبید و بدن ارسلان به دلارای
_ منو ببین ، به چشم یک عقد صوری بهش نگاه میکنی
هوا برت نمیداره که شدی زن آلپارسلان ملکشاهان
بخوای تو زندگیم دخالت کنی یا واسه کوچکترین چیزی طلبکار بشی نابودت میکنم دلی
من الان دلم از عالم و آدم پره
کاری نکن سر تو خالی کنم
حواست به رفتارت باشه
دلارای با چشمان پر اشک نگاهش کرد
این مرد قلب نداشت؟
با صدایی لرزان جوابش را داد
_ من دنبال چیزی نیستم ارسلان
با خودت چه فکری کردی؟
یادت رفته من تک دختر حاج فرهمندم؟
از زمان تولد هرچی خواستم داشتم
نه به سلیقه خودم ولی چشم و دلم سیره
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
آخه حماقت تا به کِی؟
آخه یه دختر چقدر میتونه احمق باشه؟
یه پسر چقدر میتونه گاو باشه؟
استغفرالله😐😂
بزارید یچی بگم
یادته من تک دختر حاج فرهمندم؟
جواب ارسلان
اره یادمه چحوری میرینمروت اخم نمیگی تک دختر حاج فرهمند
دیگه این مثل نازلی توی رمان عشق ممنوعه استاد نشه که از اول پیش بود نفهمید که بارداره
دیگه آنقدر که خنگ نیستن ؟
این ارسلان گولاخ چی فکر کرده وازدواج صوری دیگه چه صیغه ای هست نامرد
ارسلان چقد اسکل ک تا الان نفهمیدع دلی بارداره 🥲💔
واقعا چرا نمیگه بارداره ؟
یعنی اون اسکل نمیفهمه؟
و من که میدونم این رمان رو بخونم عصبی میشم و باز میخونم🤦🏻♀️
وای دهنم کف کرد بسکه این پارت بلند و زیاد بود ☺😡
عهههه جدیییی
منم تک دختر بابامم خوشبختم
😐ارسلان نزنی همونجا جرش ندی….من میام جرش میدم
بابا از جمله های تکراریت از کارای تکراریت خسته شدیم
ماهم عشقو تجربه کردیم ولی هیچ آدمی برای عشق حاضر نمیشه دخترانگیشو خانوادشو عفتشو ابروشو بده بره
نویسنده واقعا داری خیلی خیالاتیش میکنی همه این تو اونور آبم قفله لامصب
مگه شهر حرته
دختر هیفده ساله ای که
قطعا به خاطر اون کتک هوایی که خورده بچش نیوفتاده
مامان من دوباره بالا پایین پرید بچش ۴ماهش بود افتاد
بعد تو مثل خر کتک خوردی هیچیت نشد
مگه میشههههه
😅حرص نخور خواهر این رمان فضایی هم تموم میشه و فقط ماییم این وسط ک پیر میشیم
بابا بچمو کشت
همش میرینه به اعصاب بچم
و منی که میدونم وقتی این رمان لعنتی رو میخونم اعصابم بهم میریزه و بازم هم میخونم 😂😂
اوکی ولی چرا نمیگی بارداری احمق😐😐😐
خیلی داری طولش میدی
خوشتون میاد اذیت شید
تک دختر حاج فرهمند بودیو همچین غلطی کردی؟
سلام نویسنده
میشه درخواستم رو بپذیری چند تا سوال دارم.
یه رمان هم دارم.
تموم کنید این بازی کثیف رو🥴
ای جوووونم ارسلاااانم😏😏
دووووورتتت بگردددم گلللللللبببببببم🥲🫀♥️
چهارده تا منفی خوردی 😂
بازم بیا قربون صدقه برو🤪
ما فقط یه خورده به این دلیل برای ارسلان ناراحت بودیم ک حالش بد بود الان که خوب شده همون س*گی ک بود، هست😂
شد بیست و سه تا😂😂
عزیزم بازم قربون صدقه میری یا جور دیگه حالیت کنم با حرفت مخالفن؟🤣🤣🤣🤣🤣
۳۷تاااا
😂😂😂😂
یا علییییی چقده مخالف
هعی ۵۳ تا منفی خورد😔😑
خدامیدونه تاچندپارت دیگ به محضرمیرسن تازه اونجاهم چندین پارت طولش میده خودشوباماهاروگرفته ایستگاه
ب فضل الهی به محضر نمیرسه😂💔
فاطی رمان درخواستی قبول میکنی؟🥺
اگه میکنی تا بگم؟؟؟
…
….
رمان اروانه فکر کنم انلاین باشه🥺🥺🥺
باشه بزار ببینم
امیدوارم در زندگی واقعی هیچ دختری اینقدرضعف نباشه😔😔
ایشششششش😒
خو منم تک دختر بابام هستم دلارای یه جوری میگی تک دختر حاج فرهمند انگار فقط خودش تک دختره/:
حالا انگار چ تحفیه
ارسلان هم از اون بدتره
خودشیفته هااااااا
هاا حالا خوبه عَوَض هیچش هم نمیگرفتنا😂😂
راست میگه فقط یه خاستگار داشت اونم هومن بود😂
عزیزم به اعصابت مسلط باش 😂🤣
اون منظورش اینه چون تک دختر بودم همه چی رو برام فراهم کردن و ………
تا ارسلان فکر نکنه ندید بدید هه😐🤣
😂/:
بزار بگه تک دختره تا پوست پیاز بیارن ت رمان😂💔
والا😑😐