اب دهانم را قورت دادم:
_ نه راستش…اومدم ببینم، آزمایش همسرم برگشت دستتون؟ چون بهم خبر ندادین، دفعه قبل هم که…با خواهرشوهرم اومدم نگفتید!
کمی خیره نگاهم کرد، سری تکان داد:
_ همسرت به آزمایشگاه گفته بود کسی نباید بفهمه، خودش بهت گفت؟
اخمهایم را در هم فرو کردم:
_ نه، نه یعنی غیرمستقیم بم گفت، اما خب یه مشکلی پیش اومد دیگه نیومد سراغش…
کمی خودم را جلو کشیدم:
_ یعنی، یعنی جواب ازمایش رو خودش برده؟
سری به طرفین تکان داد:
_ نه راستش چندباری باهاش تماس گرفته شده از آزمایشگاه، اما جواب نداده، ولی دفعه اخر، قبل اینکه تو با خواهرشوهرت بیای، خودم خواستم پیگیری کنم، اما آزمایشگاه گفتن جواب رو بردین…
عینکش را به چشم زد و سر در دفتر کوچیک که داشت فرو برد:
_ منم گفتم شاید مشکلتون حل شده که دیگه نیومدین، دفعه قبل هم با خواهرشوهرت که اومدی نخواستم جلو اون چیزی بپرسم چون اصلا خودت بحثو نکشیدی سمتش!
راست میگفت، مستقیم به سراغ مشکل کیمیا رفته بودیم و نگذاشتم جلوی کیمیا حرفی از من بزند…
اهی کشیدم:
_ همسرم زن دوم گرفت، برای همین دیگه نیومد سراغش!
رک و سریع گفتم، این زن تنها کسی بود که میتوانستم اعتماد کنم و از او بپرسم!
شوکه شدنش را واضح دیدم، دستی به صورتم کشیده گفتم:
_ تقصیر خودم بود…یعنی، قباد وفادار بود، به عنوان دخترخاله خیلی بهش نزدیک میشد و حس بدی پیدا میکردم، اون لحظه ترسیدم که نکنه بخاطر بچه بهم خیانت کنه یا، یا خیانت کرده باشه…احمقانه دخترخالهشو خواستگاری کردم واسش…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 243
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
من که اصلا ناشکری نمیکنم همین دو خط پارتی که نویسنده رمان حورا بعد دو روز میده نویسنده رمان دلارای بعد 1ماه میده/:
ادمین میشه پارت بعدی رو بزاری؟
ندادع هنوز
خیلی کوتاه پارت میدهههه🥺😣😣
ممنون
اگه وفادار بود عین مبهد رفتار میکرد مبهد با بشرا ازدواج کرد اما به توکا وفادار موند خیلی فاصله هست بین عشق و وابستگی قباد فقط وابسته حورا بود اما عاشق نه اگه زمانی که لاله بود حورا می رفت یه ماه بعدش قباد شخصی به اسم حورا بدبخت رو یادش نمی اورد پس الکی خودتو توجیح نکن که اون عاشق وفادار بود من زیادی فداکار
مهبد هم عاشق، ولی ضعیف… میتونست مادرش راضی کنه همینجوری برادری هوای بشرا رو داشته باشه نه این که خام حرف های اونا بشه …شوهری اگه زنش دوست داشته باشه اینجوری لهش نمیکنه
درسته اما نگفت حالا که بشری زنمه بزار یه حالیم ببرم عاشقانه به توکا وفادار موند بنظرم مبهد واقعا عاشقه
مهبد کجا وفادار موند وفادار به اون میگن که فقط هوای زن شو داشته باشه نه اینکه بره سرش هوو بیاره تن و بدنشو بلرزونه حالا با هر بهونه ای اصلا این اسمش وفاداری نیست حالا مهبدم یه جا بالاخره وا میده.اونم میشه یکی مثل قباد فقط خدا کنه توکا نشه مثل حورای پخمه باید خودشو از دست این قوم عجوج و مجوج خلاص کنه یا بشرا رو رک و پوست کنده از زندگی شوهرش پرت کنه بیرون یا مثل یه زن قوی مستقل و بدون مهبدی که شوهر بشرا هم هست زندگی کنه الحمدالله که وضع مالیشم خوبه .
من میگم مبهد تا تهش عاشق و وفادار میمونه اگه توکا هم یه تلاشی برای زندگیش کنه بجای فرار کردن مبارزه کنه
عاشق توجیه کردنهای حورام😂🤒
پارت بعد
غم درون چشمان دکتر لونه کرد و اه کشید
منم از غم سرم رو به. زیر انداختم و لاله رو لعنت کردم.
پارت بعدی
دکتر دستاشو بهم گره زد و روی میز گذاشت و نافذ نگام کرد
😐
واای😂😂😂😂
خیلی باحاله کامنتت
دوستان اصلأ خودمون خسته نکنیم به این نویسنده چیزی بگیم کسی جوابگو نیست که
زنیکه احمق خاک بر سر ینی چی وفادار بود تو چرا نمیخوای بفهمیی اگه عاشق بود عمرا به لاله نمیتونست دست بزنه چرا اینقدر نفهمییی هرچی سرت بیاد حقته بدبخت حقیر
ایشالا دکتر ده پارت اینده نتیجه ازمایش ومیگه 😐
دقیقا