ناگهان دستش تکانی خورد و انگشتانش انگشتانم را در بر گرفتند.
عجوزه ی خرفت ما بلاخره حرکتی کرد جلو امد و گفت
-درسته درسته خودشه راه حل همین
من با تعجب پرسیدم
-راه حل منم خرف خان؟؟
-سرورم در این چند سینره هر روز نسبت ب روز قبا حالش وخیم تر میشد اما زمان هایی ک شما در کنار او بودید حالش بهتر بود
سکوت من و سکوت او باعث شد انیسا زبان باز کند و رو ب گتی گفت
-بیا بریم ی چیزی بخوریم
درک انیسا بالا بود همیشع اما در این یک مورد ب خاطر حرکتش با سینره بود، ب خودم قول دادم ک اگر سینره ب هوش امد حتی سمتشم نروم. میدونم میدونم ک اشتباه میدونم ک ۱۵سال تمام منتظر این لحظه بودم ولی الان موضوعرفرق میکرد
باید خودمو بد ذات ترین انسـ… خون آشام نشون بدم ک حتی سمتمم نیاد.
اما حالا نمیتوانم دلتنگیم رو پنهان کنم دلم برای چشمان خاکستری نیمه گمشده. دستانم رو همانطور ک در بر گرفته ارام سرمو ب سمتش خم میکنم و…………….
سینره
جلوتر رفتم عکس خودم بود ک بهش زل زده بود. با صدای برگ لعنتی زیر پاهام سرش رو برگردونند و بدون حتی حرفی برگشت و ب سمت دل جنگل رفت.
فکر کرده من کوتاه میام هیــــی زییی خیال باطل. ب دنبالش راه افتادم رفتیم رفتیم تا اینکه با حس ضعفم روی تخته سنگی نشستم و گفتم
-سانـــ… در ساندرر وایسااا خسته شدم
سلام بچه ها من نمیخواستم امروز پارت بدم،این پارت کوتاه رو داشته باشید بعدازظهراگه شد ی پارت طولانی میزارم یا فردا صبح دوپارت براتون قرار میدم🌹
–
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
عالی👌
😘🌹
عالیه ادامه بدهعه
تشکر🌹🌹
عالی بود 🌻
ببخشید اگه کم بود 🌹🌺
این چه حرفیه گلم💝❤
به جاش فردا دو تا پارت داریم😁
😂😅چشم