انتقام یا عشق (خون آشام) پارت پانزدهم - رمان دونی

انتقام یا عشق (خون آشام) پارت پانزدهم

با صدای پای کسی برمیگردم و بادیدن پیرزنی چروکیده سکته رو رد میکنم ـ
با استرس زیادی چوبی ک کنار نرده کلبه بود رو ورداشتم ب سمتش گرفتم و گفتم
-تـ… ـو تـ….ـو از من چی میخای؟
میخنده و ب ارامی بهم گفت
-من از تو چیزی نمیخام!
(باخنده ادامع میده) امدم بت بگم عشقت رفت. راستی ت از مادر پدرت خبر داری؟ بنظرت واقعا اونا بر اثر تصادف مردن؟ پس چرا ماشینشون سالمه (مثل ی روانی میخنده) روزگاری خوبی رو براتون ارزومندم خانم. بای بای
پیرزن غیب میشود و جای اون دود زیادی پدیدار میشود.
از ترس دود روی پله نشستم با استرسی ک دارم ارام بلند میشم هنوز دست و پام میلرزن چوب رو روی زمین میزارم. وسایل رو بر نمیدارم دوست دارم ساندر و انیسا بدونن ب یادشون بودم
ب سمت جاده را میفتم، جاده ی قشنگی اینجا داره جاده ایی ک من پدر و مادرم رو از دست دادم، جاده ایی ک کنار جنگل نفرین شده هست جاده ایی زیبا اما وحشتناک
در کنار این جاده یک تاب هست تابی ک میگن اگه سوارش بشی قطع میمری مگر اینکه خاص باشی یا قدرتی داشته باشی
با بی تفاوتی از کنار تمامی اینها رد شدم، باد میوزید موهای دورم با باد میرقصید، لباسم با باد عقب میرفت نور خورشید روی صورتم بود و این یعنی چیزی ب شب نمونده با عجله بیشتر ب سمت خونه راه افتادم.
نزدیک های خونه ک بودم با دیدن مردی دهنم باز موند اون کسی نبود جز سابین. پسر مغرور این دهکده جلوتر رفتم با دیدنم حرفش با مادربزرگم تمام شد و ب ارامی جلو امد و گفت
-سلام سینره خوشحالم میبینمت
ب جلو حرکت کرد و خواست منو در اغوش بگیره ک دستمو ب جلو بردم و گذاشتم روی سینش و گفتم
-ممنون من هم
بعدم با بی تفاوتی از کنارش عبور کردم و ب سمت در ورودی رفتم اما با حرکت مادربزرگم هنگ کردم مادربزرگم دستمو از پشت گرفت و با چشمانش جوری نگاهم میکرد انگار ک التماس میکرد، التماس میکرد ک من اونو بغل کنم میان این نگاه مادر بزرگم زبان باز کرد و گفت
-سینره عزیزم سابین اینهمه راه رو ب خاطر تو امده بیا اینجا
دستمو گرفت و ب سمت سابین برد و در دستش گذاشت و هلم داد ت بغلش
ناگهان سابین با فریاد مهیبی ازم جدا شد دستش را روی سرش میگذاشت و داد میزد بعد هم ناگهان عقب عقب رفت و ب زمین خورد دستانش سرش را رها کردن و زمین را چنگ میزدند مادربزرگم داد میکشید و درخواست کمک داشت من هنگ بودم فقط ارام ب سمتش رفتم و سرش را ت اغوش گرفتم ک ناگهان با دیدن چشمانش همه چیز را فراموش کردم چشمانش رنگ چشمان………
*الکساندر
سینره رو ک ب خونه رسوندم قبل از خروجم از خونشون دو چیز ذهنم را درگیر کرد
یک حجم عجیبی از نیرو فرا زمینی دو حرف مادربزرگش
او وقتی سینره رو ت بغلم دید بهم گفت
-ببخشید پسرم تو نسبتی با سینره داری اخه اون دختره بهم گفت پیش یکی از دوستان دخترش هست
میدونستم منظورش انیساست اما من هم جوابی برای این حرفش داشتم
-بلع درسته پیش خواهرم بودن خسته بودن و چون ب شما قول داده بودن امروز برگردن من ایشون رو اوردم و در مورد نسبت نه من نسبتی باهاشون ندارم
با اینکه انگار قانع نشده بود اما چیزی نگفت و من هم با خدافظی ارامی از خونه بیرون زدم. سمت کلبه راه افتادم اما ذهنم درگیر تمامی این مدت بود سینره، خواب، بوسه، قدرت، نسبت، علاقه
نمیدونم اما علاقه من ب سینره اصلا اصلا درست نبود ن ب خاطر ضعیف بودنش نه اصلا نه ب خاطر اتفاقات ک میفته براش نه اصـ…. خب اینم دلیلشه اما یکی از مهم ترین دلایلش گذشتست
هههــــــع چ کلمه مزخرفی
وارد خونه شدم با دیدن………

ببخشیدواقعا عذر میخوامدیر شد فردا دو پارت داریم البته در بعدازظهر🌹😘

منتظرنظراتتون هستم 🌺🌹

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اسمارتیز

    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی که دنیز بچه ها سر باباشون میارن که نگم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان می تراود مهتاب

    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و برای همین از لج اون با برادر شایان .شروین ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار به صورت pdf کامل از فرناز نخعی

    خلاصه رمان قرار ما پشت شالیزار :   تابان دخت با ناپدید شدن مادر و نامزدش متوجه میشه نامزدش بصورت غیابی طلاقش داده و در این بین عموش و برادر بزرگترش که قیم اون هستند تابان را مجبور به ازدواج با بهادر پسر عموش میکنند چند روز قبل از ازدواج تابان با پیدا کردن نامه ای رمزالود از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zeinab
Zeinab
2 سال قبل

پارت خوبی بود

مهسا
2 سال قبل

یعنی امروز دوتا پارت داریم 😍

غوغا ایرانمنش
غوغا ایرانمنش
2 سال قبل
پاسخ به  مهسا

فکر کنم فردا دو تا پارته اخه امروز که گذشت تقریبا

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x