رمان تارگت پارت 379 - رمان دونی

 

 

 

 

 

با دستای لرزون یه شال رو سرم انداختم و بعد از چند تا نفس عمیق واسه آروم شدنم دستگیره در و به پایین کشیدم و با مکث زیاد در و باز کردم.

از قصد طولش می دادم تا اگه کسی به خیال این که خونه خالیه برای دزدی اومده باشه.. بفهمه به کاهدون زده و قبل از این که من ببینمش فلنگ و ببنده!

همین طورم شد و وقتی در و کامل باز کردم و یه قدم به بیرون برداشتم.. تو حیاط کوچیک خونه که هیچ جایی برای پنهون شدن نداشت.. کسی رو ندیدم!

اما هنوز رفتار ریتا بود که نمی ذاشت به یقین برسم دزد اومده.. تا وسط حیاط جلو اومده بود و همونطور که دمش و تند تند تکون می داد خیره به در پارس می کرد.

حالا که دیگه شک نداشتم یکی تو حیاط بود.. یه کم به خودم جرات دادم و با قدم های بلند خودم و به در رسوندم و رفتم بیرون..

نفس نفس می زدم از استرس و وحشتی که تو جونم افتاده بود ولی.. تا وسط کوچه جلو رفتم و نگاهی به سر و ته کوچه خلوت و تاریک انداختم.

مطمئناً با وجود این همه ماشین که یه نفر خیلی راحت می تونست خودش و پشتشون قایم کنه.. این نگاه کردن من کار به جایی نمی برد.

اما یه حس عجیبی داشت بهم می گفت اون آدمی که تا چند دقیقه پیش تو خونه من بود.. از لا به لای همین ماشینا داره من و نگاه می کنه!

برگشتم تو خونه و رفتم سراغ ریتا.. دستی به سر و گوشش کشیدم که دوباره از همون صداهای جیغ مانند از خودش درآورد و من با ناامیدی نالیدم:

– کی این جا بود ریتا؟

می دونستم مسخره اس که بخوام از یه حیوون سوال بپرسم و انتظار جواب داشته باشم.. ولی اون لحظه انقدر خودم و درمونده حس می کردم که دلم می خواست به هر طنابی چنگ بزنم تا به جواب سوالم برسم.

نمی دونم.. شایدم بهتر بود که کسی جواب این سوال و نده و من با همین تصور ترسناک که پای دزد به خونه ام باز شده پیش برم.

چون.. عجیب حس می کردم.. با فکر اومدن دزد به خونه ام.. آرامش زندگیم خیلی خیلی بیشتر از وقتیه که بخوام.. احتمالات احمقانه رو به مغزم راه بدم و خودم و.. شکنجه کنم!

 

 

 

 

 

*

کارم که تو شرکت مرتضوی تموم شد.. وارد آسانسور شرکت شدم و تو آینه نگاهی به چهره داغونم انداختم.. چشمای خون افتاده و باد کرده ام به خاطر خستگی دیروز و شب بیداری بعدش بود و حالا با این وضع.. باید می رفتم خونه آقای خاکپور و دو ساعت با صدف زبان کار می کردم!

دیشب تا صبح خواب به چشمم نیومد از فکر این که اون دزد یه بار دیگه نیاد تو خونه و حتی چند بارم رفتم حیاط و چک کردم ولی دیگه خبری نشد.

تا وقتی هوا روشن شد و دیگه کم کم حاضر شدم و زدم از خونه بیرون.. چون هرچی بیشتر می موندم فکر و خیالمم بیشتر بود و یه قدم به دیوونگی نزدیک تر می شدم!

آسانسور که وایستاد رفتم بیرون و همونطور که سرم تو گوشیم بود تا یه اسنپ بگیرم از شرکت بیرون زدم و خواستم از خیابون رد شم و اون سمت وایستم که اگه ماشین اومد به خاطر من دور نزنه که همون لحظه یه ماشین با سرعت بهم نزدیک شد و انقدر دیر ترمز کرد که وقتی بهم رسید یه کم به سمت کاپوتش خم شدم و اگه سرعتش بیشتر بود.. صد در صد پرتم می کرد رو زمین!

سریع صاف وایستادم و با اخم به راننده زل زدم.. شیشه ها نیمه دودی بود و نتونستم خوب ببینمش.. واسه همین با کلافگی خواستم برم سمت راننده و بهش بتوپم بابت این رانندگی مزخرف و سرعت بالاش تو یه خیابون فرعی که اول شیشه سمت شاگرد پایین اومد..

منم که به اون سمت نزدیک تر بودم جلو رفتم و همین که دهنم برای به زبون آوردن حرف های طلبکارانه ام باز شد.. تک تک سلول ها و رگ و پی وجودم.. تو یه حالت فریز شده و منجمد باقی موند.. با دیدن آدمی که کنار راننده نشسته بود و حالا اونم داشت به من نگاه می کرد!

تو یه لحظه همه چیز متوقف شد.. زمان و مکان و گم کردم.. اصلاً انگار دنیای اطرافم تار شد.. خاکستری شد.. سیاه شد و تنها صحنه روشن و واضحی که می تونستم ببینمش.. همین آدمی بود که فقط نصف بالاتنه اش از شیشه پایین رفته ماشین مشخص بود..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده

    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار عموش به ازدواج با اون همه چی رنگ عوض می

جهت دانلود کلیک کنید
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشک از الهام فتحی

    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

یا خدا میرانه

یه بدبخت
یه بدبخت
1 سال قبل

باز نیای بگی میران نبود روح میران بود من‌توهم زده شده بودم بخدا با یه ذوقی اومدم این پارتو بخونم که خود میرانم خجالت کشید که تو این پارت نبود

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

نگران شدم نکنه واقعا برای پای میران اتفاقی افتاده که خودش پشت فرمون نَنشسته

black girl
black girl
1 سال قبل

بالاخره دعا هام مستجاب شد خدایااا شکرتتتتت

لیلی
لیلی
1 سال قبل

مطمئنم اونی که تو ماشین دید میران نیست
لطفا پارت ها رو طولانی کن

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

آخ جون بالاخره میران دوباره وارد صحنه شد.

SAMA
SAMA
1 سال قبل

وایییی میرانننن

مینا
مینا
1 سال قبل

هوووراااااا میران اومددد😍😍😍😍😍

بهار
بهار
1 سال قبل

دو حالت داریم”
یا میران
یا روح میرانه =)

مینا
مینا
پاسخ به  بهار
1 سال قبل

خود خودشه معلومه پاهاشم خوب شده رفتار ریتا کاملا مشخصه

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

خدا رو شکر فکر کنم میران پیداش شد لطفا یه کم بیشتر بنویس

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x