رمان دونی

 

 

 

 

از اطاق خارج شد و پایین رفت . جلال که منتظر پایین آمدن او بود ، بلافاصله بعد از دیدن او ، به سمتش قدم برداشت و شانه به شانه اش ایستاد .

 

 

 

یزدان بدون آنکه نگاهش را از جمعیت پیش رویش بگیرد ، او را مخاطب خودش قرار داد و آرام پرسید :

 

 

 

ـ همه مهمونا اومدن ؟

 

 

 

ـ تقریباً بله قربان .

 

 

 

ـ از عمارت چه خبر ؟

 

 

 

ـ با یکی از نگهبانا صحبت کردم . فعلا که همه چیز آرومه .

 

 

 

ـ امشب باید در سکوتِ کامل دوربینای عمارت نصب بشه .

 

 

 

ـ نگران چیزی نباشید قربان . بچه ها حواسشون هست .

 

 

 

یزدان نفس عمیقی کشید و نگاهش را باز چرخی در جمعیت داد …………. خبری از دکتر نبود .

 

 

 

ـ دکتر کجاست ؟

 

 

 

ـ پشت اون ستون تنها نشسته داره نوشیدنیش و می خوره . احتمالاً دور نشسته که بتونه همه رو خوب آنالیز کنه .

 

 

 

ـ بهتره بیشتر از این اینجا نه ایستیم که شک برانگیز بشه .

 

 

 

به سمت جمعیت به راه افتادند و یزدان نگاهش را برای پیدا کردن فرهاد میان مهمان ها چرخاند ………….. هیچ خبری از فرهاد نبود .

 

 

 

این فکر که فرهاد الان پشت مونیتور نشسته و دارد گندمِ خوابیده اش را رصد می کند ، خونِ در عروقش را به جوش می آورد .

 

 

 

به سمت دکتر راه افتاد . دکتر و یا همان کتی ، بلافاصله بعد از افتادن چشمانش به یزدان ، لیوان نوشیدنی در دستش را پایین آورد و ابروانش را نمایشی ، انگار که از دیدن او شوکه و هیجان زده شده باشد ، بالا فرستاد .

 

 

 

ـ خدای من ، ببین کی اینجاست …….. سلام یزدان خان . از این طرفا . چطوری ؟

 

 

 

 

 

یزدان نگاهش کرد و سری برای او تکان داد . آن هم بدون آنکه بخواهد انعطافی در چشمانش ایجاد کند و یا لبخندی بر لب بنشاند ………… میان این جماعت گرگ صفت و درنده نشست و بخواست کردن و همزمان لبخند بر لب نشاندن ، زیادی مسخره و مضحک به نظر می رسید .

 

 

 

ـ سلام .

 

 

 

ـ راستش اصلاً فکرش و نمی کردم بیای .

 

 

 

یزدان دو سه مبل آن طرف کتی را برای نشستن انتخاب کرد و بدون آنکه نگاه سرد و بی انعطاف و میخ مانندش را از چشمان او بگیرد ، جوابش را داد :

 

 

 

ـ وقتی کسی من و دعوت می کنه ………….. چرا دعوتش و قبول نکنم و نیام ؟

 

 

 

کتی چهره اش را درهم کشید و چشمان آرایش کرده اش را برای یزدان درشت نمود ………… هر کسی که این دختر ریز جثه با آن چشمان درشت سیاه معصوم و موهای صورتی بلند رنگ شده اش و یا چتری های نشسته بر پیشانی اش را می دید ، امکان نداشت حتی برای ثانیه ای به مغزش خطور کند که این دختر تا چه حد می تواند موجود خطرناک و بی رحمی باشد .

 

 

 

ـ پس چرا دفعه قبل که من دعوتت کردم نیومدی ؟

 

 

 

یزدان پا روی هم انداخت و جلال با فاصله ای اندک پشت سرش ایستاد .

 

 

 

ـ اون زمانی که تو مهمونی گرفتی من دبی بودم …………… فکر می کردم که به گوشت رسونده باشن .

 

 

 

کتی سری به معنای نفی تکان داد که موهای لخت صورتی رنگش به جلوی شانه اش روان شد و ریخت .

 

 

 

ـ نه هیچ کسی به من حرفی نزد …………. راستش یه ذره هم ناراحت شدم . فکر می کردم خودت نخواستی که بیای .

 

 

 

ـ من اگه با کسی مشکل خاصی نداشته باشم ، دلیلی نداره که درخواستش و رد کنم ………… مطمئن باش اگه ایران بودم می اومدم .

 

 

 

کتی خندید و دندان های روکش کرده سرامیکی یک دست سفیدش را به رخ یزدان کشید .

 

 

 

ـ خیالم راحت شد ………… گفتم احتمالاً رفتی تو جبهه دشمن .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان شاه خشت
دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز

  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.3 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حسرت با تو بودن به صورت pdf کامل از مرضیه نعمتی

        خلاصه رمان :   عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می ریخت اما مجید عشق ممنوعه ی من بود مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم شأن خانوادش نمی دونست و

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه )

    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده نیلا که نمی‌خواست پدر و مادرش غم ترک شدن اون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
بی نام
1 سال قبل

پارتهاتون خیلی خیلی کوتاهه هرروزم پارت نمیزارین بایدچندروز صبرکنیم تا دوسطر باقروقمیش فراوون بیادواسمون

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط بی نام
دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x