ابروهایش با تعجب بالا پرید، شوق و شعف در چشمانش پدیدار شد:
_ وای…وای خداجون…
بلند خندید و دست روی دهانش گذاشت، از حالتش به خنده افتادم که خودش را جلو کشیده محکم بغلم کرد:
_ وااای، حورااا، فکر کن وکیل شی…بعد بت بگن خانم وکیل، وای چه شود!
میخندم و او با خودش خیالپردازی میکند:
_ بعد فکر کن، پروندههای جنایی رو بهت بدن، تو بیوفتی دنبال اینکه کی قاتله کی نیست…وای چقد حال بده!
خندیدم و روی بازویش کوبیدم:
_ چرا هندیش میکنی؟ وکیل کیفری میشم، دادگاههای خانواده، به زنها کمک کنم حقشونو بگیرن…کسایی که مورد ازار بقیه قرار میگیرن…تو خونواده، از برادر، پدر، همسر!
لبخندی که زد پر از امید و شوق بود، گونهام را بوسهای زد:
_ دوست دارم حورا، هرموقع هرجا کمک خواستی رو من حساب کن، باشه؟
با لبخند سری به تایید تکان دادم.
شب وحید به دنبالش امد، از اتاق بیرون نرفتم، در کمال تعجب هم، وحید آمد و با اجازهی کیمیا از من دیداری کرد و خواست حالم را بپرسد، چرا که مدتی میشد از من بی خبر بود!
مرد خوبیست، برایشان خوشحالم…
کیمیا که رفت من هم خودم را با کارهای همیشگی سرگرم کردم، اما فکر و ذکرم منحرف نمیشد، سخت بود فکر به اینکه قرار است چه کار کنم، اینکه اگر نتایج باب میل من باشد یا نه…
به قباد بگویم؟ مستقیم به مادرش بگویم؟ لاله را با ان بکوبم و تهدید کنم؟ اصلا به کیمیا یا وحید اطلاعی بدهم؟
هزاران سوال در سرم شکل گرفته بود و برای هیچ یک جواب قطعی نداشتم!
پس سعی کردم روی هدفم تمرکز کنم، روی وکالت…
روی کنکور و دانشگاه و آینده…
اما کاش همینگونه میماند، همه چیز…
کاش هیچوقت هفتهی بعدش نمیرسید!
پرخوری کردنم عجیب شده بود، دیگر حتی برایم مهم نبود قباد را خواهم دید یا نه…
مهم نبود مادرش چیزی میگوید یا نه، یا حتی لاله، حضور او که ابدا اهمیت نداشت!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 249
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
امیدوارم امشب بذاریی پارت چصکی بعدی رو
الان هیچ ایده ای ندارم تو ذهنم ک پارت بعد چی میشه واقعا انقد ک دلمو زده این رمان!!هی فک میکنم تمومه میشه دیگه این اعصاب خوردیا و یکنواختیا ولی باز برمیگردم سرخونه اول..معلوم نیس با این حاملگی حورا چی میخاد سرمون بیاد تو این رمان باز
خیر سرش میخاد ثابت کنه قباد مشکل داره بعد الان حاملگیشو کجای دلش بذاره آخهههه
ینی انقد قباد بگیر داره و ما نمیدونستیم ک بلافاصله بعد اینکه حورا کیستشو عمل کرد و رفتن تو کار بچه ب وجود اومد😐😂
پارت بعدی
خودم را درون دستشویی پرتاب میکنم و عوق میزنم..
با حیرت نگاهم را به ازمایش میدوزم .. من حامله ام!
کمییا با چشمانی گشاد نگاهم میکند. مادرجان با نفرت با نگاهش به سویم اتش پرتاب میکند.. تصمیم میگیرم از خانه فرار کرده و به سوی ناکجا اباد بروم تا دست قباد بی پدر به دستم نرسد… عوققق (گلاب به رویتان بین حرف هایم بالا اوردم)
پارت بعد تررررر
۴سال بعد…
مامان یه اقایی اومده میگه بابامه😐قبادرا میبینم که با نیش باز نگاهم میکند.. من هم نیشم باز میشود و دینگ!
به همراه توله امان به سمت خانه میرویم و با خوبی خوشی زندگی میکنیم
پایان😀
جرررررررررر🤣😂
دهنتتتت😂😂😂
😂😂
خیلی خوب بود 😂😂😂😂😂😂
99% حاملهاس حالا از ما گفتن بود پر خوری و کاش هفته دیگه نمیرسید و…
تف تو روت حورا.. همش دیالوگای تکراری.. میخوره میخوابه درس میخونه نمیخواد قبادو ببینه خودشو تو اتاق حبس میکنه بعد کیمیا میاد یه زری میزنه میره … دوباره به همین روال🫤نویسنده ی عزیز کمبود ایده داری؟ بیا خودم بهت ایده بدم دیگه این همه چرتو پرت ننویسی
توکا رو نمیزاری؟
گذاشتم
احتمالا حورا حامله س
ولی مامان قباد و لاله میگن که بچه از قباد نیس
حورا حاملس ، باز قباد بهش انگ نزنه صلوات
ینی این حورای نکبت تو همه ی پارتاش اینو میگه
وحید مرد خوبیست برایشان خوشحالم
همش با حرفای چرت و پرت حورا تموم میشه میره خیلی کسل کنندس
دقیقااااااا ، خو مرد خوبیست که چی ، چیکارش کنیم الان
بیا حاملس…/:
هوراااااا حورا حامله س
وخیر نوا😔😂
بازم پای حورا گیر میوفته وسط چون اگه بخاد بگه قباد مشکل داره پس حورا از هوا باردار شده یا از خاک .شایدم قباد مشکل نداشته باشه و ثابت کردن حرامزادگی لاله یه کم سخت باشه.
نه دیگه دیدین دکتر گف کسی رو میتونه بارور کنه که با تخمکهاش نمیدونم چی باشه.لاله هم بعدا با دی ان ای معلوم میشه چون خودش گف موهاش بور بشه چیکارکنم پس از یکی دیگس
حس میکنم حورا حامله میشه و بعدش هم متوجه میشه که مشکل از قباده حورا فرار میکنه لاله هم تمام مال اموال قباد میگیره ….. ولی خیلی کلیشه ای میشه ۰
خواهر اگه حورا حامله بشه که معلوم میشه مشکل از قباد نیست دیگه:/
وای یادم نبود 😞
فکر میکنم باردار باشه
حورا که میخواست کنکور هنر بده این دیر پارت دادن ها رو خود نویسنده هم تعصیر گذاشته
حورا جونم که حامله شده وقراره عین احمقا دوباره قباد رو ببخشه و به زندگیش ادامه بده
نویسنده هم که انقدر پارت ها رو طولانی میده که اصن آدم نمیدونه چجوری جبران کنه
حورا که حاملس شکرخدا از پرخوری گفتنش معلومه ولی نمیدونم دیگه چه طوفانی درراهه که گف🤧🤧
پرخوری.حاملههههه
چرا نمیادپارت جدیدد
مسخره بازی روزی چهار سطر شورشو در آوردید دیگه😒