رمان دونی

 

 

 

 

 

الآنم.. قصد نداشتم چیزی رو اعتراف کنم و امید توی قلب امیرعلی رو که این اواخر حس می کردم.. نسبت به تغییر رابطه امون ایجاد شده.. بیشتر کنم.

فقط باید می فهمید.. به عنوان یه دوست انقدری برام عزیز هست که نخوام خار به پاش بره.. به خصوص اگه.. عاملش من و زندگی و همه مشکلات و دردسرام باشه!

بعد از چند لحظه نگاهش و ازم گرفت و ماشین و دوباره به حرکت درآورد:

– به هر حال.. این تنها راهیه که پیش روته.. وگرنه حالا حالاها باید توسط میران بازی بخوری و بین زمین و هوا معلق بمونی تا بفهمی هدفش از برگشتن به زندگیت چیه. فکرات و بکن.. اگه تصمیم گرفتی این بار تو حمله رو شروع کنی و اون و لای منگنه بذاری.. بهم بگو! من هر کاری از دستم بربیاد.. بدون هیچ چشم داشتی.. برات انجام می دم چون.. چون از نظرم.. بیشتر از هرکس دیگه ای.. لیاقت یه زندگی پر آرامش و بدون دغدغه رو داری.. چیزی که بعد از این همه سال.. هنوز بهش نرسیدی!

حرفاش منطقی بود و آدم و به فکر فرو می برد.. به خصوص اون رسیدن به آرامشی که فکر می کردن تو این یک سال گذشته یه کم تجربه اش کردم.. ولی اونم کاذب بود و خیلی سریع.. با دیدن یه خواب.. یه مکان آشنا.. تداعی شدن یه خاطره یا حتی خوردن یه غذا از بین می رفت.

من توی زندگیم به یه آرامش واقعی و همیشگی احتیاج داشتم.. که تا همین الآن تو هیچ دوره ای از زندگی نصیبم نشده بود..

ولی امیدی هم نداشتم که با نقشه امیرعلی.. بخوام به این آرامش برسم و برعکس.. در نظرم همه چیز جوری به هم می ریخت که آرزوی هر شبم این بود که کاش این کار و نکرده بودم.

واسه همین بهتر بود یه ضربدر درشت قرمز روش بکشم و اصلاً زمانی برای فکر کردن به تحریک نقاط ضعف و حساسیت های میران.. صرف نکنم..

 

 

 

 

 

 

×××××

با خشم و عصبانیتی که از چند ساعت پیش.. یه درصدشم کم نشده بود و حتی.. داشت همین جوری بهش اضافه می شد.. رفتم تو اتاقم و بعد از انداختن تن کوفته ام روی تخت.. از تو گوشیم.. آهنگ مورد علاقه یک سال گذشته زندگیم و پلی کردم و صداش و تا آخر بالا بردم..

شاید شنیدن این آهنگ که بعضی وقتا که ذهنم و آروم می کرد و باعث می شد خواب راحت تری داشته باشم.. الآنم به کمکم می اومد و این حجم خفه کننده توی گلوم و از بین می برد و مغزم و از انفجار نجات می داد!

..روزها قاتلمن..

..غیر از جمعه که خون ریزتره..

..حال و روزم جمعه ها..

..از خود جمعه غم انگیزتره..

..کوچ کردی از من..

..قهر کردی حتما..

..یه زمستون سردم..

..بگو برمی گردم..

چشمام و محکم بستم و پشت پلک های بسته ام.. تصویر اون بی شرفی که کنار درین تو اون ماشین نشسته بود جون گرفت..

تصویر چشم ها و نگاه حق به جانبش که می گفت.. من می دونم تو کی هستی ولی.. انقدری قدرت دارم که بخوام از سر راهم کنارت بزنم و هرچیزی که مال تو بود و تصاحب کنم!

..شب ها بیدارم..

..همه شب هایی که بی تو مردم..

..همه زخم هایی که..

..همه عمرم از فراقت خوردم..

..همه رو پس می گیرم..

..نه شوخی کردم..

..شهرزاد قصه ها..

..بگو برمی گردم..

..پریشونم پریشونم پریشون..

..پشیمونم پشیمونم پشیمون..

آره پشیمون بودم و این واضح ترین و صریح ترین اعتراف زندگیم بود. چند تا پشیمونی بزرگ توی زندگیم داشتم و اصلی ترینش مربوط به وقتی بود که شبا.. با آرامش.. بدون این که حس هوس و شهوت و آزار و اذیت نسبت به درین داشته باشم.. تو بغلم می گرفتمش و اونم.. با خوندن داستان های شهرزاد.. کمک می کرد که زودتر خوابم ببره و منم.. در نهایت تعجب می خوابیدم.

اگه یه روزی به عقب برمی گشتم.. حتماً پرونده اون انتقام کوفتی رو توی همون نقطه می بستم و رابطه ام و وارد یه مسیری می کردم که اون حس خوب و آرامشی که از هم می گرفتیم.. همیشگی بشه..

ولی حیف..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دیانا
دیانا
1 سال قبل

فاطی چرا پارت جدید نداریم؟

lolo
lolo
1 سال قبل

وای این هنوز میخواد انتقام بگیره؟؟؟ از اول سال ۱۴۰۱ میخواست انتقام بگیره خو😐 چه انتقامی بود که تموم نمیشع ؟؟😂

علوی
علوی
1 سال قبل

پارت گذاری زیاد شده، جمعه پارت دادی،
امیدوار باشیم رو به اتمامه رمان؟
اینکه بدون هیچ طرح و نقشه‌ای میران می‌ره سمت درین و می‌گه می‌خوادش و یه پایان خوب و خوش؟؟

neda
عضو
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

قرص صبحتو‌ نخوردی مادر ؟؟؟بخور‌ نخوری خطرناک میشی

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  neda
1 سال قبل

😁 😁 😁

neda
عضو
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

منم نخوردم …میخام خطرناک شم‌بیفتم‌ بجون تو

رز مشکس
رز مشکس
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

پارتا هیچ جوره طولانی تر نمیشه؟ اعصابم بهم میریزه این طوری

علوی
علوی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

😐 😐 😤 😤 😕 😕 😕 😕

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x