رمان دونی

 

 

 

 

 

 

از من مادر نگران‌تر بود، واقعا زیادی دخترم را دوست داشت:

 

_ دخترم زودتر به مامانش خبر میده، نیاز نیست گشنگی بکشه!

 

به یکباره روی ترمز زد و شوکه به جلو پرت شدم، دستم را سپر کرده با کمک داشبورد نگذاشتم اتفاقی بیوفتد:

 

_ چته چیکار میکنی؟ ترسوندیم!

 

با چشمان گشاد نگاهم کرد:

_ دختره؟

 

از لحن و صدایش به خنده افتادم، سری به تایید جنباندم:

 

_ اره، چرا هول میکنی، چه وضع رانندگیه؟

 

دوباره ماشین را به راه انداخت:

_ دهن سرویس، دختردار میشی…وای!

 

کمی خشکش زد، داشتم از واکنشش برداشت منفی میکردم که به یکباره خندید، ناباور و با چشمانی که برق میزد:

 

_ دختره اون نخود فرنگی؟

 

دوباره خندیدم، انگار ذوق داشت، چه حکمتی بود که اکثر مردها، دختر دوست بودند؟

با ذوق بیشتری رانندگی کرد، گاهی تند میرفت و گاهی ترمز میکرد و چند ثانیه خیره به شکمم نیشش باز میشد و چیزی میگفت.

 

مثلا همان بار اخر که جلوی خروجی شهر ایستاد و گفت:

 

_ موهاشو خودم میبافما…

 

گفته بودم به روستا برگردیم، نیاز بود برای پس فردا که کنکور داشتم، آماده شوم.

روحیه‌م با شوخی‌های محمد سر جایش برگشت، با اینکه هنوز استرسی را داشتم که میگفت این قومی که پیدا شده‌اند، به این راحتی‌ها ول نمیکنند.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 188

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان التهاب

    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شاه خشت
دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز

  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.3 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حنانه
حنانه
1 ماه قبل

صمیمیت حورا با این پسره حال‌بهم زن، غیر واقعی و دور از تصوره.
من حورا رو ی دختر معتقد و پایبند میدیدم، ولی از وقتی رفت روستا شخصیتش کلا عوض شد.درسته ک باید از اون حورای شل و ول و مظلوم اوایل رمان فاصله بگیره اما نه دیگ در این حد!
رمانت خیلی خواننده هایی ک داشت رو از دست داد و اینم بخاطر روندیِ ک داستانت در پیش گرفته.

به تو چه😐
به تو چه😐
پاسخ به  حنانه
1 ماه قبل

چه ربطی داره یک صمیمیت خیلی ساده هست
ربطی به معتقد بودن نداره. اره از نظر شماها یکی مثل قباد وقتی خیانت کرد رفت زن دوم گرفت صیغه کرد مشکلی نداشت چون مرده عیبی نداره حتما مشکل از زنه بوده چون حتما مرده میتونه چهارتا عقدی و پنجاه تا صیغه بگیره اما حورا چون مثل یک برادر مرده رو میبینه عیبه عاره
هزچم عیب و عار نیست یک رابطه ی عادی همین تفکرات امثال شماست که ما رو کرده جهان سومی
حورای بدبخت یک شوهر الدنگ داره که هیچ کمکی نمیکنه دیگه کسی رو هم نداره
نمیدونم واقعا دختری یا نه ای کاش هم نوع های ما خودشون پشت خودشون باشن حداقل اینجوری نمیشد شرایط

Baran
Baran
1 ماه قبل

وای خدا . حالا از دور کیک و ابمیوه رفت بیرون چسبید به جنسیت بچه حالا پارت های دیگه هم رو این محتوا پیش میره.. محمد هر چند دقیقه به شکمم خیره میشدحتی می خواست روی ان را ببوسد و هر بار میگفت خودم پوشاکش را عوض میکنم و او را به دستشویی میبرم …حورا میخندیدو کیک ابمیوه هایی که در انبار محمد برایش ذخیره کرده بود را میخورد و خدا را به خاطر این تکیه گاه محکم شکر میکرد و دوست داشت با دخترش ابمیوه و کیک بخورد و همین هندوانه تا آبش روی لباسشان بریزد و هار هار بخندند لحظه این فکرش پیش حرف هایی که در بهزیستی شنید رفت کمی حق دارد این بچه پدر می خواهد اگر گفت پدرم کجاست چه بگویم چه جوابی دارم ؟؟ کنکور را بگو اگر خراب منم چه … و چرندیات دیگه

Mamanarya
Mamanarya
پاسخ به  Baran
1 ماه قبل

😂😂😂😂

Aramesh
Aramesh
پاسخ به  Baran
1 ماه قبل

جررر🤣🤣

sana
sana
پاسخ به  Baran
1 ماه قبل

وای دهنت سرویس عالی بود 🤣🤣🤣🤣👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻

Baran
Baran
1 ماه قبل

حالا از کیک و ابمیوه اومد بیرون رفت رو دور جنسیت بچه حالا چند تا پارت رو روی این بحث پیش میبره که .. محمد هر چند دقیقه به شکمم خیره میشدو روی ان را بوس میکرد و میگفت خودم پوشاکش را عوض میکنم و او را به حمام میبرم او نخود فرنگی دایی جانش است حورا میخندید و کیک و ابمیوه هایی که در انبار بود و محمدبرایش خریده بود را میخورد و خدا را به خاطر این تکیه گاه محکم شکر میکرد . آه چند روزدیگر کنکور است و من استرس فراوانی دارم اگر قبول نشوم چه اگر قباد بچه ام را بگیرد و نگذارد با خودم هم کیک و ابمیوه بخورد چه؟؟ یاد حرف هایی که داخل بهزیستی شنیده می افتم کمی حق دارد این بچه پدر می خواهد من چه بکنم و….چرندیات دیگه

آخرین ویرایش 1 ماه قبل توسط sepideh izadi
دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x