رمان حورا پارت 120 - رمان دونی

 

 

 

 

 

با چشمان درشت شده نگاهش کردم:

 

_ دیوونه شدی کیمیا؟ ینی چی که میندازی؟

 

کف دستانش را به زانوهایش کشید:

 

_ نمیخوام‌ حورا…میترسم، باز مثل دفعه قبل میشه، وحید ولم میکنه!

 

اخم کردم و دستش را گرفتم:

_ منو ببین، چرا ولت کنه؟ مگه زنش نیستی؟ محرمش نیستی؟ مگ از یکی دیگه حامله‌ای؟ چه حرفیه میزنی تو؟

 

قانع نشده سرش را به طرفین تکان داد، به یکباره عق زد و دستش را جلوی دهانش گرفت، ترسیده خواستم برای توالت کمکش کنم که سری تکان داد:

 

_ خوبم، خوبم…یهو تهوع بهم دست داد!

 

کلافه پوفی کشیدم، از فکری که به یکباره به ذهنم زده شد تک خنده‌ای کردم، گیج نگاهم کرد:

 

_ به چی میخندی؟

 

شانه بالا انداختم:

_ دو بار حامله شدی، یبارشو و انداختی، این یکی هم میخوای بندازی…اونوقت من سه سال زور زدم حامله شم، نشدم!

 

همینکه خواست لب برچیند سریع گفتم:

 

_ دلخور نشیا، محض شوخی گفتم…راستش دیگه برام مهم نیس بچه‌دار شم یا نه! فقط خنده‌داره… آدما قدر چیزی که دارن رو نمیدونن!

 

سر به زیر شد:

_ یکم دیگه بمون، ببینیم حالت جا میاد یا نه، بعد پاشیم بریم بیبی چک بخریم بریم خونه، هم مطمئن شیم، هم یه فکری براش بکنیم!

 

حرفی نزد و من هم همینکار را عملی کردم، با خریدن یک بیبی‌چک به خانه برگشتیم، وارد اتاق شده بود و من هم برای تعویض لباس‌هایم به اتاق رفتم.

منتظر بودم که نتیجه را ببینم، حتی نمیدانم باید چه کار میکردیم! قطعا باید به وحید میگفت، اینبار دیگر محرمش بود و فکر نکنم چنین چیزی تابو به حساب بیاید!

 

هرچند که ای کاش تا روز عروسی صبر میکردند، کیمیا به حساسیت خانواده‌اش راجع به این موضوع باخبر بود، نباید اجازه میداد چنین چیزی سریع اتفاق بیافتد!

 

 

 

 

 

باز شدن در اتاق نگاهم را به سمت خودش کشید، منتظر چشم به او دوختم و با چشمان اشکی داخل شد. همین نگاهش میگفت که جواب مثبت است، آهی کشیدم و در اغوشم فشردمش:

 

_ نگران نباش، وحید نمی‌ذاره اذیت بشی، اون مرد خوبیه!

 

هقی زد و از اغوشم بیرون امد:

_ نمیخوام…میترسم، حورا…بیا بریم مثل قبلی، بندازیمش!

 

اخم کردم، اگر با او جدی حرف نمیزدم محال بود بفهمد چکار کند:

 

_ کیمیا خر نشو، خب؟ مگه هرزه‌ای هربار حامله شی و بری اون جاهای ناجور بندازیش؟ اره؟

 

سکوت کرد، روی تخت نشاندمش، هرچه میگفتم یا سکوت میکرد یا اشک میریخت، حالش وخیم بود و میدانستم تاثیر اتفاق قبلیست، میترسد و ذز خودش متنفر است!

 

خودش را مقصر میداند، فکر میکند وحید راجع به او فکر بد خواهد کرد و ممکن است رهایش کند، هرچه که هست…

نتوانستم قانعش کنم، انگار کسی، محکم و سفت در مغزش ایستاده و فریاد میزد که باید سقط کنم!

 

من هم سعی کردم حداقل، برای اینکه خودش را درک کند و بفهمد، به اتاقش فرستاده و اصرار کردم بخوابد و برای ناهار هم لازم نیست بیرون بیاید و خودم برایش غذا خواهم برد!

 

با خیال راحت خوابید، هرچند که نگران بود و مدام میگفت: «نذار مامانم و قباد بفهمن، تو رو خدا…» مدام اطمینان میدادم که نخواهند فهمید، اما باز به یکباره میگفت:«یه وقت دزدکی به وحید نگی؟، جون من نگیا!»

 

تمام تلاشم را کردم که ارام باشد! تا اینکه بالاخره خوابید…

ضعیف بود، هم بدنش، هم ذهنش…

برای این مشکل زیادی زود بود و هنوز هم میدانم که ممکن بود بعد از ان سقط که چند ماه پیش داشته، بارداری‌اش دچار مشکل شود!

 

اما دلم نیامد بترسانمش! وقتی هم خوابید دوباره به اتاق برگشتم و تا شب سر کردم، چندبار به او سر زدم و وقتی از خوب بودنش مطمئن شدم هم بعد از شام، به اتاقم پناه بردم…

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان پالوز pdf از m_f

  خلاصه رمان :     این داستان صرفا جهت خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! اين رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک رو دستگیر کنن.کسانی که اگر اون هارو توی وضعیت عادی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh

  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی

  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و تالش میکند تا همه چیز را به روال عادی برگرداند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین جا تمامش کنیم…. بیا کشش ندهیم… بیا و تو کیش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کاربر
کاربر
1 سال قبل

هر وقت یمان چشم میخوره به این رومان مسخره کلی فکر میاد سراغم و به این فک میکنم که چقدر شخصیت زن رو داره تخریب میکنه تو جامعه یعنی حورا به این حد از زندگی رسیده که تو خونه ای زندگی کنه که هر روز قباد رو میبینه و اون بهش محل نمیده یا جلوش لاله رو میبوسه و… واقعا مسخره یه زن هیچ وقت نمیتونه اینا رو تحمل بکنه ، چرا نباید ازدواج بکنه اصن؟ چرا باید جواب بدی های کیمیا رو با خوبی جواب بده ؟ چرا باید رشته هنر بخونه ؟ آخه کی با هنر به جایی رسیده خسته شدم

الی
الی
1 سال قبل

خیلی چرت داری ادامش میدی مسخره شده 😪

lilo
lilo
1 سال قبل

خااا و خلاص😐😐😐 به جای اینکه اسم حورارو بذاری رو رمان باید میذاشتی کیمیا😐😐

سارا
سارا
1 سال قبل

حالا حالا درگیر کیمیاییم نویسنده پارت قبلی بیشترشبیه دلنوشته بودتا پارت رمان حورا خخخخ چطور راضی میشید آخه چه شما چه نویسنده ماتیک وچه دلارا انقدردیربدیر وکم پارت بزارید ومخاطبای رمانتونو با اینکارتون فقط اذیت کنیدبعضی رمانا که دیگه انگارادامه ندارن مثل دهار یا رمان دلوین ،خوب اگه نمیتونیدادامه بدید چرا اصلا”شروع به نوشتن رمان میکنید ومخاطب رو سرکارمیزارید رمان نگارهم که خیلی وقته پارت جدید نداشته

Ana
Ana
1 سال قبل

الهي شكر الهي شكر … خييلي نگران بودم كيميا بالاخره بخوابه 😕 از كيميا بكش بيرون نويسنده

.....
.....
1 سال قبل

بابا اووکادو رو چرا نمیدییی اههه

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

چن پارت دیگه طول میکشه کیمیا بره سر زندگیش داستان بره طرف حورا فکر کنم با این پارتا یه سالی بشه البته

.....
.....
1 سال قبل

اووکادو رو میخوایمممم اونم طولانی و زیاددد

...
...
1 سال قبل
پاسخ به  .....

اقا به نظرم امید میخواد اون دختره نفسو به عنوان دوست دخترش بیاره خونه که الاله حسودی کنه

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x