با گفتن شماره سه پرچما تکون خورد و مسابقه شروع شد
هر دو شروع کردیم به گاز دادن
دست فرمونش خوب بود اینو انکار نمیکنم
دور آخر مسابقه بود که ماشینشو بهم چسبوند هر بار که جلو میرفتم بهم میچسبوند؛ دیگه داشت شورشو در میورد اگه ترمز بگیرم عقب میوفتم باید چیکار کنم؟!
میگن بهترین دفاع حمله اس منم مث خودش بهش میچسبونم
خوب ببینم الان چجوری میخواد از این پیچ رد بشه
مگر اینکه آفرین درسته ترمز بگیره
بله درسته با یه ترمز باخت خودشو اعلام کرد و پایان مسابقه
فکر نمیکردم میدون بده دست من؛ چه ساده باخت
خوب میبینم چمدون پول دست شریفیه
دیدم بهادر داره میاد سمتم ولی چرا عصابی نیست داره میخنده
فک کنم مشکل داره
بهادر: تبریک میگم همین طور که حدس میزدم راننده خیلی ماهری هستی با این سن کمت
بهت تبریک میگم
+ خوب ربطی به سن نداره
بهادر: هم زبون دراز هم خوشگل و لجباز
مث تو کم پیدا میشه رو زمین
حس بدی از این تعریف کردنش بهم دست داد
+ به جا اینکه منو آنالیز کنی برو تمرین دفعه دیگه به یه دختر نه به یکی دیگه نباخی
بهادر: یه پیشنهاد دارم برات؟!
+ بندازش تو صندوق پیشنهادات
بهادر: دختر کم کم داری خودتو تو دلم جا میکنی داره ازت خوشم میاد
حالم داشت از این طرز صحبتش بهم میخورد
+ نگاه پسر جون درست حرف من مث دخترای دور برت نیستم الان از حدت خیلی گذشتی
بهادر: همین که مث دخترای دورم نیستی بهت جذب شدم؛ ازت خوشم اومده؛ میخوام مال من بشی
این حرفو که زدم سریع یقه شو چسبیدم دستمو بردم بالا یه مشت حواله صورتش کردم
یقه شو ول کردم هلش دادم دیرم از لبش داره خون میاد با دستش خون کنار لبشو پاک کرد
بهادر: خوشم اومد دست بزنم که داری هر چی داری امشب رو کن
+ نگاه خیلی داری زر میزنی هیچی بهت نمیگم
من لباس نیستم که تو بیای از تو مغازه منو بخری این مشت فقط یه هشدار بود
بهادر: هر کاری که انجام بدی منو داری مشتاق میکنی بیشتر بدستت بیارم؛ خودت بیا مال خودم شو؛ اگه من بیام عواقب خوبی نداره
+ بازم دارم بهت میگم من ازت خوشم نمیاد پس زور نزن برو هر غلطی که میخوای انجام بده چون منم نشونت میدم عواقب خواستن من چیه
تو که دختر دورت پره از همونا استفاده کن
بهادر: درسته دورم پره ولی تو خاصی منم دنبال چیزای خاصم
بدون اینکه جوابشو بدم از اونجا دور شدم چون دفعه دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم پولو از شریفی گرفتم از اونجا دور شدم
رفتم سمت یه محله قدیمی
این پول حق این بچه ها بود؛ پدرشون بعد از اینکه تو قمار باخت فرار کرد رفت؛ این زنو با سه بچه با یه خرمن بدهی گذاشت؛ بنده خدا مادرشون ستایش خانم تنهایی داره هم خرج خونه میده هم کار میکنه
قبلن با ستایش خانم هماهنگ کردم زنگ بزنم پولو بدم برم
ستایش خانم بنده خدا منتظرمه تا حالا نخوابیده
رفتم تو کوچه؛ چقدر تنگ و خاکی بود
ته کوچه یه در آبی رنگ زنگ ده بود
میخواستم در بزنم که در باز شد
+ سلام ستایش خانم ببخشید مزاحمت شدم من صبح کلاسم مگر نه صبح پولو میدادم ببخشید این وقت شب مزاحمت شدم
ستایش خانم: نه بابا این چه حرفیه تودهر موقع بیای مراحمی
+ بفرمایید این ناقابله
ستایش خانم: دختر خوشگلم خدا تورو به ما داده اگه تو نبودی من با این سه تا بچه چیکار میکردم تو این چند ماه خیلی بهم کمک کردی
نرگس دختر کوچیکم همش میگه میخواد مث تو بشه
وای دخترم ببین من چقدر پر حرفی کردم بیا تو ببینم یه چایی بخور
+ مرسی ستایش خانم دیر وقته بعدا میخورم الان باید برم خونه فردا کلاس دارم؛ هر کاری داشتی حتما بهم بگو
ستایش خانم: خدا به همرات دخترم
دیگه نزدیکای چهار صبح بود که رسیدم خونه آروم و بی صدا رفتم تو خونه بدون اینکه لباسامو عوض کنم رو مبل خوابیدم
با فکر اینه چجوری مخ پسر اون مرده رو بزنم خوابم برد
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نمیدونم چرا ولی وقتی خوندمش هی میام تو سایت و دوباره میخونم
خیلی قشنگه همینجوری ادامه بده
چراحس میکنم بهادر ی سنخیتی با پسر اون یارو داره 😐😐😐
چرا از خوندنش سیر نمیشم
موفق باشی نویسندع
داره از رمانت خوشم میاد
هر روز پارت میزاری نویسنده ؟
آره عزیزم