رمان تاوان پارت 22 - رمان دونی

 

 

 

عین یه شی با ارزش با بازوهام گرفته بودمش که

دستبند روی مچش و دیدم……..امیرحسین

اسمش؟امیر حسین؟

 

 

این احساس چیه؟ پدرش بودن؟مسئولش بودن؟ اونم به بچه ای که مادرش……

 

 

_بذار سر جاش

 

 

سرمو آوردم بالا

بیدار شده بود و زل زده بود بهم با رنگ پریده

جا خوردم ولی به روی خودم نیوردم

و به بچه اشاره کردم

 

 

_دل دردت این بود؟

 

 

من چرا باید الان این سوالو بپرسم؟شاید چون هنوزم مونده تو دلم بهم راستشو نگفته بود

 

 

به زور نشست و پاهاشو به سختی آویزون کرد

 

 

_ترو خدا کاری نداشته باش……التماست میکنم

 

 

اشکش میریخت و چونه اش از زور گریه میلرزید میترسید ازم

از اینکه یه بلایی سرش بیارم

 

 

دستشو دراز کرد که بگیرتش ولی من ناخداگاه عقب رفتم

 

 

لبشو گاز گرفت

 

_چرا بهم نگفتی….

 

 

انگار تنها مشکلم این بود که خودش بهم نگفته و من یه جور دیگه فهمیدم

 

 

_ببخشید……من اشتباه کردم

 

 

میدیدم از زور درد هی میپیچه و صورتش جمع میشه ولی فقط سعی میکرد بچه رو ازم بگیره و خودش مهم نبود

 

 

_کاریش ندارم……بخواب سرجات

 

 

 

#تاوان

#پارت۹۶

 

 

گوش نکرد و پاهاشو انداخت رو چهارپایه ی کوچیک پایین تخت

 

 

نتونست صاف وایسه و خم شد و آخش دراومد

 

 

هیچ وقت سرتق نبود ولی الان شده

منم عصبانی با فک قفل شده بهش گفتم

 

 

_میگم برگرد سرجات…..دیوونه شدی؟

 

دستشو گرفته بود به میله ی تخت و بالاخره تونست خودشو صاف کنه ولی نه کامل

 

 

_ببین…..اون بچه ی خودته خب……من اشتباه کردم

هر کاری بخوای میکنم فقط بزارش سر جاش

 

 

حرصم دراومد چرا باور نمیکنه حرفمو

 

 

_فکر کردی منم مثل تو قاتلم؟هاااان؟

 

 

دیدم دستی که بند میله بود محکم تر فشار داد و لبشو گاز گرفت

یعنی انقدر دردش زیاده؟؟

 

بریده بریده حرف زد

 

_من……نبودم…..

 

گیج نگاهش کردم…..چی میگه؟

 

 

_به جون امیرحسینم من…….نکشتمش

عشقتو…..من….نگرفتم

 

 

خون جلوی چشمامو گرفت

 

_خفه شو…..کارت به جایی رسیده که به خاطره بچه ات میخوای سر منو شیره بمالی فکر کردی خرم……

 

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۹۷

 

 

نفهمیده خیلی نزدیکش شده بودم درست یه وجبیش

انگار اصلا نشنید چی گفتم

که دستشو گذاشت رو بچش و بعد به من نگاه کرد

 

 

_اصلا هر چی تو بگی…..فقط کاری به امیرم نداشته باش……باشه؟؟

 

 

بازم همون چشمای خیس کشیده

یه ذره خم شد و من خونی رو که از زیر پیراهن کوتاهش روی پاهاش میریخت و دیدم

 

 

لعنتی چش شده باز؟

 

دوباره به زور صاف وایساد و دستای لرزونشو آزاد کرد و دو طرف بچه گرفت

 

 

_بدش من……

 

 

_برگرد سرجات احمق

 

با اینکه نمیتونست خودشو نگه داره ولی یه لحظه نگاه از چشمام نمیگرفت

 

 

از کنارش رد شدم و بچه رو گذاشتم سرجاش که صدای گریه ش بلند شد

 

 

باید پرستارو صدا کنم این میخواد خودشو به کشتن بده

 

_خیالت راحت شد حالا برو سر جات……

 

 

برگشتم و دیدم داره به پسرش نگاه میکنه و اشک میریزه

 

 

حالش خوب نبود

پلکاش بسته تر میشد و داشت میوفتاد که هول شدم و دستمو دور کمرش پیچیدم و چسبوندمش به خودم

 

سرش رو سینه ام بود که انگار از حال رفت

 

 

“میعاد وقتی سرمو میزارم رو سینه ات خیالم راحته که به یه کوه تکیه کردم مثل وقتی که بابام بود محکم و امن”

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۹۸

 

 

_لعنت بهت……که دست از سرم برنمیداری

 

 

دست انداختم زیر پا و کمرش

بلندش کردم خونی که از پاهاش میومد زیاد شده بود

 

_چه غلطی کردی تو…..

 

 

خوابوندمش رو تخت و زنگ بالای تختو فشار دادم

بچه اش داشت هلاک میشد و فقط میخواستم آروم بشه که بغلش کردم

در باز شد و پرستار اومد

اول یه نگاه به اون و بعد به من کرد

 

 

_اصلا شما کی هستی آقا؟ چی شده؟

 

 

_نمیدونم…..

 

_یعنی چی نمیدونم

 

_خونریزی داره……یهو از حال رفت

من……خانم دکتر در جریانه….

 

برام پشت چشم نازک کرد و پرستار دوم اومد

 

 

_ببین اگه دکتر مرادی بیمارستانه پیجش کن

بچه هم از این آقا بگیر

شما هم بیرون باشید تا ببینم کی هستی اصلا

 

**

هفت ماه بود سراغش نیومدم و فقط ازش خبر میگرفتم به خاطره همون روزی که با دیدنم خونریزی کرد ولی فکرش یه لحظه ام از سرم بیرون نمیرفت……

 

 

_خانم برای یه نوزادی که تازه به دنیا اومده چی لازمه؟

 

 

_به سلامتی…….دختر یا پسر؟؟

 

 

وقتی به دکتر گفتم منو که دید بچه ش بغلمِ ترسید و به خون ریزی افتاد باور کرد حالش که بهتر شد سوار ماشین شدم و عین دیوونه ها تو شهر دور میزدم تا اینکه چشمم خورد به این مغازه و اومدم داخلش

و اصلا نمیفهمم چیکار دارم میکنم

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 142

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا

  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست

    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که درگیر اثبات کردن خودش به خانوادش است.‌‌ ترانه برای سامیار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوای جنون pdf از نیلوفر رستمی

  خلاصه رمان :       سرگرد اهورا پناهی، مأموری بسیار سرسخت و حرفه‌ای از رسته‌ی اطلاعات، به طور اتفاقی توسط پسرخاله‌اش درگیر پرونده‌ی قتلی می‌شود. او که در این راه اهداف شخصی و انتقام بیست ساله‌اش را هم دنبال می‌کند، به دنبال تحقیقات در رابطه با پرونده، شخص چهارم را پیدا می‌کند و در مسیر قصاص کردن او،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هاریکا
هاریکا
2 روز قبل

ای لعنت بهت میعاد که همش این مهسای بیچاره رو خون به جیگر می‌کنی🥺😭.

خواننده رمان
خواننده رمان
2 روز قبل

کاش این لعنتی بخاطر بچه از زندان درش میاورد

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x