رمان حورا پارت 29 - رمان دونی

 

 

قباد رفت و خانه برای من ماتم کده شد. تحمل این خانه با وجود قباد بود که راحت میشد…

 

مادر قباد و کیانا در حال طعنه زدن بودند که خودم را به آن راه زده و وارد اتاقمان شدم.

 

نبود قباد روی دلم سنگینی میکرد و حرف هایشان ذره ای برایم اهمیت نداشت.

 

با امید به اینکه این چند روز میگذشت و قباد بعد از برگشتن سراغ درمان میرفت قرار بود این روزها را دوام بیاورم.

 

تا حد ممکن سعی میکردم بیشتر وقتم را در اتاق بگذرانم.

 

رو به رو شدن با آنها فقط اعصابم را بهم میریخت و هیچ فایده ای نداشت.

 

دو روز از رفتن قباد گذشته بود و کم کم داشتم با نبودش خو میگرفتم.

 

نامرد حتی زنگ زدن را هم ممنوع کرده بود.

کاش حداقل به او خوش میگذشت، هر چند بی من…

 

لعنت به زمانی که همچین فکری در سرش افتاد و دوری را تنها چاره دانست.

 

با قار و قور شکمم، پوفی کرده و از جایم بلند شدم.

 

میل بافتنی و کاموا را روی تخت انداختم و سمت در رفتم.

 

داشتم برای قباد شال گردنی میبافتم تا هم وقتم بگذرد و هم کمتر فکر و خیال کنم.

 

تنها وقتی که از اتاق بیرون میرفتم وقتهایی بود که شکم بی نوایم لب به اعتراض باز میکرد.

 

دستی به شکمم کشیدم و پله ها را با بی صدا ترین حالت ممکن طی کردم.

 

تنها راه در امان ماندن از ترکش های بی مهری شان همین بود، بی صدا بودن و در دید نبودن!

 

 

 

آرام خودم را داخل آشپزخانه کشیدم و سرم را داخل یخچال بردم. چند میوه و کمی از غذای دیشب که مانده بود را برداشتم.

 

غذا را داخل ظرفی ریختم و داخل ماکروویو گذاشتم که صدای خنده های ریز و بعد پچ پچ طور مادر قباد را شنیدم.

 

_ قباد خوبه عزیزم؟ خوش میگذره؟

 

حوصله ای برای گوش دادن به حرف هایشان نداشتم اما نه وقتی نام قباد میان کلماتش به گوشم خورد.

 

بیخیال زدن دکمه ی ماکروویو، خودم را آرام پشت دیوار کشیدم و با چشمانی ریز شده به حرفهایش گوش سپردم.

 

_ الهی که من فدای جفتتون بشم، قباد از اولم قسمت خودت بود عزیز خاله!

 

قلبم در دهانم میزد. حدس اینکه فرد پشت خط کیست سخت نبود… لاله…

 

اما قباد… از قباد خبر داشت؟

مگر میدانست قباد کجاست؟

او حتی به من هم نگفته بود کجا میروند…

 

دست روی دهانم گذاشتم و نفس های کشدار شده ام را پشت دستانم پنهان کردم.

 

_ نه قربونت برم، خیالت راحت. قرار نیست تا آخر عمرت صیغه بمونی که!

همین که حامله شی و نشون بدی قبادم مشکل نداره براتون یه عروسی بگیرم که همه انگشت به دهن بمونن!

 

چشمانم از حدقه بیرون زد. چه میگفت؟

اصلا این مزخرفات چه بود که میگفت؟

 

صیغه؟ لاله و قباد؟ اما… قباد با من این کار را نمیکرد… نه، نمیکرد…

 

 

سرم به دوران افتاد. تمام خانه دور سرم میچرخید و نفسم بند آمده بود.

 

گوشه ی دیوار سر خوردم. همه چیز واضح بود و مغزم هنوز هم در برابر باور کردن این واقعیت مقاومت میکرد.

 

رکب خورده بودم، آن هم از عزیزترین آدم زندگی ام… قباد…

 

_ نه بابا این دختره اصلا مال این حرفا نیست. میزنیم در کونش و پرتش میکنیم بیرون.

 

نوچ نوچی کرد و دوباره با آب و تاب مشغول صحبت شد.

 

_ بعد اون تهمتی که به بچم زد از چشمش افتاد، تو فقط دور و بر قباد باش تا زودتر نوه ی عزیزمو برام بیاری…

 

خنده هایش همچون ناقوس مرگ بود برایم…

 

منِ ساده را دور زده و حالا داشتند به ریشم میخندیدند.

اگر امروز مکالمه شان را نمیشنیدم تا کی قرار بود بازی بخورم؟

 

خدای من!

تمام آن محبت هایش به من و پرخاشگری هایش نسبت به لاله رد گم کنی بود تا پاپیچشان نشوم…

چقدر من احمق بودم.

 

احمق که نه، عاشق بودم و هنوز هم هستم. عاشقی که گمان نمیکرد از معشوقش رکب بخورد.

 

_ قبادم اونجاست؟ گوشیو بده بهش قربونش برم دو کلوم با این تازه دوماد حرف بزنم!

 

دستم از روی دهانم سرخورد و تنها واکنشم به حرفهایش تلخ خندی بود که روی لبهایم نقش بست.

 

سرم را به دیوار چسباندم و به حال و روزم گریه که نه، فقط خندیدم.

کار من از گریه گذشته بود…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی

  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نت های هوس از مسیحه زادخو

    خلاصه رمان :   ارکین ( آزاد) یه پدیده ناشناخته است که صدای معرکه و مخملی داره. ویه گیتاریست ماهر، که میتونه دل هر شنونده ای و ببره.! روزی به همراه دوستش ایرج به مهمونی تولدی دعوت میشه. که میزبانش دو دختر پولدار و مغرور هستن.‌! ارکین در نگاه پریا و سرور یه فرد خیلی سطح پایین جلوه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تاوان یک روز بارانی

  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حنانه
حنانه
1 سال قبل

خسته نباشی به نویسنده بخاطر قلم خوبش.
فضایِ رمانت خیلی زیاد تلخ و سیاه شده،خاهشا اینقدری ک تو این پارتها حورا با خاک یکسان شده و زَنیَتِش زیر سوال رفته، روزای خوبشم زودتر برسون.
فقط خاهشا نگو ک ته این رمان حورا دوباره برمیگرده پیش قباد ک زن بودنشو زیر سوال میبره. یه زن تو خیابون زندگی کنه و خرجشو با گدایی بدست بیاره، شرف داره به اینکه عزتشو به خاطر یه مرد هوس باز و کثیف و بی غیرت زیرپاش بزاره.

Roya
Roya
1 سال قبل

واقعا که حال آدم بهم میخوره فقط خدا کنه اجاق قباد کور باشه بعد ببینم با حورا چجوری روبرو میشه

a.a
a.a
1 سال قبل

نویسنده جان قلب اومت توی حلقم لطفا پارت بیشتر🥺

رویا سمائی
رویا سمائی
1 سال قبل

حس من ب این رمان در کلمه ای گنجانده نشده هنوز

هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

گریم گرفت خدایا قباد ……….. کثافت بی وجود حورا اگه طلاق نگیره از چی کمتره 😭 🥺 💔
نویسنده تو رو خدا الان که داره حساس میشه هر روز یه پارت بذار دیگه

sana
sana
1 سال قبل

بنظر من مشکل از قباده که بچه دار نمیشن

Yas
Yas
1 سال قبل

احساس حقارت و حماقت
اصن یه وضعیه این دختره
بدم میاد ازش
دیگه این رمان کنسل نمیخونمش

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Yas
شوگا
شوگا
1 سال قبل

الهی جفتشون بمیرن فقط همین گریم گرف😐😐

Hana
Hana
1 سال قبل

باید زودتر از اینا می رفتی حورا🥲🙂

الہہ افشاری
الہہ افشاری
1 سال قبل

تو رو خدا یه پارت دیگه هم بزار ایشالا تو راه برگشت دو تاشون هم تصادف کنن نابود شن الهی لاله هم اجاقش کور باشه

هکر قلبشم
هکر قلبشم
پاسخ به  الہہ افشاری
1 سال قبل

بنظرم تصادف میکنن قباد کثافت اشغال فلج میشه لاله 💩خور هم قباد رو ول می‌کنه
یا شایدم لاله 💩 خور بمیره و قباد فلج بشه و حورا هم ولش کنه البته از این حورا هیچی بعید نیست ممکنه هم بمونه پیش قباد🙂💔
ننه عجوزه قباد هم سکته میزنه به زمین گرم بخوره الهی ، چطوری بعضی از مادر شوهرا اینقدر اشغالن مگه خودشون شوهر ندارن؟؟؟؟
حالم از قباد و لاله و خانوادشون بهم میخوره انشاءالله خدا زنا و مردای خیانت کار و کثافت و … از بین ببره یا یه مریضی سخت بگیرن

الہہ افشاری
الہہ افشاری
پاسخ به  هکر قلبشم
1 سال قبل

الهی آمین خدا کنه همین اتفاق بیوفته ولی حورا عقل نداره میمونه پیشش

همون شاتوت🍄
همون شاتوت🍄
پاسخ به  هکر قلبشم
1 سال قبل

عه تو چقدر منی😂
منتها من اینجوری میگم که
۱..حورا بره
۲.. قباد بفهمه مشکل ازونه
۳..لاله بگه من نمیخوامت
۴.. قباد تصادف کنه فلج بشه
۵..ورشکسته بشه
۶..کلا خیلی بدبختی بیارن
۷..حورا واسه یه کاری مجبور شه بیاد و قباد و خانوادش التمالسش کنن که بمــــــــــــــون

دسته‌ها
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x