رمان دونی

 

 

-ناراحت شدی از رفتنم؟

 

نگاهم میکند:

-آره به جانِ حوری… ضد حال خوردم اصلا از حرکتت!

 

وای خدا خدا… چطور نَمیرم برای اینطور بودنش؟!

-ای جان!

 

صورتش جمع میشود:

-چه کاری بود آخه با من کردی؟!

 

در سکوت نگاهش میکنم که بی طاقت و حال خراب میغرد:

 

-حالا باید دربه در دنبالت بگردم، تا پیدات کنم و بدتر حالتو بگیرم… کارمو سخت کردی، خدارو خوش میاد؟ کار خودتم سخت کردی… می موندی باهم حلش میکردیم دیگه، چرا پیچیده ش کردی؟!

 

آبتین با خنده میگوید:

-بابا این رد داده کلا… اتابک مُشتا رو زده تو سرت، که مخت تاب برداشته؟ بابا طرف رفت… تموم شد… دنبال چی دوباره بری بگردی؟

 

بهادر چشم از چشمهای براق من نمیگیرد.

-تموم نشد…

 

سر بالا و پایین میکنم:

-تموم شد بها…

 

میغرد:

-خفه شو حوری!

 

-بهادر..

 

رو به آبتین میغرد:

-برو بیرون! پا میشم به جای این، تو رو میزنم صدای سگ بدیا!

 

آبتین میخندد:

-باز به من چه؟!

 

-دستم به این نمیرسه، تو که دم دستمی!وایسادی اینجا رو اعصاب من میری!

 

اینبار من صدایش میزنم:

-بهادر جان…

 

بهادر هنوز مخاطبش آبتین است:

-خبر داشتی نه؟!!

 

این حجم عصبانیت، در مخیله ام نمیگنجد و تا به حال اینطور ندیده بودمش. آبتین میگوید:

-بابا ولم کن، خودتون افتادید به جون همدیگه، منو قاطی نکنید…

 

میگویم:

-آره بها، من و توییم…

 

بهادر همچنان نگاه برزخی اش به آبتین است:

-توام طرف اینی؟!

 

آبتین میگوید:

-اصلا من رفتم…

 

آبتین میپیچد و بهادر میغرد:

-وایسا بینَم!

 

سکوت میشود. انگار آبتین میرود، که بهادر خیره به من میگوید:

-اینم کشیدی سمت خودت؟!

 

خنده ام میگیرد.

-انقدر خودتو به در و دیوار نزن… وا بده!

 

عصبانی میخندد:

-تا دسته فرو کردی توم، وا بدم؟!

 

دهانم از بی ادبی اش وا می ماند.

-اِوا!

 

صورتش به لرزه می افتد. و با نگاه طولانی ای در چشمانم، آرام و خش دار میگوید:

-رفتی؟

 

بغض وحشتناکی توی گلویم می نشیند. این چه ریخت و نگاه و قیافه و صدایی ست، مرد؟!

-اوهوم…

 

نفس عمیقی میکشد و زمزمه میکند:

-بی معرفت…

 

 

 

 

 

 

 

نفس عمیقی میکشد و زمزمه میکند:

-بی معرفت…

 

دهانم از بی نفسی باز می ماند. و او بدون اینکه حرف دیگری زده شود، تماس را قطع میکند!

 

تصویرش از روی صفحه ی گوشی محو میشود. ثانیه ها همانطور می مانم…و نمیدانم کِی و چطور اشک از چشمم میچکد و با دهان باز مانده، آرام و بی صدا هق میزنم.

 

میان اشک و هق زدن، میخندم. گوشی را پایین میکشم و نگاهم به روبرو می ماند. گفت بی معرفت؟!

-هاه! مزخرف!!

 

چند لحظه ی دیگر سرم روی بالشت می افتد و لبهایم جمع میشود و چانه ام میلرزد و پرسید دوستم داری؟! خدایا این حالی که بین اشک و خنده گیر افتاده ام اسمش چیست؟!

 

او نفرت انگیزترین است و بی اراده زمزمه میکنم:

-بیشور!

 

چشم روی هم میگذارم و با حس و حال درهم و عجیب و سردرگمی ناله میکنم:

-دوسِت ندارم…

***

 

سوره ریزبینانه و دقیق توی صورتم زل زده و من درحال مرتب کردن موهای یک دست و رنگی ام هستم… تارهای حجیمِ خرمایی که لخت اطرافم سرازیر شده و بلندی اش تا پایین کمرم میرسد.

 

و رنگ های سبز و قرمز و آبی، میانشان به وضوح به چشم میخورد. همین امروز آرایشگر برایم ترمیم کرد و چتری هایم را بار دیگر مرتب کرد… تا من بازهم بشوم، همان حورای رنگی رنگی، چه چتریِ قشنگی!

 

-خوب شد موهام؟!

 

سوره نفس عمیقی میکشد و به جای جواب، سوال بی ربطی میپرسد:

-چشمات چقدر پف کرده!

 

عه… چشمهایم! چشمهای آرایش شده و خندان و… قرمز و… پف کرده ام!

-واقعا؟!

 

سری تکان میدهد:

-خودت نمی بینی؟

 

توی آینه دقیق میشوم… با وجود آرایش و چتری ها… خب بازهم مشخص است!

-عه آره… چرا؟!

 

پوزخندی میزند:

-از من میپرسی؟

 

لبی پیچ میدهم.

-شاید حساسیت کردم… این مداد چشم رو تازه خریدم… اولین بار استفاده میکنم…شاید.. واسه اونه!

 

-شایدم به خاطر کلی گریه کردنه…

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان افسون سردار pdf از مهری هاشمی

خلاصه رمان :     خلاصه :افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می‌ره که ربطی به اون نداره و با یه سوءتفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می‌شه و زندگیش به کل تغییر می‌کنه. مدام آزار و اذیت می‌شه و مجبوره به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی

  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت سراسر تهران رو پر کرده بود…   در آخر سر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انار از الناز پاکپور

    خلاصه رمان :       خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده و شاهد انتحار پدرش بوده و از پسر عمویی که عاشقانه دوستش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه تا زمانیه که صاحب هتل ک پسر جونیه برگرده از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهرا
زهرا
1 سال قبل

❤ ❤ ❤ ❤

زلال
زلال
1 سال قبل

ای خدا کی به پارته خواستگاری بهادر از حوری میرسه؟🤣🤣🤣اه الان رسیده بود بخدا اگه بازی درنمیوردن و پارتگذاری دقیق بود

مه
مه
1 سال قبل

رفت تا هفته دیگه پارت جدید بیاد ☹🤦🏻‍♀️

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x