رمان گلادیاتور پارت 304 - رمان دونی

 

 

 

 

 

یزدان دست چپش را آرام به سمت درز پشت شلوارش رساند که نوید به سرعت کلت درون دستش را رو به او بالا گرفت :

 

 

 

ـ دستت و بنداز یزدان خان .

 

 

 

و نزدیک آمد و در حالی که حتی برای ثانیه ای نگاهش را از روی یزدان بلند نمی کرد ، دورش زد و اسلحه اش را از پشت شلوارش بیرون کشید و دو متر آن طرف تر پرتابش کرد .

 

 

 

 

ـ تو می دونی خیانت تنها چیزیه که تو قاموس من جایی نداره ؟ می دونی چنین عملی غیر قابل بخششِ ؟ می دونی و انجامش میدی ؟

 

 

 

نوید زهر خندی زد و باز مقابل یزدان ایستاد ………….. به مادرش قول داده بود تا انتقام دایی اش را از این مرد بگیرد و خونش را بریزد .

 

 

 

نوید سری تکان داد و ابرویی برای او بالا انداخت :

 

 

 

ـ من هیچ احتیاجی به بخششت ندارم یزدان خان .

 

 

 

و موبایلش را از جیب داخل شلوراش بیرون کشید و دوربینش را فعال کرد و رو به یزدان گرفت :

 

 

 

ـ خوبه که مادرم هم شاهد این لحظات باشه …………… می دونی مادر من خواهر کی بود ؟ همون کسی که تو به راحتی دستور سلاخی کردنش و دادی …………. همونی که برای سلاخی کردنش یه اطاق عمل تو اون زیر زمین عمارت مزخرفت ساختی . همونی که اعضای بدنش و تو طبق اخلاص گذاشتی و خیراتش کردی . من خواهر زاده همونم یزدان خان .

 

#part875

#gladiator

 

 

 

یزدان دست چپش را بالا برد و روی زخمش گذاشت و فشرد ………….. اندک اندک درد نشسته در شانه اش داشت کلافه اش می کرد .

 

 

 

در تمام این سال ها او تنها یک نفر را سلاخی کرده بود . کسی که به واقع لایق چنین برخوردی بود . همانی که در دزدیدن محموله اش به فرهاد کمک کرده بود .

 

 

 

ـ پس تو خواهر زاده همون مرتیکه ای ……………… حتماً هم تمام این مدت برای فرهاد کار می کردی و اطلاعات می بردی .

 

 

 

ـ اشتباه نکن یزدان خان …………… من برای فرهادم کار نمی کنم ، اونم به یه نحوی تو مرگ دایی من شریک بود . من فقط از کتی دستور می گیرم . اون زن حتی بهم قول داده با بردن سرت براش جایزه خوب و قابل توجهی بگیرم …………….. هر چند این جایزه فقط مختص به سرت نیست . کتی برای داشتن سوگولیت زیادی بی قراره ……………. وقتی کار تو رو تموم کردم ، دنبال اون دخترم میرم .

 

 

 

یزدان پوشخند زهر آگین و مخوفی زد .

 

 

 

ـ هیچ وقت دستت به اون نمیرسه …………. حتی اگر من نباشم . حتی اگه کشته بشم .

 

 

 

نوید سر کلتش که ذره ای رو به پایین تمایل پیدا کرده بود را بالا آورد و مستقیم رو به سینه یزدان نشانه گرفت و دندان قروچه ای کرد :

 

 

 

ـ زیاد حرف می زنی یزدان خان .

 

#part876

#gladiator

 

 

 

گندم از وقتی که یزدان بلند رو به نوید گفته بود او پیش جلال مانده ، فهمید که نباید خودش را به این مرد نشان دهد .

 

 

 

اما حرف های یزدان او را آنقدر بهم ریخت که دیگر نتوانست بیش از آن سرش را پایین نگه دارد و خودش را پنهان کند .

 

 

 

برای فهمیدن شرایط و موقعیت ، اندکی سر بالا آورد که چشمانش روی اسلحه نوید که دقیقاً وسط سینه یزدان را نشانه رفته بود افتاد و قبلش با تمام وجود فرو ریخت ……………… آنچنان که برای لحظه ای حس کرد زمین و زمان به دور سرش به گردش درآمد .

 

 

 

چرا همه قصد کشتن یزدانش را داشتند ؟؟؟

 

 

 

دندان هایش را روی هم فشرد و نفس های پشت سرهم و خرناس مانندش را از بینی بیرون فرستاد …………. خشم اندک اندک و آرام آرام جای آن حال بهم ریخته لحظات پیشش را می گرفت و آتش افتاده به جانش را لحظه به لحظه برافروخته تر از قبل می کرد .

 

 

 

کلتش را درآورد و بدون آنکه صدایی ایجاد کند و یا توجه نوید را به خودش جلب نماید ، از ماشین پیاده شد و از پشت ماشین گذر کرد و با قدم هایی بسیار آرام و قلبی که با تمام نفرت از این مردی که قصد جان یزدانش را کرده بود ، از پشت سر به او نزدیک شد .

 

 

 

ـ تو رو میکشم یزدان خان و اون سوگولیتم با خودم میبرم .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 104

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان 365 روز
دانلود رمان 365 روز به صورت pdf کامل از گل اندام شاهکار

    خلاصه رمان 365 روز :   در اوایل سال ۱۳۹۷ گل اندام شاهکار شروع  به نوشتن نامه‌هایی کرد که هیچ وقت به دست صاحبش نرسید. این مجموعه شامل ۲۹ عدد عشق نامه است که در ۳۶۵ روز  نوشته شده است. وی در نامه‌هایش خودش را کنار معشوق‌اش تصور می‌کند. گاهی آنقدر خودش را نزدیک به او احساس می‌کند که می‌تواند خانواده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کتمان به صورت pdf کامل از فاطمه کمالی

      خلاصه رمان:   ارغوان در ۱۷ سالگی خام حرف های ایمان شده و با عشق فراوان با او نامزد می‌شوند، اما رفتن ناگهانی ایمان ضربه هولناکی به او می‌زند، که روحش زیر آوارهای این عشق می‌میرد، اکنون که ارغوان سوگوار خواهرش است آن هم به دلیل تصادفی که مقصر خود ارغوان است، دوبار با ایمان رو به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
3 ماه قبل

وا چقد کم بود

خواننده رمان
خواننده رمان
3 ماه قبل

چرا اینقد کم بود شده رمان حورا

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x