وای خدا همین تصادف کم اگه به کلاس دیر برسم اگه نتونم مخ پسر اون مرده رو بزنم چی؟!
از دخترا جدا شدیم هر کدوم رفتیم سر کلاسامون بعد تموم شدن کلاسامون تو بوفه منتظر هم میمونیم
این نیست کلاسم اینم نیست ار اینه
درو باز کردم خدا خدا میکردم استاد نباشه
که یهویی با سر خوردم تو یه جای نرم
این کیه؟! چه لباس چهار خونه خوشگلی پوشیده
+ آخ سرم؛آقا چرا سد معبر میشی
پسر داشت همین طور نگام میکرد هیچی نمیگفت
با دستام هی جلوی چشماشو تکون میدادم
_ ها چیشده؟!
+ حواستون کوجاست؟!
_ حس کردم یه بویی برام آشناس خیلی بوی خوبی میداد فک کنم مال شماست
+ زدین منو ناقص کردین تو فکر بوی من هستین
_ ببخشید واقعن من یادم رفت شمارو
حالتون خوبه؟! میخواین بریم بیمارستان؟!
+ مرسی ممنونم نمیخواد فقط اگه برین کنار من رد بشم
_ خواهش میکنم بفرمایید
خدایا نگاه گیر چه آدمایی میفتم
استاد اومد سریع شروع به درس دادن کرد
خوب دو دقیقه بصبر انگار ما فرار میکنیم
استاد وسطای درس بود که یکی در زد
بدون اینکه توجه کنم سرمو گذاشتم رو کتابا
ولی چه صدای آشنایی!
_ ببخشید استاد دیر کردم جای پارک پیدا نکردم برا همین دیر شد
استاد: بفرمایید بشینید ولی دیگه تکرار نشه
این که آرمین هسن همون که دیدمش چرا سریع پسر خاله شدم باهاش اینم نکنه همکلاسیم
عه این که داره میاد طرف من
اوند بغلم نشست
آرمین: سلام خانم راد فر؛فکر نمیکردم همکلاسی هم باشیم
+ سلام آقای زند؛منم فکرشو نمیکردم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
کاش بیشتر بزاری عژیژم 🙂
چرا حس میکنم ارمین همون پسریه ک میخاد مخش بزنه
دیقا ولی فامیلیش چی ؟
یادم رفت