یزدان به سرعت بازوی گندم را گرفت و او را بالا کشید .

 

 

 

ـ چی کار می کنی با خودت ؟

 

 

 

گندم ترسیده تر از ثانیه های قبل ، دستانش را به دور گردن او حلقه نمود و خودش را به او چسباند . اگر یزدان تکه تکه اش هم می کرد ، تا زمانی که از این استخر صحیح و سالم پا بیرون نمی گذاشت ، دیگر امکان نداشت خودش را از او جدا کند .

 

 

 

ـ دیدی فرستادیم زیر آب ؟

 

 

 

ـ اولاً من نفرستادمت ، دوماً اون دست و پایی که تو زدی ، هر کی بود تعادلش بهم می خورد و می رفت زیر آب .

 

 

 

– تو همش می گفتی مراقبمی که نرم زیر آب …….. آخرشم خودت ولم کردی .

 

 

 

– اگه ولت کرده بودم که الانم زیر آب مونده بودی ………… حالا دستات و از دور گردنم باز کن . این حرکت و یکبار دیگه امتحانش می کنیم .

 

 

 

گندم سعی نمود با مظلوم نمایی یزدان را از خر شیطان پایین بیاورد تا بی خیال آموزش شنا به او بشود .

 

 

 

ـ نمیشه بی خیال شنا یاد دادن به من بشی و من و رو کولت بشونی و تو آب این طرف و اون طرف ببریم ؟

 

 

 

یزدان ضربه آرامی به پهلوی گندم زد و طلبکارانه گفت :

 

 

 

ـ بابات قایق موتوریه ، نه من .

 

 

 

گندم خنده ای کرد و یزدان دستان او را از دور گردنش آزاد نمود و یک دست زیر زانویش فرستاد و دست دیگرش را پشت گردنش گذاشت .

 

 

 

ـ خوب پیش رفته بودی ……….. اندفعه که انجامش بدیم ، راحت تر می تونی تعادلت و روی آب حفظ کنی .

 

 

 

ـ دیگه امکان نداره بهت اعتماد کنم ……… دوباره ولم می کنی میرم ته آب .

 

 

 

 

 

– اون مدلی دست و پا نزنی اتفاقی نمی افته .

 

 

 

گندم چاره ای جز اطاعت نداشت …………. میان استخری قرار گرفته بود که حتی نوک انگشتان پایش هم به کف استخر نمی رسیدند .

 

 

 

مجدداً آرام و بدون تحرک سطح آب خوابید و بدون آنکه برای ثانیه ای نگاهش را از روی یزدان بردارد ، نگاهش نمود .

 

 

 

ـ همینطوری که خودت و روی آب رها کردی بمون ………… می خوام دستم و از زیر گردنت بردارم . اگر آروم باشی و یکدفعه ای شروع به دست و پا زدن نکنی ، همینطوری سطح آب می مونی .

 

 

 

و دستش را آرام عقب کشید و ادامه داد :

 

 

 

ـ حالا دستات و مثل صلیب دو طرفت باز کن و فقط از راه بینیت نفس بکش .

 

 

 

گندم دستانش را صلیب مانند باز کرد و روی آب رها کرد .

 

 

 

ـ آها همینه . نگاه کن خودت روی آب موندی ………….. این یکی دستمم که زیر زانوتِ ، فقط داره پوست تنت و لمس می کنه . در واقع من نگرفتمت . خودت روی سطح آب موندی .

 

 

 

گندم به خوبی گرمای پنجه های یزدان که پشت زانویش قرار گرفته بود را حس می کرد .

 

 

 

ـ همین مدل آروم و بی حرکت روی آب بمون ……….. می خوام دست چپمم کنار بکشم .

 

 

 

و خیلی آرام دستی که زیر زانوی گندم قرار داده بود را عقب کشید و ابرویی برای گندم بالا انداخت و ادامه داد :

 

 

 

ـ نگاه کن ، دیگه من نگرفتمت . خودت روی آب خوابیدی ………. روی آب خوابیدن و تمرکز گرفتن لذت بخش ترین حرکتیه که من دلم می خواد ساعت ها انجامش بدم و به هیچ چیز و هیچ کس فکر نکنم ………. حالا دیدی روی آب خوابیدن اون قدرها هم که فکر می کردی سخت نیست .

 

 

 

ـ تا وقتی که تو کنارم باشی آره …….. اما برای زمانایی که تو کنارم نباشی ، زیادم مطمئن نیستم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عبور از غبار pdf از نیلا

  خلاصه رمان :           گاهی وقتها اون چیزایی رو ازدست می دیم که همیشه کنارمون بوده وگاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی میکنیم که اصلا ارزششو ندارن وبودونبودشون توزندگی به چشم نمیان . وچه خوب بودکه قبل از نابودشدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم که داریم چیاروازدست می دیم و چه چیزایی را بدست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نوای رؤیا به صورت pdf کامل از حنانه نوری

        خلاصه رمان:   آتش نیکان گیتاریست مشهوری که زندگیش پر از مجهولاتِ، یک فرد سخت و البته رقیبی قدر! ماهسان به تازگی در گروهی قبول شده که سال ها آرزویش بوده، گروه نوازندگی هیوا! اما باورود رقیب قدرش تمام معادلاتش برهم میریزد مردی که ذره ذره قلبش‌ را تصاحب میکند.     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی به ته خط میرسی و هرچه چشم می گردانی نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان می تراود مهتاب

    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و برای همین از لج اون با برادر شایان .شروین ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی قرارم کن

    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند … خیابان زیادی شلوغ بود . نگاهش روی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

ای ولللل

Sungirl
Sungirl
1 سال قبل

چه مسخره معلوم نیست رمانه یا آموزش شنا!!فاک بهت نویسنده

متنفراز این رمان
متنفراز این رمان
پاسخ به  Sungirl
1 سال قبل

واقعا درست گفتی حالمون بهم خورد از این رمان مسخره درپیت

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

علوی
علوی
پاسخ به  🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت حمایت ✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x