انتقام یا عشق (خون آشام) پارت بیست و هفتم - رمان دونی

انتقام یا عشق (خون آشام) پارت بیست و هفتم

اون مرد برگشت و چشمم ب چشمش افتاد. چشمانی ب رنگ سبز. چشمانی ک قلبم شهادت میداد چشمان گمشده من نیست.
-عذرمیخوام اقا
هیچی نگفت و با غضب نگاهی بهم انداخت بعدش مشغول خرید الوچه شد. من با ناراحتی نگاهی ب الوچه های توی سینی انداختم. روزی ک ب خاطر این الوچه ها پیش این سینی امدم چشمم ب چشم کسی افتاد ک دلم برایش اکنون پر میکشد. مشغول این فکرا بودم ک بادستی ک بر روی شونم خورد برگشتم
-سینره مادر.!! منو گذاشتی اونجا و رفتی عزیز دلم!میخای الوچه بخری بریم؟
-نه نه ببخشید بریم
با مادربزرگم ب سمت خونه راه افتادیم تو طول این راه مادربزرگم حرفایی زد ک برای گوش هایم نا آشنا بود در مورد مادرم ک چگونه عاشق پدرم شده مادربزرگم میگفت ک اون مثل من دنبال چیزهای عجیب غریب بوده. روزی میاد خونه میگه عاشق شده مادربزرگمم ک خودش دست کمی از ما برای دنبال بودن ب چیزهای عجیب غریب بوده خوشحال میشه اما وقتی میفهمه پدرم کیه میگه نه خیلی تلاش کردم بفهمم چرا گفته نه اما هیچ چیزی نگفت غیر از ی کلمه ک عجیب غریب بود. وقتی ازدواج میکنن بعد چند وقتی ک بچه دار میشن و ادامشم ک من حفظ حفظم بسکه از مادربزرگم پرسیدم ک شاید یکی از این گره کوره های مغزمو باز کنم روزی توی جنگل موقع برگشت با ماشین تصادف میکنن و میمیرن!
ولی جالب اینجاست ک ماشین سالم سالم بوده حتی ذره ای خون روی ماشین نبوده یا ماشین مشکلی براش پیش نیومده بوده! فقط چرا گفتن بر اثر تصادف مردن نمیدونم

با خستگی ب خونه رسیدیم، مثل جنازه بلند شدم رفتم طبقه بالا. لباسامو در اوردم لباسایی ک جای گِل وخاک هنوز روشه. در میارم ب لباسم دقت میکنم خداروشکر ک شلوار پوشیده بودم ازتصور اینجه دامن پام بوده و سابین نجاتم داده باشه صورتم گر میگیره! گرچه این فکر مادربزرگ هست در صورتی ک منو جناب افسر نجات دادن.

لباسای خونگی راحتی پوشیدم لباسی بلند ک تا بالای زانوم بود. شلواری گشاد و خنک پوشیدم و روی تخت افتادم چون بالای تختم پنجره بود بالشتمو جا ب جا کردم و اونسر تخت گذاشتم ب اسمون زل زدم. نگاهی ب کنار تختم انداختم. کنار تختم میزی بود میزی کوچولو ک روش وسایل رو میزارم ک قبل خواب میخوامشون دفترچه کارام رو ور میدارم نگاهی بهش میندازم.
1/کتاب…. را تا صفحه 82بخوانم
2/یکم با مادربزرگم راجب مادر پدرم حرف بزنم
3/نگاهی ب گذشتع سنگ ماه کنم
4/ب کلبه سری بزنم
با خواندن مورد چهارم دیگه ب چیزی فکر نکنک غیر ساندر. یعنی الان کجاست؟ چیکار میکنه؟ با کی حرف میزنه؟ یعنی زنده هست خیلی خنده دار بود با اینکه میدونستم ساندر ی فرد عادی نیست ولی اینجوری نگرانش بودم. دوست داشتم راجب نجات دادم زیادتر ازش بپرسم ولی چ فایده ک ندیدمش از ارامش توی بغلش بپرسم ک وقتی تو بغلشم یا خوابم میگیره یا دوست دارم مثل کوالا بهش بچسبم از بوی دیونه کنندش ک ترکیبی از بوی خون و عطر گرون قیمتشه از خیلی چیزا ک الان حتی نمیتوانم بهش بگم چ برسه ب پرسیدن

 

با صدای در کتاب رو گذاشتم روی میز مادربزرگم امد داخل
-سینره؟ عزیزم ببخشید میدونم خسته هستی ولی امشب قرار سابین بلاخره حرف دلشو بهت بزنه!
-حرف دلش!!؟
-اره مادر حالا هم بلند شو یکم اماده شو
با درماندگی نگاهی بهش کردم اونم باخونسردی پیشونیم رو بوسید و بلند شد و رفت.
خسته شدم از منتظر بودن من منتظر هستم منتظر کسی ک هیچ شناختی ازش ندارم فقط فقط دلمو ب بوس کردنش گرم نگه داشتم. مثل کسی شدم ک توی جزیره ای گم شده و منتظر مونده ک منجی ک قبلا با او دیدار کمی داره رو ببینه! کسی ک معلوم نیست بیاد نجاتش بده یانه از این بی هدفی درش بیار از این جزیره ک معلوم نیست فردا زندست یان نجاتش بده از این جزیره ک قرار داخلش کسی رو راه بده اما هنوز منتظره این خیلی بده ولی تلخه خیلیم تلخه
تلخی بیشتر اینه ک ساندر نمیدونه چ احساسی بهش دارم و اینکه منم قصد دارم این احساس رو انکار کنم! این خیلی بده شایدم خیلی خنده دار ک بای بوس ک از طرف ساندر هست حسم بهش بیشتر شده این بار نمیتوانم منکر احساسات عاطفیم بشم شاید قبل از اون اتفاق فقط فقط حس کنجکاویم بوده ولی الان تنها احساسم کنجکاوی نیست علاقه من خیلی بیشتر هست
ت این فکرا بودم ک خوابم برد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ـ
ـ
ـ
.
.
با حس دست کسی توی موهام از خواب بلند شدم. با چشم ت چشم شدن باهاش فهمیدم ک بلاخره اون کسی ک منتظرش بودم پیداش شده………

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم

    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه اسم کُردیه به معنای آتش، در ظاهر آهنگری میکنه ولی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی

  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار

    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در عوضش… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای محترم هیئت منصفه، این دادگاه در باب اتهامات موجود در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Samaneh
Samaneh
2 سال قبل

عالیه ولی یکم کم بود 🖤😕🚶🏻‍♀️

Zeinab
Zeinab
2 سال قبل

آقا نمیخوای این ساندر و بیاری این بیچاره سنیره ببینه 😂😂این یکی دیگه ساندرا؟

Zeinab
Zeinab
2 سال قبل
پاسخ به  Yalda. post

یا ساندر میاد یا من میام باتو یکم حرف بزنم

مهسا
2 سال قبل

یعنی ساندره؟😳

Zeinab
Zeinab
2 سال قبل
پاسخ به  Yalda. post

اخیش فقط دوست داشتی مارو دق بدی دیگه 😂😂نبینمت که……

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x