به خانه برگشتم، کیمیا داشت تلفنی حرف میزد، از میان مکالماتش فهمیدم پشت خط وحید است و دارند راجع به غذا حرف میزنند، پس باز هم غذای بیرون را قرار بود بخوریم، این روزهای اینجا بودن قباد، تهش یا غذا از بیرون میگرفت، یا مهدیه خانم همسایه، گاهی غذا میفرستاد.

 

اما ابدا نمیگذاشت دست به سیاه و سفید بزنم، امشب هم قرار همین بود انگار…

دلم یک چیز خوشمزه میخواست اما نمیدانستم چه! هرچه فکر کردم، به هر غذا و میوه و خوراکی‌ای، اما چیزی که میخواستم را پیدا نکردم.

 

تا اینکه قباد و وحید رسیدند، بوی کباب زیر دماغم پیچید و معده‌ام را به تب و تاب انداخت.

 

قبل از کیمیا برخاستم و به سمتشان رفتم، به وحید خوش‌آمد گفتم و بی توجه به قباد، نایلون غذاها را گرفتم. هردویشان خشک شده نگاهم میکردند، گرسنه بودم خب!

 

روی اپن غذاها را بیرون کشیدم و بی توجه به همه‌یشان که با لبخند خیره‌ام بودند، سلفون یکی از ظرف‌ها را باز کردم و با سنگک و آن ترشی کلم قرمز مشغول خوردن شدم، لذتبخش‌تر ازین نبود!

 

اما هنوز ان چیزی که نمیدانستم چیست را دلم میخواست!

وسط خوردن بودم که دیدم هنوز آنها شروع نکرده‌اند. سر بالا کشیدم، کیمیا که داشت ظرف‌ها را باز میکرد و میچید، وحید هم با پسرهایش سرگرم بود و قباد…

 

با لبخندی پر معنا خیره‌ام بود، نگاه خیره و اخم‌الودم را که دید جلو امد، بطری نوشابه را برداشت و گفت:

 

_ لیمویی گرفتم، دوس داری؟

 

فقط سر به تایید تکان دادم، سر غذا و خورد و خوراک با هیچکس دشمنی نداشتم، تهش قیافه میگرفتم!

 

با لبخند لیوانی برایم ریخت و مقابلم گذاشت:

 

_ چیزی نمیخوای؟ همه چی اوکیه؟

 

دوباره سر به تایید تکان دادم، لبخندش عمیق‌تر شد، لقمه‌ی دیگری گرفتم و بی توجه به او در دهان گذاشتم، مزه‌ی روغن کباب و آن گوشت لذیذ با تندی کمی که داشت، بی نظیر بود!

 

از لذت چشم بستم و حسابی مزه مزه کردم، هنوز سنگینی نگاهش را حس میکردم:

 

_ میشه گم شی غذاتو بخوری انقدر زل نزنی به من؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج با مرد مغرور

  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری

    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش تصمیم میگیره که پول توجیبی اون رو قطع بکنه و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نازنین
نازنین
48 دقیقه قبل

خدایی ازاین مضخرف تر چیزی به ذهنت نمی‌رسه هی فرت وفرت در مورد خوردن حورا مینویسی

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x