رمان دونی

 

 

 

با تعجب به جلو خم شد، دروغ است اگر بگویم اخم‌های کمرنگش می‌گفت خوشش نیامده؟ نه نبود…حقیقتا واضح بود که دلش نمی‌خواهد من با مردی جز برادرش باشم:

 

_ خب؟ چی میگفت؟

 

پوفی کشیدم و منو را بعد از انتخاب کردن به سمت او سوق دادم:

 

_ چی بگه؟ چرت و پرت…اینکه چرا شوهرت زن اورده تو هنوز بهش وفاداری و من ازت خوشم اومده بیا با هم باشیم و… معلوم نیست اصلا منو از کجا میشناسه!

 

پوفی کشید و با انتخاب از منو، گارسون را صدا زد و سفارشاتمان را دادیم، گارسون که رفت گفت:

 

_ بنظرم به داداشم بگو!

 

گیج نگاهش کردم، دست زیر چانه زد:

 

_ اگه یکی میخواد اذیتت کنه، قاعدتا با روبه‌رو شدنت باهاش، ازتون عکسی چیزی میگیره که به دست داداشم برسونه، قبل از اینکه همچین چیزی بشه خودت قضیه امروزو به داداش بگو…وگرنه کاسه کوزه بی تقصیر میزنه تو سر خودت!

 

درست میگفت، لب گزیدم:

_ اوهوم، اما چجوری بهش بگم؟ این روزا رسما حرفای من براش بی اهمیت شده!

 

لبخند پراز شیطنتی زد:

 

_ چرا تو یکم با لاله لج نمیکنی؟

 

چشم ریز کردم، نمیخواستم به چیزی که فکر میکردم اطمینان دهم، اصلا دلم نمیخواست چیزی را بگوید که میدانم غرورم را نشانه میگیرد!

 

_ خب، یکم برا داداش دلبری کن، بهرحال…نمیگم تا ابد پیشش بمون، میدونم هدفاتو چیدی و دوس داری مستقل شی، اما برا حرص دادن لاله و بهتر شدن دید داداش بهت چرا یکم نزدیکش نمیشی؟ چمیدونم…خوشگل کن، برو پیشش، نزدیکش بشین، سعی کن مثل قدمیا به چشمش بیای!

 

به جلو خم شد و با کلی شوق ادامه داد:

 

_ حورا تو چندین ماهه، از وقتی اختلافاتون شروع شد دیگه درست حسابی به خودت نرسیدی، یکم به چشم بیا…بذار بفهمه داره چیو از دست میده!

 

 

 

 

 

چشم در حدقه چرخاندم:

 

_ کیمیا تو هم جناحتو مشخص نمیکنیا…داداشته، چرا دلت میخواد اینجوری کنم باهاش؟

 

با تخسی شانه بالا انداخت:

 

_ چون لاله زنش شده؟

 

خندیدم:

_ قبلا با لاله اوکی بودی ولی!

 

چشم در حدقه چرخاند:

_ نه تا وقتی که فهمیدم داداشم چه زن خوبی داشت و دستی دستی دادیمش رفت!

 

از لحنش اینبار بلندتر خندیدم و خودش هم لبخندی به لب نشاند، دست دراز کرد و دستم را گرفت:

 

_ این چندماه حورا، سر اتفاقات سعید، کلی کمکم کردی…ممنونم ازت، هرچند دیر، اما خوشحالم که بالاخره فهمیدم که یه خواهر مثل تو میتونم داشته باشم!

 

متقابلا دستش را فشردم:

_ منم ممنونم که این روزا هوامو داری کیمیا، فراموش نمیکنم!

 

اخم کرده دست زیر چانه زد:

_ وای بحالت بری بشی حاجی حاجی مکه!

 

به ارامی خندیدم:

_ نه خیالت راحت، با تو قراره زیاد دوستی کنیم!

 

خندید و با آمدن گارسون دیگر حرفی نزدیم، و من تمام مدت در فکر نقشه و نظر کیمیا بودم، دلبری برای قباد، فقط با هدف حرص دادن لاله!

میتوانستم؟

 

فکر نکنم بتوانم، من با تمام بدی‌های قباد باز هم دوستش دارم، احمقانه!

اما دارم دیگر، دست من که نیست…قلبم منطق حالی‌اش نیست!

دوستش دارم و اگر نزدیکش شوم میدانم که باز هم خودم شکست میخورم…

 

اما اینبار میدانم چه در انتظارن است. ،میدانم که اگر دوباره نزدیک شوم، دل به او ببازم و دوسش بدارم، اگر نزدیکم شود، باید دل بکنم…

باید جدا شوم، باید دوری کنم و داغ نبودنم را روی دلش بگذارم، دست خودم نیست که اینگونه شده‌ام…

 

با ان رفتارهایش که فکر میکرد من خائنم، اینکه انگونه برهنه‌ام کرد که بداند بعد از بازگشت از بیرون، با کسی رابطه داشته‌ام یا نه…

 

دلم را با او صاف نمیکرد!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه

    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش پر از اتشه پر از اتش انتقام دختری که میخواد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد

  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری

    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش تصمیم میگیره که پول توجیبی اون رو قطع بکنه و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیسو از زهرا سادات رضوی

    خلاصه رمان :   آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش نمیره که یه روز به خودش میاد و میبینه گرفتار

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
گلی
گلی
8 ماه قبل

تو رو خدا پارتگذاری ها رو بیشترکنید ببینیم چی میشه اخرش

lilo
lilo
11 ماه قبل

طبیعیه که انقدر از کیمیا متنفرم؟🤮🤮
برا داداشم دلبری کن🤢🤢🤢 بیا برو تو حامله شو که فقط کارت حامله شدنه
ما خوشحال که این حورای چندش میخواد قبادو ترک کنه ولی زهی خیال باطل! میخواد براش دلبریم کنه ای خدااا😐😐 لیاقتت همون قباد احمق تیتیش مامانیه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
11 ماه قبل

حورا اصلا نمیتونه از خودش دفاع کنه موندم چطوری سه سال با این قباد زندگی کرده آخه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
11 ماه قبل

این پارت گذاریش نشه مثل دلارای صلوات

♡ روا ♡
♡ روا ♡
11 ماه قبل

یکم محتواش بیشتر کن

....
....
11 ماه قبل

وای مارو باش تو فکر اینیم که حورا مستقل شه
این تازه داره نقشه میچینه از قباد عنتر دلبری کنه

آرام
آرام
11 ماه قبل

نویسنده چرا نمینویسی سه ماه بعد، بابا خسته شدیم دلمون نمیخواد تحت هیچ شرایطی رابطه قباد با حورا بخاطر زیرشکمش بهترشه میخوایم حورا طلاق بگیره و تمام
بعدش هر بلایی بخواد سر قباد و خانوادش بیاد خب بیاد به ما چه
خواهشا به نظر خواننده هم اهمیت بده هفته ای سه پارت اونم اینطوری واقعا خسته کنندست
نمیدونم چرا نمیشه بیخیال خوندن این رمان شد

Nasrin
Nasrin
11 ماه قبل

باز هم بی محتوا 🤨

لی لی
لی لی
11 ماه قبل

بابا خب نمیتونین نویسنده نشین که یه عالمه آدمو معطل خودتون کنین با چند تا خط بی معنی
یکم خوبه ادم مسئولیت پذیر باشه!

دیانا
دیانا
11 ماه قبل

چه پخمه این حورا حالم داره ازش به هم میخوره
اگه بتونه دوباره قباد عاشق کنه بره اینجوری بزرگ ترین ضربه رو بهش زده

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

ادمین جان چرا پارت گذاری بهم ریخته امروزم گور به گور نیست

سین
سین
11 ماه قبل

پارت کوتاه و بدردنخور

یکی
یکی
11 ماه قبل

خیلی زیاد بود 😑

دسته‌ها
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x