رمان حورا پارت 112 - رمان دونی

 

 

 

 

به اتاقش برگشت و من هم مشغول باقی درس شدم، سر و صدای قباد و لاله هم خوابیده بود، ظاهرا با هم کنار امدند!

 

 

صبح زود بود که با صدای شکسته شدن چیزی از خواب پریدم، کتاب‌ها زیر دستم بودند و دیشب روی همان خوابیده بودم.

با یادآوری اینکه صدای شکستن آمد، وحشت زده و با همان سر و وضع بیرون دویدم، صدای خش خشی که از پایین و آشپزخانه آمد وادارم کرد پله‌ها را پایین بروم.

 

با دیدن قباد که با کت و شلوار همیشگی‌اش، که برای سر کار رفتن میپوشید، روی زمین نشسته و مشغول جمع کردن خرده شیشه‌است، به تاسف سری تکان دادم و جلو رفتم، حضورم را که حس کرد، سر بالا کشید و دستش را مقابلم گرفت:

 

_ نیا شیشه ریخته!

 

اخم کردم، دمپایی‌های آشپزخانه را پا زدم و جلو رفتم. بی توجه به او، خم شدم و تکه بزرگ‌هایش را با احتیاط برداشتم:

 

_ مگه نمیگم نیا تو؟ مواظب باش!

 

باز هم توجهی به غریدن‌هایش نکردم، تکه ها را روی هم چیده در سطل زباله گذاشتم، سپس جارو را برداشتم و به قصد تمیز کردن خرده‌هایش جلو رفتم اما او کنار نرفت.

 

سر بلند کردم و با اخم گفتم:

_ برو کنار جارو بکشم!

 

انگار حواسش پرت چیز دیگری بود، نگاهش میخ یقه‌ام بود و من نمیدانستم چرا، تا اینکه به خودم نگاهی انداختم!

شوکه شده و نگران سیخ ایستادم، با یکی از لباس‌ خواب‌هایی که برای او میپوشیدم مقابلش بودم، پاهای برهنه، یقه‌ی هفتی و باز با بازوها و شانه‌های برهنه!

 

_ وای…من، من برم…الان میام!

 

قصد کردم بیرون بروم که محکم مچ دستم را کشید، شوکه شدم و خواستم پسش بزنم اما او محکمتر من را سمت خود کشید:

 

_ ولم کن!

 

 

 

اخم در هم کشید:

_ چرا؟ زنم نیستی؟ نامحرمی؟

 

خشم به وجودم هجوم اورد، دستم را محکم کشیدم و جارو را روی زمین انداختم:

 

_ اره لابد، چه فرقی به حال تو داره؟

 

پوزخندی زد، دوباره نگاهش سرد شد امل اخم‌هایش را حفظ کرد:

 

_ این طرز لباس پوشیدنتو درست کن، شاید وحید اینجا بود چرا سر خود با این لباسا میای پایین؟ چه وضعشه؟

 

ابرو بالا دادم، تخس دست به کمر شدم:

 

_ خیلی برات مهمه اقای مثلا شوهر؟ فردا پس فردا طلاق بگیرم و جدا شیم هم باز الکی غیرتی میشی؟

 

هجوم اوردنش به سمتم یک ثانیه بود و دهانی که برای جیغ کشیدن باز شده بود خفه شد!

بازویم را محکم چنگ زد و من از حرارت دستانش تنش به لرزه افتاد، روی صورتم خم شد و عصبی غرید:

 

_ عصبی نکن منو حورا، سگ نکن منو…

 

به تنم چسبید و دمای بالای بدنش ضربان قلبم را بالا برد، از ترس دفعه‌ی قبل بود، یا هرچه نمیدانم، اما چشمانم بسته شد و به لرزش افتادم:

 

_ تا وقتی زنمی، غلط میکنی حرف از هرزگی بزنی، فهمیدی؟ بیجا میکنی ببینم یه جا، یه نر، تن و بدنتو دیده باشه، نگو غیرتم الکیه که غیرت رو نشونت میدم!

 

هیچ نگفتم، قدرتش را نداشتم، لب‌هایم کیپ شده بود و فقط میلرزیدم، استرس این را داشتم که دوباره مثل بار قبل کند، تنم را نگاه کند و با تحقیر رها شوم، ازارم دهد، توهین کند و تهمت بزند…

 

اما اینبار به ارامی عقب کشید:

 

_ حورا، خوبی؟

 

نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم لرزش بدنم را متوقف کنم، اما نمیشد! از هحوم یکباره‌اش وحشت کرده بودم:

 

_ حورا، منو ببین…چشاتو باز کن، اروم باش!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.7 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردای بعد از مرگ
دانلود رمان فردای بعد از مرگ به صورت pdf کامل از فریبرز یداللهی

    خلاصه رمان فردای بعد از مرگ :   رمانی درموردیک عشق نافرجام و ازدواجی پرحاشیه !!!   وقتی مادرم مُرد، میخندیدم. میگفتند مادرش مرده و میخندد. من به عالم میخندیدم و عالمیان به ریش من. سِنّم را به یاد ندارم. فقط میدانم که نمیفهمیدم مرگ چیست. شاید آن زمان مرگ برایم حالی به حالی بود. رویاست، جهان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد

  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آسی
آسی
1 سال قبل

پارت جدید چرا ندادی؟

Kosar
Kosar
1 سال قبل

هی میخام نخونم رمانو چند وقت بعد بیام ببینم همه چی اوکی شده و حورا بالاااااااخرهههه روی خوش زندگی رو میبینه و کمتر نقش کلفتو خدمتکارو بازی میکنه ولی هر دفعه روزای زوج بعد ده شب ۵ مین یه بار چک میکنم ببینم پارت جدید اومد یا ن😂🙂

lilo
lilo
1 سال قبل

عجب چی بگم؟؟؟ ی چن پارت دیگه قباد ب حورا شبیخون میزنه و بسم الله بله!!!!
بعد از اون هم حورا حامله میشه و بخاطر توله‌اش میمونه پیش قباد و از طلاق منصرف میشه( ک البته همین الان هم منصرفه😐 فقط میگه من میخوام طلاق بگیرم الحق ک شر و ور میگه)
بعد از اون هم باز قباد عاشق حورا میشن و حورا هم تمام بدبختیایی ک کشیده رو فراموش میکنه و میگه یا علی گفتیم و عشق اغاز شد😐😐😐😐

'F'
'F'
1 سال قبل

چه اصراریع که قبادو عاشق نشون بده؟

ساناز
ساناز
1 سال قبل

چقد زیاد بود واقعا خسته شدم از بس طولانی بود این پارت! آب میره هربار ؟! این اواخر هرپارت توی ۳_۴ تا جمله مکالمه خلاصه شده فقط ! یعنی چی آخه؟

به تو چه😐
به تو چه😐
1 سال قبل

اه ۱۱۰ تا پارت رفتیم جلو سر جمع اندازه یک پارت درست از زبان قباد گفته نشد 😐😐😐

سروران عزیزی که در اعمال خاکسپاری یاری دادند....
سروران عزیزی که در اعمال خاکسپاری یاری دادند....
1 سال قبل

اوایل داستان، قباد من رو یاد شیرزاد تو فیلم خاتون مینداخت. هر دو عاشق بودن ولی بی عرضه؛ البته بماند که شیرزاد کجا و این خاک تو سر کجا. الان می فهمم قباد مثال بارز جمله ی:《عین بچه ها رفتار می کنه》هست که فقط لج حورا رو در بیاره. اینا بچه می خواستن چیکار؟ قباد بود دیگه خودش😑😁
یه چیزی واسم سواله. توی تبلیغ کانال vip ش دیدم که درمورد قسمت های آینده فقط نوشته بود که یه شخصیت جدید وارد میشه حورا دختر دار میشه(اسمش نیازه) ولی اینو نمی دونم که بچه خودش و قباده، کیه یا از اون شخصیته یا پرورشگاه اورده؟ هرچی باشه امیدوارم حاصل تجاوز نباشه. 

یسنا
یسنا
1 سال قبل

آره یه بچه به رمان اضافه میشه حتما چون کاور رمان هم عکس بچه اگه دقت کنید روش هست

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

حورا کلا نقش کسایی رو داره که خیلی سختی کشیدن اینا ولی از این هاست که طاقت نداره همش غش میکنه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط فاطمه موحدی
♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

قباد قصد کشتن حورا کرده ولش کن این دخترو میخواهی دق مرگش کنی خب ولش کن مگه انسانیت نداری با تو که خوشبخت نشد حداقل بزارش با یکی دیگه خوشبخت شه چیکارش داری

آرام
آرام
1 سال قبل

این قباد تا حورا رو راهی تيمارستان نکنه ول کن نیس
آخه صبح اول وقت وحید اونجا چی غلطی میکنه که بخواد حورا رو ببینه
قباد خان بگو دارم میسوزم که نمیتونم بهت نزدیک شم
ولی به نظرم حورا باید قبل طلاقش انتقام بگیره
ادمین جان این سوال برای بار چندم هم من و هم بعضی از دوستان پرسیدن که آیا رمان حورا vip داره یا نه؟؟لطفا جواب بده عزیز🙏🙏

مریم
مریم
1 سال قبل

الان برمیگردیم به پارتهای سکس کردن قباد و حورا

Nasrin
Nasrin
1 سال قبل

با خواندن این پارت احساس کردم گوش درازی بیش نیستم که نویسنده ای گونه می نویسد 🫏

رهگذر
رهگذر
1 سال قبل

چرا نمیاد اون پارتی که توش حالا حورا خوب باشه قباد پیشمون ولاله عین یه تیکه آشغال دور انداخته بشه

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

باوا چه وضع رمان گذاشتنه اخه این حورا هم ذرت و ذرت حالش بد میشع

بهار
بهار
1 سال قبل

یه وقت خسته نشی خانم نویسنده این همه می‌نویسی انگشتات درد میگیره خوب

ف.....ه
ف.....ه
1 سال قبل

🙄🙄

دسته‌ها
17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x