رمان دلارای پارت 331 - رمان دونی

 

 

 

‏آلپ‌ارسلان ابرو درهم کشید‌

 

دلارای پشت هم غیرتش را نشانه می‌گرفت و او از خودش شاکی بود که چرا تیرهای دلارای به هدف می‌خورد!

 

مگر نه اینکه دخترک برایش آنقدرها هم مهم نبود؟!

 

_ زنم و من نکردم رقاصه‌ی کلابم!

وقتی پیداش کردم که رقاصه بود

 

دلارای غرید

 

_ من برای هیچکس نرقصیدم!

 

_ هیچکس جز علیرضا و هاتف و بادیگاردا!

 

_ از چی حرص میخوری؟ از خودت که مجبورم کردی؟

 

ارسلان عصبی صدایش را بالا برد

 

_ قرار نبود مادر بچه‌ی من تو دخترای خرابی باشن که هرشب زیر شیخا میخوابن

 

صدای دلارای زمانی که جیغ کشید می‌لرزید

 

_ من زیر هیچ شیخی نخوابیدم!

 

_ میخوابیدی اگر پیدات نمیکردم

 

نفس زنان سر تکان داد

 

قلبش تند میتپید و کمرش تیر‌میکشید

 

 

 

_ میدونی چیه؟ شایدم میخوابیدم!

شاید بالاخره با یکی از همین شیخا میخوابیدم تا شکم بچمو سیر کنم چون بابای بی غیرتش اونقدر شرف نداشت که بچه‌اشو گردن بگیره!

 

سمت چپ صورتش سوخت

 

هاوژین ترسیده سرش را در سینه‌ی ارسلان فرو برد و ارسلان غرید

 

_ خفه‌شو

 

دلارای دستش را به صورتش گرفت و بغض کرده خندید

 

صورتش نه ، قلبش می‌سوخت!

 

_ وقتی بزرگ شد براش تعریف کن پدر نمونه!

بهش بگو چه بلایی سر خودش و مادرش آوردی

بگو نمی‌خواستیش

بگو نخواستنت باعث شد چی به سرمون بیاد

 

ارسلان دندان هایش را روی هم فشرد

 

سعی داشت خودش را کنترل کند اما مگر می‌توانست؟!

 

در عمرش هیچ زمان سعی نکرده بود خوددار باشد

 

دلارای بغض کرده با غم موهای کوتاهش را محکم بست و زمزمه کرد

 

_ حواست بهش باشه

 

 

ارسلان پوف کشید

 

دلش نمی‌خواست دخترک اینطور در خودش فرو برود

 

کاش باز هم زبان درازی می‌کرد

 

دلارای از کنارش گذشت اما قبل از دور شدن بازویش میان دست ارسلان اسیر شد

 

_ کجا؟

 

دلارای نگاهش نمی‌کرد

 

_ کارای اتاق مهمونتون تموم نشد!

 

ارسلان او را سمت خود کشید

 

_ کارای اتاق مهمون به تو ربطی نداره

تو به کارای اتاق خودمون برس

 

_ خودمونی وجود نداره

 

ارسلان آرام انگشتش را روی قرمزی صورت دخترک کشید

 

_ عصبیم نکن

 

دلارای دندان روی هم فشرد و سکوت کرد

 

ارسلان دوباره نوازشش کرد

 

_ با اون زبونت عذابم نده

جلوی بچم نگو نخواستمش

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 503

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س

  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
38 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
delvin
delvin
8 ماه قبل

سلام وقتتون بخیر؛ببخشید دوستان من نمیتونم توی رمان های سایت رمان وان پیام بدم،کسی دلیلشو میدونه؟

Sevgi
Sevgi
8 ماه قبل

نمیدونم چرا خیلی ها از رفتار ارسلان انتقاد میکنن ولی من حق رو ب اون میدم عاشق مردایه زورگو و سلطه گرو عصبیو اخموام دلی نمیخوادش بدش ب خودممم 😋😍

Sinsyoumaymade
Sinsyoumaymade
پاسخ به  Sevgi
8 ماه قبل

شما تقصیر خودت نیست جانم شما مازوخیسم داری تشریف میبرید پیش یک روانکاو حل میشه به امید خدا

Lilyaz
Lilyaz
پاسخ به  Sevgi
8 ماه قبل

ای جانم چه ناز نه مارو ول کن ما غیرعادی هستیم برا همون انتقاد میکنیم شما حال کن

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  Sevgi
8 ماه قبل

😐

فاطی
فاطی
پاسخ به  Sevgi
8 ماه قبل

ماسفانه افکار کسایی مثل شمان که انقدر زن رو تو سری خور و برده جلوه دادن متاسفم واسه هم جنس خودم که تحقیر شدن از سمت یک مرد رو ترجیح میده به با ابهت بودن

رومینا
رومینا
8 ماه قبل

دوستان هر ماه یک بار بیاید چک کنید یه عالمه پارت هست

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  رومینا
8 ماه قبل

👌🏻 😂

رضا
رضا
پاسخ به  رومینا
8 ماه قبل

ن بابا فکر کنم ماهی ی بارم سر بزنیم بیشتر از دوتا پارت نباشه

Sinsyoumaymade
Sinsyoumaymade
8 ماه قبل

این رمان هم شده مثل سریال ستایش
همونقد بی سر و ته همونقد دیر به دیر میاد همونقد طولانی آخرم بی نتیجه لابد
باز ستایش حداقل هر جمعه میومد تکلیفش یکم مشخص تر بود

Anisa
Anisa
پاسخ به  Sinsyoumaymade
8 ماه قبل

وابی دمت گرم حق میگی😂✌🏻

هعی
هعی
8 ماه قبل

خب حالا چی شد دقیقا؟

...
...
8 ماه قبل

چرا کم کم پارت میدی؟!
مرض داری نصف جونمون میکنی؟!
الان باید بصبریم تاااااا ی هفته دیگه؟!
یا دوهفته دیگه؟!😑

M.h
M.h
8 ماه قبل

ارس دست چپه

هعی
هعی
پاسخ به  M.h
8 ماه قبل

😂 😂

آنا
آنا
پاسخ به  M.h
8 ماه قبل

نخیر نابغه
وقتی طرف چپ صورتش سوخت یعنی اون با دست راست زده
چون روبروش واستاده بوده… اوکی؟

فاطی
فاطی
8 ماه قبل

حالا که یه تحفه دیگه رو وارد رمان کردی زودتر پارت بده بابا رمان به هییییچ ثباتی نرسیده سه ساله تمومش کن

delvin
delvin
8 ماه قبل

چه مزخرف!😐
باورم نمیشه یه روز مشتاق این رمان بودم

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  delvin
8 ماه قبل

من ک جون میدادم براش
الان فهمیدم واقعا اسکل بودم ک وقتمو گذاشتم پاش😂😐

Asfh
Asfh
8 ماه قبل

خانمی خیلی کم می‌نویسی

خواهر ارسلان:)
خواهر ارسلان:)
8 ماه قبل

ساینا کیه بچه ها؟

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  خواهر ارسلان:)
8 ماه قبل

ساینا یه خرابه که تازه وسط رمان پیداش شده اگه اشتباه نکنم انگاری قبلا دوست دختر ارسلان بوده و حتا یه مدت هم همو میخواستن ولی بنظرم اینجایی رمان نویسنده خطا کرد اصلا از نظر من اینجا رمان یهو ساینا پیداش شه این فقط به یه صورت اتفاق میوفته اینکه قراره حالا حالا ها پاسوز این رمان شیم

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط فاطمه موحدی
ماهرخ
ماهرخ
8 ماه قبل

همین ارسلان مگه کتک خوردن مامانشو توسط پدرش ندیده؟؟؟مگه تعریف نمی‌کرد که چقدر به همش می‌ریخته …
مگه یکی از دلیل هایی که از حاجی بدش می آمد همین نبود ؟؟؟
پس چرا خودش مادر بچشو جلو بچش میزنه؟؟؟
این یعنی غیرت ؟؟

مریم
مریم
پاسخ به  ماهرخ
8 ماه قبل

ادما نسبت ب هم متفاوت ی نفر از اشتباهات والدینش نسبت ب همدیگه و نسبت ب همون فرزند عبرت میگیره و بچه ای میشه ک تو بزرگسالی کاملا برعکس اون ادم پر از اشتباه پیرامونش میشه
ی نفر دیگ برعکس .. عقده میکنه و تموم اون حال و حرکات رو ظبط میکنه و بعدا جایی دیگه وقتی ک زورش برسه همون چیزایی رو ک ب سرش اومده و لحظه ب لحظه اش توی خاطرش ثبت شده رو جایی ک موقعیتش پیش بیاد پیاده میکنه
شخصیت ارسلان اینجوریه ک خیلی سعی کرده شبیه پدرش نباسه ولی ژنتیک پدرش رو ب همراه داره و دربرتبر تمام تلاشایی ک کرده تا شبیه اون مرد نباشه کاملا موفق نشده
پدرش ادم محدودی بوده ولی ارسلان خودش رو از اون محدودیت نجات داده پدرش فرزندخودش (هنگامه) رو نخواسته و براش کم گذاشته ارسلان نمیخواست بچه دار بشه چون میترسید بچه خودشو نخواد و به بچه اش ظلم کنه واسه همینه ک حرفای دلارای داغونش میکنه
پدرش پسر دوست بود ارسلان تا اینجای داستان موردی از پسر دوستی در خودش نشون نداده
و اره..
اون کودکی سختی رو گذرونده و توی سن بزرگ سالی داره تروماهاش رو پس میده
عصبی بودن بی اعتمادی خشن بودن ترس ب همراه داشتن نیاز ب تنهایی وابستگیه شدید غرور کاذب
اینا تماما نشون میدن ک پشت این ادمی ک ی کوه از غروره ی پسر بچه اسیب دیده قایم شده

delvin
delvin
پاسخ به  مریم
8 ماه قبل

👌
باید اعتراف کنم که این دیدگاه شما کاملا درسته و بابت پارت گذاری نامنظم تا حالا به شخصه به این دیدگاه نرسیده بودم
اگه پارت گذاری منظم بود من و احتمالا بقیه دوستان به این دیدگاه میرسیدیم
احتمالا شما به تازگی رمان رو از پارت 1 به ترتیب خوندید

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  delvin
8 ماه قبل

دقیقا
رمان موضوع جالبی داره و با بقیه رمان ها متفاوته ولی حیف ک پارت ها کم و نامنظمن

مریم
مریم
پاسخ به  delvin
8 ماه قبل

نههه ۳ ساله پاسوز این رمانم 😂😂😂
قربونت بشم ماهی شما

♡ روا ♡
♡ روا ♡
8 ماه قبل

وای خدا یعنی میشه ارسلان آدم بشه ساینا فراموش کنه جلو بقیه با افتخار راجب دلارای حرف بزنه و جمیله ساینا حرص بخورن یعنی میشه این دو تا با هم خوب شن از اول رمان منتظریم که فقط ارسلان با دلارای خوب بشه آخه چطور میشه کسی که راه به راه دنبال یکی کل شهرو بگرده دوستش نداشته باشه

اشک
اشک
پاسخ به  ♡ روا ♡
8 ماه قبل

ارسلان که ساینا رو دوست نداره که میگی فراموشش کنه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  اشک
8 ماه قبل

آخه اینقدر این رمان تو همه چمیدونم شاید نویسنده یهو گفت ارسلان با یه نگاه به عشقش هنوز بین خودش ساینا پی برد و ادامه ماجرا که امیدوارم اینجوری نباشه

خودم
خودم
پاسخ به  ♡ روا ♡
8 ماه قبل

ساینا همون دوست دختر هاتف هستش که هاتف بخاطرش میخواداز ارسلان انتقام بگیره
فکر نکنم ارسلان بخوادش

رهگذر
رهگذر
8 ماه قبل

ارسلان وحشی چرا اعتراف نمیکنه دلارای رو دوست داره

Zari
Zari
8 ماه قبل

وقتی دیدم پارت قبل از یه هفته گذاشتی ذوق مرگ شدم

مارال:)
مارال:)
8 ماه قبل

علیرضا جوووون بیبی کجاییی؟

Tina
Tina
پاسخ به  مارال:)
8 ماه قبل

سرویس بهداشتی

مارال:)
مارال:)
8 ماه قبل

این چه وضعه پارت گذاریه حداقل یکم بیشتر بنویس اینبار زودتر گذاشتی ولی خیلی کم بود!

اشک
اشک
8 ماه قبل

ارسلان اصلا هم غیرت نداره براش هیچی مهم نیست فقط ادای غیرت دارا رو در میاره

...
...
8 ماه قبل

🥺🥺🥺
چه قشنگ و بغضی بود🥺
دلم براشون سوخت

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط Bakakan
دسته‌ها
38
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x