صبح پرده‌ها کنار رفت و با خوردن نور به صورتم پتو را بالا کشیده غر زدم:

 

_ نکن محمد…خوابم میاد!

 

سکوت بود و سکوت، فکر کردن دلش به حالم سوخته، برای همین با خیال راحت خوابیدم، نمیدانم چقدر دیگر به خواب رفتم که پتو کنار رفت و اینبار راحت‌تر بیدار شدم.

 

چشم که باز کردم سینی استیلی که ظروف صبحانه در ان بود را دیدم، روی میز بود و کسی هم در اتاق نبود!

محمد محال بود چنین کاری کند، اما کارهای عجیب غریب هم زیاد میکرد.

 

نیم خیز شدم و از اب پرتقال کمی نوشیدم، اینکه آب پرتقال از کجا اورده باشد جای سوال بود اما…کم کم اتفاقات دیروز به یادم امد و فکر اینکه کار قباد باشد اخم به صورتم آورد.

 

برخاستم و بیرون رفتم، نبود…چه بهتر!

از سرویس بهداشتی چند مشت اب به صورتم زدم و سعی کردم هوشیار باشم، برای بحث کردن دوباره نیاز به انرژی داشتم.

 

به اتاق برگشتم و گشنگی مانع لجبازی شد، پس تمام محتویات سینی را خوردم و داشتم نان سنگک اضافه را تا میزدم پرده‌ی اتاق کنار رفت و قباد داخل شد:

 

_ بده من میبرم…

 

اهمیتی ندادم، در عوض برای عصبی کردنش ابروهایم بالا رفته گفتم:

 

_ عه، تو آورده بودی‌…فکر کردم محمد آورد، کجاس نیومد؟ هر روز صبح اون بیدارم میکردا…

 

دیدم چطور باز هم دستانش به لرزش افتاد، توجهی نکردم، جلو امد و سینی را برداشت، بدون آنکه چیزی بگوید هم بیرون رفت.

انتظار میرفت دست بلند کند، فحش و ناسزا دهد، اما این کنترل خشم از قباد بعید بود!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۲ / ۵. شمارش آرا ۲۰۵

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیلوفر آبی

    خلاصه رمان:     از اغوش یه هیولابه اغوش یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی،فقط بخوای تو دستای اون و توسط لب های اون لمس بشی،قاتل بی رحمی که جذابیت ازش منعکس بشه،زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو می شکنه یا تورو به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناشناس
ناشناس
24 روز قبل

سلام خیلی دوست داشتم طولانی بشه ادم‌بره‌تو‌داستان‌

رها
رها
24 روز قبل

قباد که پاش شکسته بود و مامانش براش صبحانه آورده بود حورا می‌گفت چطوری صورت نشسته داره صبحانه میخوره حالا خودش بد تر شده آب پرتقاله رو خورد😑

آخرین ویرایش 24 روز قبل توسط رها
فاطمه
فاطمه
24 روز قبل

محمد مثلا مذهبیه ؟؟؟؟حورا که آدم راحتیه .
نویسنده مثلا دو تا خط مکالمه شد یه پارت؟؟؟
این رمان لیاقت خوندن نداره

-_-
-_-
24 روز قبل

حورا عصبیم میکنه
کلا زن لوس و لجباز(در ارتباط با قباد) و
فاقد حیا(در ارتباط با محمد) عصبیم میکنه

به تو چه😐
به تو چه😐
پاسخ به  -_-
24 روز قبل

کجاش لوس و لجبازه شوهرش رفته روش زن گرفته تازه قباد الان داره شر و ور میگه اونموقع اگه راست میگفت به اجبار حورا بوده و از لاله بدش میومده با لاله رابطه بر قرار نمیکرد نه از خداخواسته هر شب لاله رو م.یکرد تو زن یا دختر نیستی اگه بودی به این حرکت حورا نمیگفتی لوس باید در اینده اگه حالا زنی نمیدونم هستی یا نه شوهرت یکی روت بگیره باهاش یک جا زندگی کنی تا حالیت شه درد بدیه
قباد هم الان چون لاله ولش کرده و هرزه از اب در اومده و اون مادر عفریتش فلجه سراغ حورای بدبخت اومده وگرنه اون موقع که عین خیالش هم نبوده
رفته دوراش زده حالا برگشته

-_-
-_-
پاسخ به  به تو چه😐
24 روز قبل

اولا قباد خودش گفته بود دو بار با لاله رابطه داشته، توی افکار خودش به خودش گفت اینو نه به حورا پس آدم که به خودش دروغ نمیگه
دوما قباد اگه لاله رو میخواست کل دوران مجردیش وقت داشت انتخابش کنه، نمیخواستش، حورا خودش به مشکلش پرو بال داد و الان فاز مریم مقدس گرفته
سوما، قباد پرستار بخواد میگیره، اتفاقاا قباد تنها کسیه که حورا رو واسه خودش میخواست، مگه ازدواج کردن حورا پول داشت؟ خانواده ثروتمند؟ موقعیت اجتماعی؟ تحصیلات؟ ولی قباد انتخابش کرد با وجود مخالفت خانواده
چهارما، دخترم، ولی یادگرفتم با یه دید کلی موضوعاتو نگاه کنم نه حرص بگیرتم یا جوگیر شم عین بچه ها فاز انتقام جوی مبارز بگیرم، درد بدیه آره درد بدیه، خیلیم، اما درد نباد باعث شه منطق آدم از کار بیفته

خواننده رمان
خواننده رمان
24 روز قبل

قیاد دارهدکم کم یاد میگیره چطور با حورا کنار بیاد

حدیث
حدیث
24 روز قبل

هی گوزه گار چقدر صبر کنم اخرشم تو خط فک کنم تا این رمان تموم بشه من موهام سفید میشه

آخرین ویرایش 24 روز قبل توسط حدیث
دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x