رمان دونی

 

گرمی دستش با پوست صاف و لطیف بدنم وسوسه انگیز و در عین حال نفس گیر بود.
آب دهنم رو قورت دادم و بدون خم کردن سرم نگاهی به دستش که تقریبا تا وسط پام رسیده بود انداختم.
اگه لمسم میکرد سست میشدم و خر پس قبل از اینکه دست و لبهاش به مقصد برسن دو دستمو رو قفسه سینه اش گذاشتم و گفتم:

-اگه دوستم داری همین حالا برو و به پدرت و مادرم بگو!
بگو منو میخوای!
بگو ژینوس رو نمیخوای و فقط منو دوست داری
اینارو بهشون بگو تا باورت کنم…

چون اینو گفتم دیگه دستش رو به جایی که میخواست نرسوند و لمسم نکرد.
از همون فاصله ی نزدیک زل زد تو چشمهام و پرسید:

-الان باورم نداری…‌!؟

با صراحت جواب دادم:

-نه

انگشتهاش رو پس کشید و بعد با یک گام عقب رفتن دوباره خیره شد به چشمهام و آهسته گفت:

-پس بدون که نمیتونم!

صداش ضعیف و آروم بود اما من تونستم بشنوم.
تونستم کلمه ای که از دهنش بیرون اومده بود رو بشنوم.
دلگیر نگاهش کردم و پرسیدم:

-نمیتونی یا نمیخوای !؟

زبونشو توی دهنش چرخوند.
سر انگشتش دو به شقیقه اش فشار داد و بعد از کلی دل دل کردن سرش رو صاف نگه داشت و جواب داد:

-نمیتونم!

لبخند تلخی زدم.
دستمو به سمت در دراز کردم و گفتم:

-پس خدانگهدار!

دستمو به سمت در دراز کردم و گفتم:

-پس خدانگهدار!

سیگارش رفته رفته درحال خاکستر شدن بود و اون بی توجه به این موضوع فقط منو نگاه میکرد
اینبار اون بود که گله مندانه گفت:

-تو که پای هیچ کدوم از اون ادعاهات نموندی!
پای حرفهات…
همه رو یادت رفت !؟
مگه خود توی لعنتی نبودی که گفتی هر اتفاقی که بیفته تا تهش می مونی!؟هاااان ؟

شونه بالا انداختم و جواب دادم:

-پشیمونم! اشتباه کردم…
هرچی گفتمو پس میگیرم!
اشتباه مال آدمیزاده…
منم آدمیزادم اشتباه کردم!
حالا برو!
برو و خودتو واسه مراسم فردا آماده کن!

کفری پرسید:

-پس برم!؟

به سمت کمد لباسها رفتم تاخودم رو نسبت به حضورش بیخیال و بیتفاوت نشون بدم و همزمان جواب دادم:

-آره…راه من و تو ازهم جدا شده تو برو پی سرنوشت خودتت.
منم میرم پی سرنوشت خودم
اصلا میدونی چیه !؟
حق با مامانمه..
من سن ازدواجم داره صعودی میشه!
میخوام تو اووووج ازدواج کنم!
نا وقتی خوشگل و صکصی ام….

تا اینو گفتم به سمت منی اومدکه در کشویی کمد رو کنار زده بودم و دنبال لباس مناسب میگشتم.
پشت سرم ایستاد و با حالتی فوق عصبی گفت:

-تو غلط میکنی به کس دیگه ای فکر کنی…

سرمو چرخوندم سمتش و پرسیدم:

-چیکارمی که بهم میگی غلط میکنم !؟ مگه اختیار من دست توئہ!؟
تو به فکر عروسیت باش…
تو زن بگیری من شوهر نکنم!؟
کور خوندی…میکنم خوبم میکنم!

تا اینو گفتم موهای نم دارمو تو چنگش گرفت و با عقب آوردن سرم کنار گوشم گفت:

-خوب گوشاتو وا کن شیوا…وای به روزگارت اگه بفهمم یا حس کنم با مرد دیگه ای میپری…
تو حق همچین کاری رو نداری…یعنی من بهت این حق رو نمیدم….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه

    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش پر از اتشه پر از اتش انتقام دختری که میخواد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh

  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش به صورت pdf کامل از مهرنوش صفایی

        خلاصه رمان اتاق خواب های خاموش :   حوری مقابل آیینه ایستاده بود و به خودش در آیینه نگاه می‌کرد. چهره‌اش زیر آن تاج با شکوه و آن تور زیبا، تجلی شکوهمندی از زیبایی و جوانی بود.   یک قدم رو به عقب برداشت و یکبار دیگر به خودش در آیینة قدی نگاه کرد. هنر دست آرایشگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان با هم در پاریس

  خلاصه رمان:     داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و… قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده؛ سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز شه و ببره. دختری که سر گرم دنیای عجیب خودشه.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
aram
aram
2 سال قبل

یعنی خاعک😂✋

Mahi
2 سال قبل

شهرام =فرهاد😡🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

زهرا
زهرا
2 سال قبل

ای بابا نویسنده کاری میکنی اصن هیچکی رمانتو نمونه بابا زیاد بزار خو می‌میری
حداقل دو پارت دو پارت یا سه پارت سه پارت بزار مگه ما علاف توییم😒😤😡

سپیده
سپیده
2 سال قبل

خیلی کند پیش میره

.....
.....
2 سال قبل

چقد طولانی بود 😑

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

خدا میدونه کشمکش شیوا و شهرام جلوی کمد تا چند پارت طول میکشه.

Zari
Zari
2 سال قبل

مسخره کردین ملتو 200 قسمته داستان گذشته میشه بفرمایید چه پیشرفتی داشته این داستان شما ؟ احتمالا تا 200 قسمت آینده هم شیوا و شهرام دارن موش و گربه بازی می کنن و شیدا داره کتک می خوره و خیانت می کنه

جانان
جانان
2 سال قبل

چه عجب شیوا یه حرکتی زد
کلا بعضی پسرا تا مجبور نشن کاری نمیکنن

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x