رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 90

 

 

 

 

-پس چرا من نفهمیدم…؟!

 

امیر نزدیک تر امد.

پالتویم را از تن کشید و روی تخت پرت کرد.

 

هاج و واج نگاهش کرد که با هیزی تمام چشمش روی تنم می چرخید.

-یه لباس خواب برات سفارش دادم که توی تنت محشره…!

 

 

این مرد دیوانه بود و داشت مرا هم دیوانه می کرد.

بیشرف داشت مرا مجاب می کرد یا آنکه تصور کند ان لباس خواب چقدر به تنم می نشیند….؟!

 

از حرص توی سینه اش کوبیدم…

-خیلی بیشعوری مرتیکه..!!!

 

برگشتم بروم پالتویم را تنم کنم که نگذاشت و دستم را گرفت.

-هی هی جوجه طلایی مواظب زبون و دستت نباشی بد بلایی سرت میارم که اون سرش ناپیدا…!

 

-مثلا چه غلطی می کنی…؟!

 

لبخند زد.

-می دونم خوشت میاد ولی فکر نکنم الان این جور چیزی رو بخوای…؟!

 

 

ذهنم را مشغول کرد.

از ان حالت تدافعی کمی عقب نشینی کردم.

فضولی ام گل کرد.

-چی رو نمی خوام…؟!

 

 

چشمانش برق شیطنت داشت که دستش را دور کمرم و ان یکی دست دیگرش را روی سینه ام گذاشت و فشار ملایمی بهش وارد کرد…

-همونی که ازش می ترسی سرکوفت بشنوی…!

 

اخم کردم.

-تو حق ن…

 

وسط حرفم پرید.

-رستا این افکار و دلایل مسخره رو می ندازی دور و یادت نره تو زنمی…! اولین سکس و هدیه دادن دخترونگیت به من برای من خاطره خیلی باارزشه که بخوای با این افکار زشت خدشه دارش کنی…!!!

 

سپس آرام سرش را پایین تر آورد و بغل گوشم پچ پچ وتر ادامه داد.

-من همین الانشم می خوام روی همین تخت باهات بخوابم…

 

 

 

#پست۳۶۵

 

 

 

-امیر…؟!

 

لبخند زد و با حس قشنگی بهم نگاه کرد.

-جان امیر…؟! بالای بیست بار هی گفتی امیر… دوست داری اسمم رو که هی صدام می کنی…؟!

 

 

نگاهی به چشمانش کردم.

من عاشق اسمش که هیچ میمردم برای خودش…!

ناز ریختم توی چشمانم.

-شاید…!!!

 

 

اخمی کرد.

-پدرسوخته اینجوری نگام می کنی که اونوقت همین جا می خوابونمت و  خودمو مستفیض می کنم…!

 

 

 

 

 

روی تخت نشست و مرا هم روی پایش نشاند.

دستش زیر چانه ام رفت و چنگ زد.

حرص توی نگاهش از حال بدش می گفت که داشت به سختی جلوی خودش را می گرفت.

-عقد کردیم، رستا میبرمت شمال و بدون هیچ سر خری اونجا… آخ من دلی از عزا دربیارم…. رستا دیوونت می کنم….!

 

 

عجب آدم پررویی بود.

-تو منو به خاطر سکس می خوای…؟!

 

 

با سوالم ابرویی بالا انداخت و تو سکوت خیره ام شد.

-سوال به جایی بود… مگه میشه یه موجود نرم و سفید  داشته باشی و باهاش سکس نکنی…؟!

 

 

دهانم باز ماند که بوسه ای روی لبم کاشت.

-اینا رو با من بودی…؟!

 

خندید.

-مگه یه موجود نرم و سفید  غیر از تو، تو اتاق داریم….؟!

 

#پست۳۶۶

 

 

خنده ام گرفت.

بی حیا بودنش را هم کسی باور نمی کرد چون تمام این ها فقط برای من بودند و بس…!

 

 

– باید به عمه بگم که تو تربیتت یه تجدید نظری بکنه از بس که پسرش هیز و بی حیائه …!

 

 

طولانی خیره ام شد و بعد به سختی نگاه ازم گرفت.

-فردا میام دنبالت بریم برای آزمایش خون، آماده باش….!

 

خنده ام روی لبم ماسید.

اخم کردم.

-من هنوز جواب بله ندادم که…

 

 

امیر جدی و بدون هیچ انعطافی گفت.

-تو قبلا بهم بله رو دادی فقط مونده کارای اداری و مراسمش…!

 

-نظر من مهم نیست….؟ داری مجبورم می کنی…!

 

با یک حرکت مرا سمت خودش چرخاند به طوری که پاهایم دو طرفش روی تختم بود…. به خودش فشارم داد.

 

دو طرف صورتم را قاب کرد و نزدیک لبانم لب زد.

-کار ما از این حرفا گذشته قربون چشات برم… می دونم که تو هم منو می خوای، پس این همه تردید و دیوونه کردن من یعنی جی…؟!

 

 

بغ کرده چشم به زیر بردم.

-می ترسم…!

 

-نگام کن…!

 

نگاهش کردم که کوتاه باز لبم را بوسید.

– من دوست دارم رستا…. اگرم دارم عجله می کنم، چون دوست دارم زنم توی خونه خودم باشه و شبش هم توی بغل خودم بخوابه….!

 

 

-امیر داری عجله می کنی من آمادگیش رو ندارم… اصلا حداقل بزار فکر کنم…!

 

 

امیر دستش روی سینه ام نشست و با حرص فشاری بهش وارد کرد که دردم گرفت…

-نمی تونم من دیگه طاقت ندارم… فردا میریم آزمایش… همه باید بفهمن زن امیر یل کیه تا به خودشون اجازه ندن بیان خواستگاری یه زن متاهل…!!!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 182

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوهر هیولا جلد دوم به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه  رمان:   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او انتقام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انار از الناز پاکپور

    خلاصه رمان :       خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده و شاهد انتحار پدرش بوده و از پسر عمویی که عاشقانه دوستش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر طناز من
دانلود رمان دلبر طناز من به صورت pdf کامل از anahita99

      خلاصه رمان دلبر طناز من :   به نام الهه عشق و زیبایی یک هویت یک اصل و نسب نمی دانم؟ ولی این را میدانم عشق این هارا نمی داند او افسار گسیخته است روزی به دل می اید و کل عقل را دربر میگیرد اما عشق بهتر است؟ یا دوست داشتن؟ تپش قلب یا آرام زدن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ژیله‌مو
ژیله‌مو
17 ساعت قبل

چرا پارت نداره؟

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x