رمان گلادیاتور پارت 185 - رمان دونی

 

 

 

 

ـ قراره چطوری متقاعدش کنی که با ما همکاری کنه ؟

 

 

 

ـ این پسر جاه طلبه …………. ما قراره یه بارمون شمش طلا باشه ، یه بارمون کوکائین . می تونیم کوکائینا رو تو بار شمشا مخفی کنیم . زمانی که بفهمه از بار طلاها سود خوبی بهش میرسه ، شک ندارم که همکاری می کنه .

 

 

 

ـ مطمئنی ایتالیایی بلد نیست و چیزی از حرف هامون نمی فهمه ؟

 

 

 

ـ آره آمارش و در آوردم . چیزی از این زبان نمی دونه . خیالت جمع .

 

 

 

ـ اون دختری که باهاشه کیه ؟

 

 

 

فرهاد نگاه گذرایی روی گندم انداخت و نگاهش را سمت کریستیانو کشید …………. خیلی وقت بود که چشمانش گندم را گرفته بود و دختر دیگری به چشمش نمی آمد . مطمئن بود که خیلی زمان نمی برد که یزدان از این یکی هم خسته می شود و او را از عمارتش بیرون می اندازد ………….. آن وقت می تواند با خیال راحت سراغش برود و او را در کمتر از بیست و چهار ساعت ، مهمان تختش کند .

 

 

 

ـ دوست دخترشه ……….. از این دخترای مدت دار . طبق چیزایی که از جاسوس هام به گوشم رسیده از اون دست دخترای فراریه که گیر باندهای قاچاق دختر افتاده و بعد زیر دستای این پسر افتاده .

 

 

 

ـ کم سن و سال به نظر می رسه ………… و صد البته زیبا و هوس انگیز و ……….. هات .

 

 

 

گندم که حرف های آنها را به خوبی می فهمید ، نگاه لرز برداشته اش را سمت و سوی دیگری فرستاد و از چرخاندن نگاهش به سمت فرهاد و آن مرد ایتالیایی به جد خودداری کرد .

 

 

 

ضربان قلبش بالا رفته بود و ته دلش با حرف های فرهاد و آن مرد ، مدام خالی می شد . حس می کرد دمای بدنش پایین آمده و رنگ و رویش اندک اندک در حال پریدن است .

 

 

 

خودش را بیشتر به سینه یزدان چسباند و فشرد …………. از تمام آدمان درون این مهمانی می ترسید و وحشت داشت .

 

 

 

فرهاد با خنده به کریستیانو نگاه کرد :

 

 

 

ـ ببینم نکنه چشمت و گرفته و قراره اون و جزو یکی از دخترای فروشیت برداری ؟

 

 

 

 

کریستیانو نگاهش را سمت گندم چرخاند و نگاهش را روی او بالا و پایین کرد :

 

 

 

ـ من همیشه بهترین ها رو برای تجارتم انتخاب می کنم …………. این دختر زیادی هوس انگیز و بکر به نظر می رسه .

 

 

 

فرهاد همانطور خندان جام شراب درصد پایین الکلش را یک ضرب بالا رفت و ثانیه بعد گفت :

 

 

 

ـ باکره نیست . الکی براش دندون تیز نکن .

 

 

 

ـ باکره بودنش زیاد مهم نیست ………… برای چنین دخترایی همیشه خوب پول میدن .

 

 

 

گندم پلکی زد و تکانی به تن یخ زده اش داد ………….. داشتند همچون کالایی بی ارزش سر فروش و معامله او حرف می زدند و خصوصی ترین چیزهایش را پیش می کشیدند و سر آن چانه می زدند .

 

 

 

ـ یزدان حالا حالا ها قصد فروشش و نداره …………. که اگه داشت خودم اولین نفر مشتریش بودم . این دختر عجیب آدم و سر ذوق و هیجان می یاره .

 

 

 

ـ حتماً قیمت پیشنهادیت دندون گیر نبوده ………….. هر آدمی یه قیمتی داره . اما الان وقت پیش کشیدن این مسئله نیست . ما موضوعات مهمتری پیش رو داریم . باید یه فکری به حال بار طلا ها و کوکائینا کنیم . باید به یه طریقی اونا رو از میرجاوه بیاریم ( میرجاوه شهر کوچکی در استان سیستان بلوچستان که نزدیکی زیادی با مرز افغانستان داره )

 

 

 

ـ حله . نگران نباش .

 

 

 

یزدان نگاهش را سمت چشمان گندم کشید ………… شاید نگاه گندم از دید هر فرد غریبه ای آرام به نظر می رسید . اما یزدان او را از بر بود . خوب می توانست لرز نشسته در نی نی نگاه او را ببیند و حسش کند .

 

 

 

دست آزادش را به سمت دست گندم برد و دستش را گرفت که با سرمای غیر عادی دستان او رو به رو شد . جدی سر پایین کشید و در گوش او آرام و بدون آنکه بخواهد جلب توجهی کند ، زمزمه کرد :

 

 

 

ـ خوبی ؟

 

 

 

گندم سر به سمت چشمان یزدان بالا کشید و دست یزدان را با همان انگشتان یخ زده اش فشرد …………… به یزدان اطمینان داشت . احمقی بیش نبود اگر ذره ای به حرف های او شک می کرد ……….. وقتی یزدان می گفت تا پای جانش پای او ایستاده و از او حفاظت می کند ، پس امکان نداشت خطری او را تهدید کند ……… یزدان کنارش بود . مثل همیشه .

 

 

 

ـ آره خوبم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار به صورت pdf کامل از فرناز نخعی

    خلاصه رمان قرار ما پشت شالیزار :   تابان دخت با ناپدید شدن مادر و نامزدش متوجه میشه نامزدش بصورت غیابی طلاقش داده و در این بین عموش و برادر بزرگترش که قیم اون هستند تابان را مجبور به ازدواج با بهادر پسر عموش میکنند چند روز قبل از ازدواج تابان با پیدا کردن نامه ای رمزالود از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی

    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان 365 روز
دانلود رمان 365 روز به صورت pdf کامل از گل اندام شاهکار

    خلاصه رمان 365 روز :   در اوایل سال ۱۳۹۷ گل اندام شاهکار شروع  به نوشتن نامه‌هایی کرد که هیچ وقت به دست صاحبش نرسید. این مجموعه شامل ۲۹ عدد عشق نامه است که در ۳۶۵ روز  نوشته شده است. وی در نامه‌هایش خودش را کنار معشوق‌اش تصور می‌کند. گاهی آنقدر خودش را نزدیک به او احساس می‌کند که می‌تواند خانواده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

خیلی کوتاههههه

رهااا
رهااا
پاسخ به  Mahsa
1 سال قبل

خیلی خیلی خیلی کوتاههههههههههه

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x