انتقام یا عشق (خون آشام) پارت شانزدهم - رمان دونی

انتقام یا عشق (خون آشام) پارت شانزدهم

وارد خونه شدم با دیدن انیسا لحظه ای شک شدم. او با استرسی ک میتوانستم ب راحتی حس کنم ایستاده بود. با خستگی تمام شنلمو در اوردم ک ب لطف سینره گلی شده بود روی کاناپه انداختمش بعد هم با خستگی تمام شد خودمو روی کاناپه انداختم. حال و حوصله
خودمم نداشتم چ برسه ب حرف زدن با ی نگاه سر سری ب خونه متوجه نبود گتی شدم ب زور زبون باز کردم و گفتم
-گتی کجاست
-داداش اون بعد شما رفت اصلا بعدش چیه با شما رفت.
هیچی نگفتم اما ته دلم گواهی میداد افتادن سینره عادی نبود.
-داداش میدونم اصلا ب من ربطی نداره میدونم اصلا نباید ت کارات فضولی کنم ولی سینره ب خاطر بی عقلب من این اتفاق براش افتاد میشه بگی کجاست؟
نگاهی ب صورتش انداختم نگرانی از چشمان پف کرده اش میبارید. بیچاره نمیدونست ک سینره تقریبا امروز و فردا رو کامل ب همراه مادربزرگش میخوابه تا ما از این جنگل کوفتی گورمون رو گم کنیم اما برای اطمینان خواهرمم ک شدع گفتم
-بردمش خونش
نفسی ارام کشید. بعد بلند شدن و ب سمت اشپزخانه رفت چشمانم را بستم. ترس دارم، ترس از مسیری ک انتخاب کردم ترس از کاری که میخوام انجام بدم ترس ترس ترس. چ کلمه مزخرفی
با صدای پاهای انیسا چشمانم را باز کردم خواهرکم پا ب پای من در این چند روز بیدار بود چشمانش متورم بود، لیوانی ب دستم داد. لیوان را ازش گرفتم لیوان خنکتر از اون چیزی بود ک فکرشو میکردم لیوان ابی گوارا. در این چند سال دوری فکر میکردم روزی ک با سینرع صحبت کنم قطعا انقدر بهم نزدیک میشیم ک دوری ازم براش سخت باشه فکر میکردم ب جبران تموم اون اب های گوارایی ک مثل زهر مار بودن برام با وجود سینره با لذت زیادی اونا رو مینوشم
اما اشتباه بود همه فکرا اشتباه بود الان ن تنها من بلکه سینره هم تو دوزخی گیر افتاده بودیم ک من درست کرده بودم دوزخی ک ی طرف عشق بود طرفی دیگر انتقام ک سینره تنها طرف عشق این دوزخ رو دیدیه. اون نه تنها یک طرف این دوزخ رو دیده بلکه از گذشت خودش هم هیچ چیزی نمیدونه یا حداقل چیزایی ک میدونه چیزایی نیست ک باید بدونه
من رئیس وم پایرز ها (خون اشام ها) و رئیس قبلیه بت پایرز ها اکنون تو دوزخی گیر کرده بودم ک خودم با دست هام اونو ساختم.
{دوستان ی نکته خون اشام ها یا وم پایرز ها ب چهار گروه بت پایرز ها، کت پایرزها، اسنیک پایرز ها، ولف پایرزها تقسیم میشن ک هر کدوم بر حسب قرار گیریشون ت این گروها قدرتی دارن مثلا بت پایرز ها مهربون تر از بقیشون هستن یا مثلا اسنیک پایرز ها بی رحم هستن و…. هر کدام خصوصیات مربوط ب قبیله خودشون رو دارن}
مسخرست. باید ب انیسا میگفتم باید میگفتم ک وقت رفتن اما چجوری رو نمیدونستم. انیسا روب روی من نشسته بود و از خستگی چشمانش را بسته بود. چیزی نگفتم من هم باید کمی استراحت میکردم.
سرجایم دراز کشیدم دستمو روی چشمانم گذاشتم و نفهمیدم کی اما ب خواب عمیقی فرو رفتم.

 

 

 

چند ساعتی گذشت. متوجه نشدم چگونه اما با حس سنگین نگاهی چشمانم را باز کردم و با دیدنش نفسم در سینه حبس شد او………

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیسو از زهرا سادات رضوی

    خلاصه رمان :   آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش نمیره که یه روز به خودش میاد و میبینه گرفتار

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلشوره

    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با او رقم زده، ماجرایی سراسر عشق و نفرت و حسرت،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهسا
2 سال قبل

امشبم پارت نمیزاری نویسنده جون؟

نوران
نوران
2 سال قبل

وایییی دلم میخواد بقیه اش رو بخونم
جون من زود به زود پارت بزار

mahshid
2 سال قبل
پاسخ به  Yalda. post

چرا فردا چرا همین امشب نمیذاری

مهسا
2 سال قبل

داره زیاد از حد جالب میشه😁😁

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x