انتقام یا عشق (خون آشام) پارت بیستم - رمان دونی

انتقام یا عشق (خون آشام) پارت بیستم

جعبهوای ب رنگ مشکی ک مکعب مستطیل بود و با ربانی قرمز بسته شده بود در جعبه را باز کردم و با عکسهای سینره روب رو شدم. تمام این سال های دوری وقتی دلم برایش تنگ میشد نگاهی ب این عکس ها می انداختم، اما دلتنگی ام رفع نمیشد گاهی بادیدنش ارام میگرفتم گاهی با دیدن کارهای روز مره اش یادمه یکبار وقتی ک ب همراه مادربزرگش ب روستا رفته بود پسری ب او نزدیک شد انموقع سینره تنها 15سال سن داشت قصد پسرک دوستی بود ب او نزدیک شد و فقط میخواست دست او را بگیرد اما جوری ب کالبدش حنله ور شدم ک او از درد ب خودش میپیچید انقدر در کشید ک سینره سر او را در برگرفت بادیدن چشمان نگران سینره ب خودم امدم و پسرک را رها کردم ولی یادمه اخر شب در خواب ضیافتی برای او ترتیب دادم ک از ترس خودش را خیس کرد
خنده ام گرفت شایدم پوزخند بود. لحظه ای بادیدن عکس ها حس خواستن سینره بیشتر شد با اینکه ب خودم قول داده بودم وقتی پا ب سرزمین رسیدم دور سینره رو خط بکشم تا بتوان زندگی کنه اما نمیتوانم. چشمانم را بستم و بادیدن سینره در اغوش ی مرد حالم بد شد.
*راوی
دستش را روی قلبش گذاشت حالش بد بود نمیتوانست درک کند سینره ای ک نمیگذاشت کسی بهش نزدیک شود حالا با نبودش در اغوش سخص دیگری بود کسی ک بخاطرش خودش را زا زندگی محرم کرده بود الان در اغوش کس دیگری بود. نفسش گرفت اما عصابنیتش را کنترل نکرد! بلایی را ک چند وقت پیش سر پسرک اورده بود را میخواست سر این مرد گنده نیز بیاورد اما حس انتقام درونش دو برابر شدع بود. ب کالبدش حمله کرد. گردن ساندر از شدت عصابنیت و قدرت مثل گرگی وحشت زده ب چپ و راست میپیچید. خون از دهنش بیرون زد رگ گردنش نیز در حال ترکیدن بود. ب کالبد مرد ک ورود پیدا کرد او را مانند مورچه ای ب زمین انتخاب و اسباب اذیت کردنش را فراهم کرد. اول ب مغزش فشار اورد ب گونه ای ک میخواست مغزش را بترکاند سراغ چشمانش رفت انها را فشار داد اما با دیدن چشمان نگران سینره کمی ارام شد وشاید حسودی کرد دلش میخاست ک خودش جای ان مردک خرابیده بود و سرش در بغل سینره بود ناگهان قدرت از دستش در رفت و بجای چشمان مرد، چشمان خودش ظاهر شد و با اینکارش حس سینره چند برابر شد.سینرع با دیدن چشمان مردک متوجه عمق فاجعه شد!
لحظه درنگ کرد و بعد با ارامشی ساختگی گفت ساندر
با گفتن اسمش توانش را گرفتند او مرد را رها کرد. در همین حین در زدن او از کالبد و از زندگی سینره بیرون امد
ب سرعت با حرکت دستش عکس ها را جمع کرد.
-بفرمایید
روی تخت نشست در باز شد و آلوینا در چهار چوب در ظاهر شد. دختری زیباتر از سینرع و صدالبته دلربا تر اما سینره شخص دیگری بود سرش را تکان داد و ب این فکر ها خاتمه داد. برایش جالب بود آلوینا همین چند دقیقه پیش لباس دیگری ب تن داشت اما اکنون لباسش فرق داشت لباس دامنب کوتاه ک تا بالای زانو اش بود و سخاوتمندانه بدنش را در معرض دید قرار میداد میدانست ک اگر جای این زن سینره بود قطعا ب ذهنش خطور میکرد و پشیمانش میکرد از پوشیدن چنین لباسی او عاشق لباس دامنی بود اما ن جوری ک اینگونه باشد، لباسی سر هم صورتی رنگ ک با الای آن تور بود و سینه اش در معرض دید کمی پایین تر دور نافش نیز تور بود و دامنی کوتاه ک تا بالای زانو اش بود. موهایش را دم اسبی بسته بود. قطعا اگر جای آلوینا مجبورش میکردن با سینره ازدواج کنه با جون و دل پذیرای این کار بود اما چ حیف وقتی لبخند موزیانیه آلوینا را دید متوجه سوتی خودش شد میتوانست درک کند ک ب چ چیزی فکر میکند. آلوینا اکنون حس این رو دارد ک توانسه ساندر را با لباسی عریان تور کند اما کور خوانده. آلوینا با ناز و کرشمه ای ب سمت ساندر امد و دستش را لای موهای ساندر کشید بعد یا ناز روی پاهایش نشست اما باـ…….

امیدوارم خوشتون اومده باشه. منتظر نظراتتون هستم (◍•ᴗ•◍)✧*

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را با گریه بخشیدم به صورت pdf کامل از سید بهشاد زهرایی

        خلاصه رمان:   داستان دختری به نام نیوشا ک عاشق پدرش است اما یکباره متوجه میشود اسمش از معشوقه قبلی پدرش گرفته شده ، پدری ک هیچوقت نتوانست عشقش را فراموش کند و نیوشا وقتی درک میکند ک خودش دچار عشق ممنوعه‌ای میشود ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ساقی شب به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

      خلاصه رمان :   الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای کمک به خدمتکارهاش میشه دستیار شخصی پسرش در اون مهمونی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Tahora
Tahora
2 سال قبل

سلام خوبی رمانت عالیه
فقط من چطور رمان بنویسم

Tahora
Tahora
2 سال قبل
پاسخ به  Yalda. post

سلام
چطور با ادمین ارتباط بگیرم
و رمانم در حال نوشتنه

مهسا
2 سال قبل

BRAVO👏🏻👏🏻👏🏻

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x