گندم سری تکان داد و داخل رفت ……….. با اینکه دیگر به هیچ عنوان برای بازگشت به آن مهمانی کزایی شور و اشتیاقی نداشت ، اما از اینکه یزدان دوباره به همان یزدان دوست داشتنی خودش بدل شده بود ، خوشحال بود ………. همان یزدانی که خوب بلد بود او را همچون مومی میان پنجه های قدرتمندش بگیرد و ورز دهد .

 

 

 

نگاهی به تصویر خودش در آینه روشویی انداخت …………. آنقدر آرایشش افتضاح روی صورتش پخش شده بود که به نظر می رسید جز با آب و صابون ، جور دیگری نمی شد صورتش را تمیز کرد .

 

 

 

دست و صورت شسته در حالی که داشت صورتش را با حوله خشک می کرد ، از سرویس بهداشتی خارج شد و یزدان را نشسته لبه تخت و پشت به خودش در حال کار با لپتابی دید . هر روز که می گذشت وجه دیگری از شخصیت یزدان را می دید و کشف می کرد …………. می دانست یزدان هم همچون خودش هرگز شانسی برای تحصیل کردن نداشته و اگر مهارتی را آموخته ، تنها به واسطه هوش و پشتکار بی مثال خودش بوده .

 

 

 

از تخت بالا رفت و خودش را از پشت سر او ، به سمتش کشید و او را در حال جستجو در google Earth دید ……….. بر خلاف یزدان ، او آشنائیت چندانی با این تکنولوژی ها نداشت .

 

 

 

سنگینی اش را روی کمر او انداخت و دستانش را دور گردن او حلقه نمود . یزدان شوکه از این کار یکدفعه ای و ناگهانی او ، به سرعت لپتاپ روی پایش را گرفت تا لپتاب روی زمین نه افتد .

 

 

 

گندم چانه بر روی شانه او گذاشت و گونه اش را به صورت ته ریش دار او چسباند و نگاهش را اینبار دقیق تر بر روی نقشه ای که در لپتاب یزدان باز بود ، گرداند .

 

 

 

ـ داری چی کار می کنی ؟

 

 

 

یزدان بدون آنکه نگاه از صفحه باز پیش رویش بگیرد ، پنجه میان چفت دستان گندم انداخت و بدون اعمال کوچکترین زوری ، دستان او را از دور گردنش باز کرد و بدون آنکه جواب سوالش را بدهد ، گفت :

 

 

 

ـ اگه کاری داری که باید انجام بدی ، زودتر انجام بده که ده دقیقه دیگه باید بگردیم پایین ‌.

 

 

 

 

 

گندم خودش را از روی کمر او جمع کرد و با قیافه ای آویزان شده از تخت پایین آمد و به سمت میز آرایشش راه افتاد ………….. حس می کرد یزدان این روز ها با جواب های سربالایی که گه گاهی به او می داد ، یک جورهایی او را از سر خودش باز می کند .

 

 

 

روی صندلی میز آرایشش نشست و از داخل آینه به یزدانی که باز هم نگاهش میخ لپتاب روی پاهایش شده بود ، نگاه نمود و اعتراضی گفت :

 

 

 

ـ مطمئن باش یه روزی گذر پوست به دباغ خونه هم می افته آقا یزدان .

 

 

 

و یزدان حتی کوچکترین زحمتی به خود نداد که سر که هیچ ، حتی نگاهش را شده اندکی سمت او بچرخاند و گندم حرصی را نگاهی بی اندازد …………. در همان حال که در حال بررسی چیزی در لپتابش بود ، جواب او را داد :

 

 

 

ـ سرت تو کار خودت باشه گندم …………. زودتر آماده شو که من نمی تونم بیشتر از ده دقیقه این بالا بمونم .

 

 

 

گندم چهره در هم کشید ………….. بد عادت شده بود یا پر توقع ، که دلش می خواست توجهات یزدان بیش از این حرف ها معطوف او باشد ؟؟؟

 

 

 

ـ خب تو اگه خیلی عجله داری می تونی تنهایی بری پایین …………… من همین بالا می مونم .

 

 

 

ـ قول یه آهنگ و به یه دختر سرتق دادم . امکان نداره که زیر حرفم بزنم …………. دوتا چیز مالیدن به اون صورت که این همه وقت نمی خواد .

 

 

 

گندم کرم مرطوب کننده ای که در دست داشت را روی میز انداخت و صورتش را کامل سمت او چرخاند :

 

 

 

ـ آهنگ نخواستم . بلند شو برو پایین . من همینجا می مونم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان هیچکی مثل تو نبود

  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و نظرات خانواده اش گاهی با اون یکی نیستن مجبوره زیر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خلافکار دیوانه من

  دانلود رمان خلافکار دیوانه من خلاصه : دختری که پرستار یه دیوونه میشه دیوونه ای که خلافکاره و طی اتفاقاتی دختر قصه میفهمه که مامان پسر بهش روانگردان میده و دختر قصه میخواد نجاتش بده ولی…… پـایـان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را با گریه بخشیدم به صورت pdf کامل از سید بهشاد زهرایی

        خلاصه رمان:   داستان دختری به نام نیوشا ک عاشق پدرش است اما یکباره متوجه میشود اسمش از معشوقه قبلی پدرش گرفته شده ، پدری ک هیچوقت نتوانست عشقش را فراموش کند و نیوشا وقتی درک میکند ک خودش دچار عشق ممنوعه‌ای میشود ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند

    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمی‌کنه… چون یه حس پدرانه به صدف

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رها
رها
1 سال قبل

از هرچی مهمانیه سیر شدیم، فکر کنم نویسنده عاشق مهمانیه،،،،🤢🥴

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x