چشمکی زد و با پررویی ادامه داد:
– تو هم که بدت نمیاد. بالاخره یاد گرفتی چه جوری لذت ببری از رابطه هامون.. نه؟
– آ.. آره ولی.. من.. من مثل تو توی این زمینه.. با تجربه نیستم. سخته برام.. انقدر پشت سر هم و زود به زود. یه کم مراعات کن.. بعضی وقتا برای من.. هیچ حسی جز درد نداره.. بذار لذتش دو طرفه باشه.
– نترس خانومم.. رابطه جنسی فقط همون یه مدلی که توی ذهنت داری نیست. من به قول خودت انقدر با تجربه هستم که از راه های کم درد تر پیش برم. نگران هیچی نباش.
بعد از هر حرفی که به زبون می آورد.. مستقیم به چشمام زل می زد و نگاهش و حتی به اندازه یه پلک زدن ازم نمی گرفت.
منم خوب می فهمیدم که منتظر شنیدن الفاظ رکیکمه که بعد از مزخرفاتش بهش نسبت بدم بلکه از این طریق یه کم آروم بشم. ولی بازم خودم و کنترل کردم تا ببینم می خواد دقیقا تا کجا پیش بره..
در یخچال و بستم و از تو فریزر یه بسته گوشت برداشتم واسه درست کردن ماکارونی.. ولی همینکه رفتم یه پیاز بردارم و مشغول خورد کردنش بشم گفت:
– پشیمون شدم!
قبل از اینکه به سمتش برگردم نفس عمیقی کشیدم و یه نیم چرخ به سمتش زدم که دیدم اینبار.. به جای چشمام.. نگاهش داره روی تن و بدنم می چرخه.
– ماکارونی نمی خوام. یه غذای ساده تر درست کن که زود بخوریم و بریم سر کارمون. نمی تونم به اندازه درست شدن ماکارونی صبر کنم!
حتی فکر رابطه دوم در عرض کمتر از یه ساعت تو یه شب.. همه تنم و به رعشه مینداخت.. ولی با امید به اینکه بالاخره یه راهی برای منصرف کردنش پیدا می کنم.. بسته گوشت و برگردوندم سر جاش و اینبار دو تا تخم مرغ از تو یخچال درآوردم.. تا با یه نیمرو دهنش و ببندم.
در حالی جلوی گاز وایستادم و مشغول انجام کارم شدم که پشتم به میران بود و خیرگی پر حرارت نگاهش و کامل روی خودم حس می کردم.
انگار با نگاهش روی نقطه نقطه بدنم داغ می ذاشت و من سوزشش و خیلی راحت می تونستم تشخیص بدم. ولی خیلی طول نکشید که آرزو کردم کاش این سوزش در حد همون نگاه باقی می موند.
چون حالا اومده بود نزدیک و درست چسبیده بهم داشت با دستش.. پوست بدنم و که رد خراش های روش کمرنگ شده بود.. نوازش می کرد.
با دستایی که از شدت انزجار می لرزید.. بطری روغن و برداشتم و بدون اینکه اهمیتی به مقدارش بدم ریختم تو ماهیتابه..
لبای میران که از پشت روی گردنم نشست یه کم سرم و کج کردم و گفتم:
– بذار.. بذار این و درست کنم بعد.. خطرناکه.. کنار گاز وایستادیم.
نفس عمیقی از همون نقطه کشید و با صدایی که سعی داشت منم باهاش اغوا کنه لب زد:
– هووووممم.. تو بگو یه ثانیه.. دیگه صبرم تموم شده!
بی اهمیت به حرفش یه دونه تخم مرغ برداشتم و شکوندمش توی ماهیتابه..
– بسه میران.. یه کم برو عقب..
دیگه کاملاً صدام می لرزید و همه تلاشم برای نقش بازی کردن داشت به همین راحتی.. به فنا می رفت. من اون لحظه ای که قبول کردم باهاش راه بیام.. خودم و فقط برای یه رابطه آماده کرده بودم.
نه اینکه بشم مثل برده اش و هرسازی که زد براش برقصم.. که لخت تو خونه بچرخم و ساعت دوازده شب ماکارونی بار بذارم و آماده باشم که هر ثانیه دلش خواست بهم حمله کنه..
ولی اینجوری که داشت با دستاش و لب و دهنش سانت به سانت بدنم و لمس می کرد.. بعید می دونستم قصد عقب کشیدن داشته باشه..
تخم مرغ بعدی و برداشتم و اینبار با عجز بیشتری لب زدم:
– مگه غذا نمی خواستی؟ خب بذار.. بذار درست کنم دیگه..
دستش و از کنار بدنم جلو آورد و زیر ماهیتابه رو خاموش کرد.
– پشیمون شدم.. الآن تنها چیزی که دلم می خواد بخورمش تویی..
– میران.. بس کن..
– نظرت چیه نریم تو اتاق؟
– میــــران..
– تو آشپزخونه هم خیلی می چسبه.. تجربه اش و داشتم!
– میران تو قول دادی!
حتی برای حرف زدنم فاصله نمی گرفت و تو همون حالتی که لباش به پوست تنم چسبیده بود حرف می زد:
– چه قولی؟
– قول دادی اذیتم نکنی.
– نه.. همچین قولی ندادم. فقط قول دادم دیگه از رابطه امون فیلم نگیرم که پاش هم وایمیستم. تو قرار بود خودت و با شرایط وفق بدی و به این چیزا عادت کنی تا اذیت نشی.. قرار شد سخت نگیری..
با جفت دستاش از پشت بازوهام و نگه داشت و کنار گوشم لب زد:
– الآنم انقدر خودت و سفت نکن.. هرچی سفت کنی دردش بیشتره ها.. از ما گفتن بود..
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز ۳.۳ / ۵. شمارش آرا ۷
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
چرا تا رمان بازخورد خوب میگیره میرینن به بقیه رمان اخه😐
دیگه واقعا حال بهمزن شده اخه ینه چی همش میراندسکس میخواد درین استرس میگیره بابا یه ذره پیش بره این داستان لعنتی بعد دو روز میای میخونی میبینی دودقیقه رفته جلو
دقیقا 😂 😂 😂 😂
وای واقعا چندش آور شده دیگه میام ببینم به کجا رسید ولی هیچ مثل رمان دلی شده از او بدتر
علویییییی ما دیگه منتظر پارت نمی مونیم خودت بیا اینجا بنویس تا آخر چی میشه نویسنده داره کشش میده فقط
عجب گولاخی شده این میران
خب الان یعنی چی؟
دو روز دیگه که نمیتونن عاشق هم بشن با این کاراشون….
چون همیشه این صحنه ها یادشون میاد😕
تنفررررر
دو هفته ست فقط داره همین یه شب ک درین قبول کرده ب سازش برقصه رو کش میده😕😕خب بقیش چی میشه اینا ک همش دارن س.ک.س میکنن😡😡
آرزوی مرگ براش دارم 🙄
اصن دلم نمیخواد یروزی زن و شوهر واقعی بشن
میرانم مریض جنسیه برا خودش
میخواد درین رو آزمایش کنه ببینه حرفش تا چه حد راسته ( صبرش چقدره )
به عنوان مرد نه آسیبی بش میرسه نه هیچی به جواب سوالشم میرسه اینطوری .
چرا سکس نکنه؟
آره میفهمم
منم بودم همین کارو میکردم
ولی امیدوارم درین باخت نده