انتقام یا عشق (خون آشام) پارت بیست و پنجم - رمان دونی

انتقام یا عشق (خون آشام) پارت بیست و پنجم

صدای بلند ماشین رو شنیدم میفهمیدم داره بهم نزدیک میشه اما پاهام جون نداشت تکون بخورم ماشین بهم نزدیک شد و تنها کاری ک ازم بر میومد با درد پاهام بستن چشمام بود.
با بوی عود چشمامو باز کردم با اولین چیزی ک روب رو شدم سقفی از چوب بود نگاهی ب اطراف انداختم هوا تاریک بود با صدای خش خش چوب ها سرمو بر گردوندم با دیدن پیرزنی ک اونروز کنار کلبه ساندر بود با ترس بلتد شدم در جام نشستم کنار شمعی روشن بود و عود وسطلی اب. با بلند شدنم پارچه سفیدی ک روی پیشونیم بود افتاد.
-نترس سنگ ماه من نترس
-تو تو همونی ک کنار کلبه بودی؟
-اره همونم
-تو منو نجات دادی؟
-نه
-پس کـ…..
با باز شدن در نگاهم ب سمت در رفت در چهار چوب در مردی جوان و خوش قد و بالا نمایان شد
-خوبی
صدای مرد جوان بود
-ممــ… نون
-این پسره ک باهات بود چ نسبتی باهات داره؟
-هیچی
-خوبه این ترسو تر از این حرفاست بادیدنت ک نزدیک بود ماشین بزنه بهت تا الان تو شوکه
پشت بندش خنده ای سر داد
-الان حالش چطوره؟
-(خندید و گفت) باید ب گتی بگم بجای اینکه مراقب تو باشه هواسش ب اون پسره باشه
هیچی نگفتم.
گتی و مرد بیرون رفتن.
من دوباره دراز کشیدم نگاهی ب لباسم انداختم خداروشکر کردم ک ب جای دامن همیشگیم اینبار شلوار پوشیده بودم.
در باز شد و سابین وارد اتاق شد.
جلو امدم منو در اغوش گرفت و گفت
-خوشحالم ک خوبی
بادستم ارام ب پشتش ضربه زدم و ازم جدا شد. بهم زل زده بود نمیدونم دقیقا چقدر اما فکر میکنم بیشتر از یک ساعت شده بود. عصبی هوفی کشیدم و بهش گفتم
-گوشیت باهاته؟؟
-ارع
-میشه من با مادربزرگم تماس بگیرم؟
-ارهـ.. بفرمایید
گوشیشو با کمی گشتن بهم داد با اینکه هیچ وقت از موبایل خوشم نمیومد ولی شماره مادربزرگم رو برای مکان های ضروری حفظ بودم
-الو
-سلام سینره جان خوبی عزیزم.؟
-ممنون مامان بزرگ من امشب با سابین بیرون میمونم نمیام ایرادی ک ندارع؟
-نه عزیزم بهت گفت؟
-چیو؟
-هیچی عزیزم بهتره خودش بهت بگه
-اممم باشه خداحافظ
-خدانگهدارت عزیزم
گوشی رو قطع کردم و ب دست سابین دادم.
سابین بی هیچ حرفی بهم زل زده بود از سنگینی نگاهش خسته شده بودم، ک گتی امد داخل.
-تو چرا اینجا نشستی برو بیرون برو برو
سابین بی هیچ حرفی بلند شد و رفت بیرون فکر کنم وقتش بود ک از این زن و اون مرد تشکر کنم
-ممنون بابت نجاتم
-عجله نکن کوچولو عجله نکن
-متوجه منتظرتون نمیشم
-اون بدبخت برات نگفته؟
-منظورتون کیه؟
-هیچی (خندید و ادامه داد) تو این دنیای فانی هر چیزی ی بهایی داره! درسته؟؟ مثلا تو بدون پول نمیتوانی حتی یدونع از این لباس رو بخری!! درسته؟
-بله درسته و اینجور ک من متوجه شدم اینکه شما برای نجات من بهایی ازم درخواست میکنید؟
-افرین، خوشم میاد مثل خودش زود میگیری!!
-متو جه از اون شخص مرموز نمیشم
-عجله نکن
-خب الان بهای نجات من چیه؟
گتی نزدیک من شد وجلو امد و گفت
-بهای اون….جون اون سـ…
داشتم جون میکندم ک معنی حرفش رو درک کنم و اون رو بهش بدم کدر باز شد و اون مرد جوان وارد شد.
-گتی؟؟؟ داری چیکار میکنی؟ مگع قرارمون نبود ازش مراقبت کنی؟ الان براش نرخ تایین کنی؟
اون ک اون بیرون بود.! چجوری صدای اون رو شنید یعنی گوش وایسا ده بود؟ فکر نکنم سایه پشت در و پنجره نبود!؟ یه چیز مهم تر تو انی عصر تکنولوژی چرا اینا چراغ ندارن و از شمع استفاده میکنن؟
-شما شما امممم چجوری بگم چراغ ندارید؟
-ما از چراغ استفاده نمیکنیم
با این جواب محکم گتی من ک ساکت شدم گتی نزدیک من شد با روشن کردن عود چشمانم…… ـ

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی

  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و تالش میکند تا همه چیز را به روال عادی برگرداند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی

  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلیار
دانلود رمان دلیار به صورت pdf کامل از mahsoo

      خلاصه رمان دلیار :   دلیار دختری که پدرش را از دست داده مدتی پیش عموش که پسری را به فرزندی قبول کرده زندگی می کنه پسری زورگو وشکاک ..حالا بین این دو نفر اتفاقاتی میوفته که باعث…   پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خلسه

    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهسا
2 سال قبل

شیدا جون؟
میخوای یه روز در میون پارت بزاری؟😥😭😭

MMM
MMM
2 سال قبل

شیدا جون رمانت خیلی خوبه ولی تروخدا یکم بیشتر پارت بزار

مهسا
2 سال قبل

یه کم کم بود ولی عالی بود♡

مهسا
2 سال قبل
پاسخ به  Yalda. post

اره واقعاً😂 کل تصوراتم بهم ریخت🤣

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x