رمان دونی

رمان”ســهم من از تو”پارت5

حس میکنم دارم از ترس بیهوش میشم. سمت در میرم برمیگرده و نگام میکنه دستگیره رو پایین میدم یک بار دوبار بی فایدست قفله.

کف دستم و سه بار میزنم رو در و با بغضی که سعی میکنم نشکنه میگم:

_بازش کن این کوفتی وا

صداش و که بیخ گوشم میشنوم با ترس میخوام برگردم که از پشت بهم می چسبه تنش مثل کوره میسوزه منم میسوزونه.

بوی الکل ترسم و دو چندان میکنه … میخوام فرار کنم ازش اما جفت دستام و میگیره و میاره پشت کمرم لبش و کنار گوشم میاره و میگه

_نفهمیدی دوست دارم خیلی بهت زمان دادم ولی نفهمیدی دیشب مامانم گفت فردا گچ پاش و باز میکنن و بعد جشن نامزدیتون و را می ندازن ….ولی من امروز یه کاری میکنم بشی واسه من.

حالت تهوع دارم…. بغضم میترکه دستام و ول میکنه و برم می گردونه…

_بزار برم تورو…

لبم و محکم گاز میگیره… . داد میزنم اشکام میریزه… با پام محکم بین پاهاش میزنم که از درد داد میزنه و خم میشه سمت تلفن میرم و اولین شماره روی حافظه ی دستگاه که از شماره ی اخرش میفهمم مال عمو می گیرم ولی تلفن از دستم کشیده میشه و به دیوار میخوره و خورد میشه گوشام و با گریه

میگیرم… بازوهام و میگیره و پرتم میکنه رو تخت با جیغ میگم:

_ولم کن اشغال

کشو میز و باز میکنه و چند تا از روسری های زن عمو بیرون می کشه… دستام و می گیره

و به تخت می بنده … جیغ میکشم..

_کمک… یکی کمک کنه کمک… تو رو خدا ولم کن… آرشام….

اما نمیشنوه، دلش نمیسوزه

گوشیش و تنظیم میکنه روی میز توالت میگه:

_خفه شو سرم رفت… کاریت ندارم فقط دارم شب عروسی مون و میندازم جلو!

با التماس و غم نگاش میکنم حس میکنم دارم جون میدم

_آرشام داری چیکار میکنی؟ مستی؟ چی خوردی لعنتی؟ نگاه کن منم دل ارام…!

واسش مهم نیست هیچی واسش مهم نیست… فقط کاری و میکنه که قصدشو داشته… سعی میکنم دستام و آزاد کنم اما نمیشه… زار میزنم

_ارشام…. توروخدا ولم کن !

 

_دلی راهی دیگه نیست، بهت هشدار داده بودم

جیغ میزنم

_من محرم ارتانم لعنتی کثافت… اشغال

_جهنم خفه شو بزار کارامو بکنم

التماس میکنم… جیغ میزنم زار میزنم اما واسش مهم نیست… توجه ای نمیکنه. درد که زیر دلم میپیچه از ته دل جیغ میزنم… و میفهمم همه ی

ارزوها و ایندم سوخت

کارش که تموم میشه بلند میشه .

بدون هیچ حرفی میخنده و به دیوار تکیه میده و با خنده منو تماشا میکنه

حالم از لبخند رو لباش بهم میخوره که میگه :

_بهت هشدار داده بودم گوش ندادی حالا هم بهت هشدار میدم زودتر رابطه مسخره تو با آرتان تموم کنی وگرنه …

هق هق کردنم و که میبینه حرفش رو ادامه نمیده….

هر قدمی که برمیدارم زیر دلم بیشتر تیر میکشه .

به در که میرسم با جیغ میگم :

_باز کن این در و دیگه آشغال ، باز کن .

خونسرد سمت در میاد و در رو باز میکنه و تو همون حالت میگه :

– آرتان که سر کاره ، مامان بابا هم تا یک ساعت دیگه نمیان نگران نباش.

نگاش میکنم… اشک توی چشمام می گرده و میگرده و می ریزه رو گونه هام… نـچ کلافه ای میگه و میخواد بغلم کنه که عقب میرم

_ازت متنفرم. زندگی مو گرفتی. همه چی و خراب کردی

_من دوست دارم لامصب اگه زن اون میشدی…

_اونی که میگی برادرته نامرد

_وقتی به چیزی و بخوام دیگه هیچی و هیچ کسی مهم نیست!

نیشخند تلخی میزنم و در و باز میکنم با این مانتو و سر و وضع کجا برم؟ بوی سوختگی به مشامم میرسه یادم میافته سوپ روی گاز بی اعتنا سمت

بی میل میرم و کیفم و برمی دارم که گوشیم زنگ میخوره از کیفم بیرون میارمش و با دیدن اسم ارتان باز صدای گریم بلند میشه.. جواب نمیدم …

سنگینی نگاه آرشام و حس میکنم داره از بالای پله ها نگام میکنه. از خونه بیرون میرم زیر دلم تیر میکشه نمیدونم چه طوری خودم و به خونه می رسونم سرکی میکشم کسی توی سالن نیست و بی سروصدا وارد اتاقم میشوم و خودم توی حموم حبس میکنم…

آب و باز میکنم و دستمو رو بدنم میکشم، شامپو رو روی بدنم خالی میکنم و محکم شر

دستم رو روی بدنم میکشم …

حالم از بدنم بهم میخوره …

هر چی میشورم جای دستاشو رو بدنم حس میکنم …

انقدر خودمو میشورم که با سوزش بدنم به تن سرخ شدم نگاه میکنم .

از درد دیگه نمیتونم رو پام وایسم توی وان دراز میکشم و دستم و سمت تیغ میبرم.

دیگه واسه چی زندگی کنم؟

واسه کدوم ارزو ؟ ارتان دیگه من و نمیخواد

اگه بفهمه حتی اگه مقصر نباشم دیگه من و که دست خورده ی برادر نامردشم نمیخواد ….

با دیدن اون فیلم حالش ازم بهم میخورد.

کمرش میشکنه خونوادم نابود میشن

تیغ و روی دستم میزارم و و محکم می کشمش خون که از دستم بیرون می ریزد.

اشکام میریزن از درد از سوزش

تصویر امروز روی اون تخت لعنتی زیر دست و پای ارشام از جلوی چشمام کنار نمیرد. هق هق میکنم زمزمه میکنم

_عشق بی رحم آرتانم خدانگهدارت

چشمام سیاهی میره صدای مامان و با گیجی میشنوم:

دل ارام … کی اومدی؟

جون جواب دادن ندارم …

چشمام بسته میشه و سیاهی مطلق!!

 

چشامو باز میکنم کم کم همه چی یادم میاد ….

خونه زنعمو .

کار آرشام ….

حمام .

تیغ

یهو میشینم تو جام

همزمان در باز میشه و آرتان میاد تو اتاق ….

چشمای قرمزشو که میبینم آتیش میگیرم ….

میاد سمتمو میخواد دستمو بگیـره کـه سـریع دستمو میکشـم عقـب … بـا تعجب نگاهم میکنـه

اشکام میریزه …

دستاشو باز میکنه که بغلم بگیره ، ناخودآگاه خودمو میکشم کنار …

با عصبانیت نگاهم میکنه میگه :

– چته؟ این چه غلطی بود که کردی ؟

فقط نگاهش میکنم …

– با تو نیستم مگه ؟ چرا لال شدی ؟ میگم چرا اینکا رو کردی ؟ اصلا بـه مـن فکـر کـردی

دلارام ؟

هق میزنم

محکم شونه هامو میگیره و میگه :

خب حرف بزن دلارام ، بگو چی شده ؟

مگه من برات ارزش نداشتم ؟

شدت اشکام هر لحظه بیشتر میشه و بیشتر عذاب میکشم .

رومو به سمت مخالف میگردونم و رو تخت دراز میکشم.

کاش میتونستم بهش بگم …

بگم اتفاقا به تو فکر کردم که این کار رو کردم ….

بگم داداش نامردت بدبختمون کرد …

بگم کاش میمردم ، مردنم از نداشتنت آسون تره …

صدای عصبیش رو میشنوم :

مگه با تو نیستم لعنتی ؟

فقط با صدای آرومی میگم :

– میشه بری بیرونየ

صداش کم کم بالا میره :

_نه نمیشه ، حرف بزن…

جواب نمیدم که با داد میگه :

– مگه لالی دلارام ؟

– دلم نمیخواد ببینمت… برو بیرون

این بار مهربون دستم و میگیره… الهی بمیرم واسه غم چشمات….

_حالت خوبه دلی؟ چی میگی؟ من مگه کاری کردم؟ چرا خودکشی کردی لعنتی؟

باید همین جا تمومش کنم…. باید تیر خلاص و بزنم…نمیخوام بیشتر از این زجرش بدم.

_چون نمیدونم چه طوری بگم نمیخوام زنت شم .

زلزله میشه… توی دلم…توی دلش… توی نگام… توی نگاش… زیر آوارش می مونیم….

( دیگه مهربونیم ته کشید، تماممم😂😂😂)

💕┋

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مانلی
دانلود رمان مانلی به صورت pdf کامل از فاطمه غمگین

    خلاصه رمان مانلی :   من مانلیم…..هجده سالمِ و از اونجایی که عاشق دنیای رنگ‌ها هستم، رشته هنر رو انتخاب کردم و در حال حاضر   سال آخر هنرستان رو پشت سَر می‌ذارم. به نظرم خیلی هیجان انگیزِ  که عاشق نقاشی و طراحی باشی و تو رشته مورد علاقه‌ات تحصیل کنی و از بازی با رنگ‌ها لذت ببری. در کنار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان باورم کن

دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن. بنا به عللی آنید تصمیم میگیره که به عنوان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

27 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Asaadi
Asaadi
1 سال قبل

شت چرا نگفت به آرشام از اول😑🗡

کیم سوکجین
کیم سوکجین
1 سال قبل

چرا اینجوری کرد؟🥺😱
چرا نرفت آزمایش بده معلوم شه آرشام تجاوز کرده
حتی اگه آرتانم دیگه نخواد لازم نیس با اون عوضی ازدواج کنه😑🤧

واقع بین1
واقع بین1
1 سال قبل

همه نوشتین کاش دهنشو باز کنه و همه دخترا لالمونی میگیرن و ال وبل و این داستانا
ولی رمان هایی هم بودن که دخترا گفتن تجاوز شده بهشون و بازم دنیا براشون سیاه تر شده
اتفاقا اونایی که نمیگن متاسفانه توی این دنیا تو هررر کشوری زندگی بهتری دارن
هرجای دنیا که بری هنوز ذهن ها رشد نکرده و با دختر طوری رفتار میشه از بدنیا اومدن خودش پشیمون بشه
خودتون هم کم ندیدید و درک میکنید پس بس کنید

کیم سوکجین
کیم سوکجین
پاسخ به  واقع بین1
1 سال قبل

تموم این تبعیضا تقصیر عرباس،وگرنه قبل اینکه ایران مسلمون شه هر مرد فقط میتونس ی زن داشته باشه ولی الان چهار تا زن و کلی صیغه میگیرن به کونشونم نیس ی زن با کلی آرزو رو شکستن، توی ایران قبل اومدن پیامبر و اسلامی شدن ایران به زنا خیلی احترام میذاشتن😪😪

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط رضا میر
واقع بین1
واقع بین1
پاسخ به  کیم سوکجین
1 سال قبل

تقصیر عربا نیست اتفاقا
تقصیر اونیه که به تو یاد داده بگی تقصیر عرباس
تقصیر اونیه که یاد داده به مردا از اسم اسلام سو استفاده کنن
و به خیال خودشون کار پیامیرو انجام بدن و حتی یذره هم شبیهش نباشن
الان توی اروپا کسی نمیدونه اسلام چیه و اصلا دینی هست به اسم اسلام ولی توی همین اروپا آمار دقیق سایت مجله نیویورک تایمز رو ببین که از بین هر سه دختر بالای 10 ساله به 2 نفرشون تجاوز شده توی زیر سن قانونی
نیویورک تایمز هم ماله ایران و عربا و … نیست خداروشکر که بخای بهونه بیاری
توی همین اروپامردا اعتقاد دارن هرچقدر میخوان میتونن خیانت کنن ولی هرزه و جنده نمیشن ولی زن با یه نگاه نه چندان کثیف به یه مرد دیگه ای بجز دوست پسرش میشه جنده و هرزه
توی خیلی از ماجرا ها و جاسوسی ها از خانم ها و مسائل س.ک.س توسط خانمهای پلیس استفاده میشه و هیچکس جیکش درنمیاد که داره از این زنا سو استفاده میشه
توی قلب اروپا هم زنا به هیچ کس از تجاوزشون نمیگن
چه بسا اونجا جا افتاده تر از اینجاست
اینا رو به من نگو که اونجا زندگی کردم و فرار کردم از اینا
یاد بگیر به دینها احترام بزاری عزیز

ساناز
ساناز
1 سال قبل

اعصابم خورد شد همه رمانا شدن تجاوز

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

دختر احمق چرا از اول به خانواده عموش همه چی رو نگفت

،،،
،،،
1 سال قبل

ننه جون فاطی بابامردیم ازغصه خوردن ی رمان طنزشادبذاردیکمی دلمون بازبشه دیگه

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  ،،،
1 سال قبل

😂😂برم یدونه بها پیدا کنم

،،،
،،،
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اره والله ی اونطوریشوبزارین خودمون کم غصه داریم این رماناهم هی اضافه میکنن

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط ،،،
سارا
سارا
1 سال قبل

همه رمانا شده نابودی زندگیا ولالمونی گرفتن برا حفظ آبرودرحالیکه اگه شخصیتو لال نکنید شاید تصمیم گیری بهتربشه در مورد قضیه انجام شده

،،،
،،،
1 سال قبل

ای خاک توسرت کنن لیشعورمیمردی ازاول همه چیوبه آرتان ب‌گی ک اینجوری ن خودت داغون شی ن اون بیچاره چرای تای چیزی میشه ایناروزبونشون فقل میزنن بعدکه کارازکارگذشت به فکرمیافتن 😡😡😡

آهو
آهو
1 سال قبل

وای قلبم نه کاش اینجوری نمیشد بابایکیتون یه داستان بی بدبختی بنویسید نمیشه؟

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
1 سال قبل

هققق چه غم انگیز

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
1 سال قبل

آره

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
1 سال قبل

😂

،،،
،،،
پاسخ به  neda
1 سال قبل

ننه میدونی فاطی دوماددارشده

،،،
،،،
پاسخ به  neda
1 سال قبل

میبینی توروخدابروازخودش بپرس دیگه همه کاره ی سایت میشه😂😂😂

Sara
Sara
1 سال قبل

خیلی ناراحت کننده بود ولی بهتر نبود قضیه ی آرشامو براشون از اول میگفت ؟

دسته‌ها
27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x