رمان دونی

 

سر لج و اجبازی چه کارهای احمقانه ای که انجام ندادم و جه حرفهای احمقانه ای که نزدم.
احمقانه !؟
نه…شاید هم خیلی احمقانه نباشن.
شهرام میخواست ازدواج کنه و فراشب، شبی بود که میخواستن به صورت جدی قرارمدارهاشون رو بزارن پس این تلخی یه کابوس نبود.
یه واقعیت بود.
یه واقعیت خیلی خیلی تلخ.
مامان خودش رو بهم نزدیک کرد.دستمو گرفت و گفت:

-آفرین! آفرین که سر عقل اومدی و میخوای خودتو بسپاری به من !
به کسی که صلاح و خوشبختی تورو میخواد
حالا گوش کن…همیشه باید انتخابات با عقلت باشه نه با قلبت!
ازدواج من با بابات از روی قلبم بود.واسه همین همیشه هشتمون گروه نهمون بود.
هم من مجبور بودم کار کنم هم اون..
همیشه حسرت همچی رو داشتیم.
دیگران از زندگی لذت میبردن و ما تماشاشون میکردیم..جز این اصلا چی از دستمون برمیومد!
اما…

به اینجای صحبتهای گرانقدرش که رسید کف دستشو به آرومی به پشت انگشتام زد و ادامه داد:

-اما ازدواجم با رهام با عقلم بود و اصلا پشیمون نیستم.
میدونی…بزار یه واقعیت رو بهت بگم.
برای من اصلا مهم نبود اون دو ازدواج ناموفق داشت…اینم مهم نبود که یه پسر بزرگ داره …
میدونی واسه من چی مهم بود !؟ زندگی الانم…
اینکه دارم مثل یه ملکه زندگی میکنم
واسه تو هم باید فقط همین اهمیت داشته باشه.
اینکه با کسی زندگی کنی که مطمئن باشی برای تو زندگی ای فراهم بکنه که مثل یه ملکه زندگی کنی!
حرفهامو همیشه یادت بمونه.
باشه !؟

پوزخند تلخی زدم و آهسته گفتم:

-باشه…

سرش رو با رضایت تکون داد و بعد از یکم فکر کردن گفت:

-خب…من برات گزینه ردیف میکنم و تو فقط انتخاب کن…هر کدوم رو که دوست داشتی.

اون خندید اما من عین ماتم زده ها زل زدم به دور دست….

زیپ کوله رو کشیدم و با چک کردن ساعت مچیم،عجولانه به سمت میز آرایشی رفتم.
ظاهرم رو یکبار دیگه تو آینه چک کردم و بعد بند کوله رو روی دوشم انداختم و پیامی که همون لحظه از طرف مونا برام اومده بود رو باز کردم و خوندم:

“من پنج دقیقه دیگه جلو در خونتونم…دم در باش”

در جواب پیامش یه “باشه” نوشتم و بعد گوشی رو قفل کردم و با عجله از اتاق زدم بیرون.
میدونم امشب همون شب بخصوص ، یعنی جشن گذاشتن قرار مدار عروسی شهرام و ژینوس بود اما من به خیلی دلایل نمیتونستم و نمیخواستم که اونجا باشم.
اولین دلیل اینکه تحمل این مجلس رو نداشتم و دوم اینکه الان زمان مناسبی واسه اینکه اون بفهمه دختری که با شهرام در ارتباط بود من هستم نبود!
همه توی خونه در تکاپو بودن.
یه گروه آورده بودن که بیرون رو تزئین بکنن و یه عده هم برای دیزاین و چیدن ظروف میوه و شیرینی!
هر کسی مشغول انجام کاری بود و من باید میرفتم.
باید…
مامان تا چشمش به من افتاد ناباورانه تو لباسهای بیرون تماشام کرد. پا تند کرد سمتم و با براندار کردنم پرسید:

-واااا…شال و کلا کردی بری کجا !؟

نمیشد با اون بی پرده صحیت کرد.
نمیشد گفت امشب شاید واسه شما یه شب خوب و یه جشن عالی ، اما واسه من تلخ بود.
خیلی تلخ…
می موندم هم رسوایی به بار میومد و هم دل خودم هزار تیکه میشد.

من و من کنان جواب دادم:

-با مونا یاید یه جای مهم برم…تولدِ…تولد یکی از دوستامه منم دع…

حرفم تموم نشده بود که با تشر گفت:

-حتی فکرشم نکن!
من واسه امشب برای تو برنامه ها دارم.
بعد تو میخوای بری !؟
محاله!
محاله بزارم بدی…
زود باش برو خودت رو واسه مجلس امشب آماده کن! همین حالا!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان

  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد و با مردی درد کشیده و زخم خورده آشنا می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 /

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مقدسسیی
مقدسسیی
2 سال قبل

تروخداااا یا بیشتر کن یا چند پارت بزار یا اصن بیخیالش شو سرتشو هم بیار

مهسا
مهسا
2 سال قبل

خیلیییییی کمههههههههههه شورشو در اوردین به خواننده هم احترام بزارین دیگهههههه چی میشه یکم بیشتر کنین ی پارتو خیلی کمهههه

aram
aram
2 سال قبل

الان شیوا هم به زور بره بعد ژینوس ببینش یه کولی بازی دربیاره جشن بهم بخوره

...
...
2 سال قبل

شد ۲۰۰قسمت😤😤

نگرس
نگرس
2 سال قبل

اه خب زودتر تمومش کنین چقد طولش می‌دین کل رمان چس و ناله های شیوا و شیداس

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x