رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 20 - رمان دونی

رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 20

 

 

از زبان بهراد :

 

ساعت از یازده شب گذشته بود

رفتم تو اتاق

تیدا ، بی هدف به تخت زل زده بود

چراغ اتاق رو خاموش کردم و رفتم کنارش دراز کشیدم …

نه حرفی ، نه اعتراضی …

الان نزدیک به دو هفته بود که پیشم بود . الان دیگه نه تنها حرفی نمیزد بلکه بدنش هم یخ شده بود

مثل یه تیکه سنگ ‌

این چیزا واسم مهم نبود

مثل شب های قبل

شروع کردم به نوازش کردن بدنش

سرمو گذاشتم رو سینش به خواب رفتم .

 

 

از زبان تیدا :

 

 

بعد از سه روز که بهراد منو دزدیده بود ، یکی از خدمتکار ها اومد پیشم و بهم گفت که نفوذی اسپاکوئه

میدونستم هرطور که شده اسپاکو منو پیدا میکنه

بهم گفته بود تو این مدت همه چیز عادی باشه و طبیعی برخورد کنم

تو کل این دوهفته هیچی نگفتم

ولی امشب دیگه تموم عذاب ها تموم میشد .

خودمو آماده کرده بودم واسه هر خطری .

بهراد دوباره اومد داخل و این بار صبحونمو آورد :

 

 

خانومم ، بیدار شدی بالاخره .‌

 

 

جواب ندادم . قلب بی جنبم خودشو به در و دیوار میکوبید

من تا چند ساعت دیگه از دست این مغرور دوست داشتنی فرار میکردم .

فقط برای آخرین بار …

تو مظلوم ترین ظالمی بهراد

جدیدا دیگه دست و پامو نمیبست

از جام بلند شدم و رفتم سمتش

گونشو نوازش کردم

لب هاشو بوسیدم ، فقط یک بار …

جری شد و کشیدم تو بغلش …

 

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

 

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود

مگرش هم سر زلف تو زنجیر کنم

 

 

با نگرانی ، برای بار هزارم به عقربه های ساعت ، که عهد کرده بودن منو دق بدن نگاه کردم ‌

بغضمو به بدبختی پایین دادم

از ضعفم متنفر بودم

از زندگی که همه چیزش باید پول باشه متنفر بودم

از این دنیای لعنتی که مظلوم رو بدبخت تر میکنه و گرگ رو درنده تر ، متنفر بودم

از زمینی که گرد نبود و هیچ ظالمی به سزای اعمالش نمیرسه متنفر بودم

من از خودم متنفر بودم …

مامان ، ای کاش بودی پیشم .

بلند زدم زیر آواز

 

 

کاشکی میشد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم

چقدر مث بچگی هام لالایی هاتو دوست دارم

سادگی ها تو دوست دارم ، خستگی ها تو دوست دارم

چادر نماز زیر لب خدا خدا تو دوست دارم

کاشکی رو تاقچه ی دلت آینه و شمعدون میشدم

تو دشت ابری چشات یه قطره بارون میشدم

کاشکی میشد یه دشت گل برات لالایی بخونم

یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم

بخواب که میخوام تو چشات ستاره هامو بشمارم

پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم

دنیا اگه خوب … اگه بد ، با تو برام دیدنیه

باغ گلای اطلسی ، با تو برام چیدنیه

مـــــــــــــــادر …

کاشکی میشد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم

لالایی ها تو دوست دارم ، بغض صداتو دوست دارم

مـــــــــــــــادر …

لالایی …

لالایی …

 

با سوز میخوندم و اشک میریختم

با این آهنگ ، عجیب آروم میشدم

احساس میکردم اون بغضی که بیخ گلوم ، سنگینی میکرد تموم شده

داشتم با خودم کلنجار می رفتم که یهو صدای تیر اندازی بلند شد

همون خدمتکاره پرید تو اتاق :

 

 

بدو ، باید از اینجا بری

الان وقتشه تیدا ، بدوووووووو

 

رفتم سمتش و کلت رو ازش گرفتم

با دست زدم رو شونش :

 

 

دمت گرم ، یه روز جبران میکنم

 

 

– اینکه سالم بتونی از این جهنم دره فرار کنی ، بزرگترین هدیه ای هس که میتونی به من بدی .

 

 

دویدم تو راهرو ، هر آن ممکن بود ، کسی منو ببینه پس با احتیاط و آروم قدم بر میداشتم

صدای بهراد رو میشنیدم :

 

 

اگه تیدا گم بشه ، همه تون رو میکشم .

 

 

دستمو جلو دهنم گرفتم تا صدای نفس های ترسیده ام بیرون نره

وقتی مطمئن شدم رفته ، از پشت دیوار بیرون اومدم

راهرو ، محل پر ترددی بود

ریسکش بالا بود ، ولی تنها راه نجاتم بود .

نفس گرفتم و دویدم تو راهرو

صدای یکی از بادیگارد ها بلند شد :

 

آقا ، آقا دختره اینجاس .

 

 

ترسیده ، سرعتمو بیشتر کردم

کلت رو تو دستم جا به جا کردم تا اگه لازم شد تیراندازی کنم .

فقط یه قدم مونده بود که سوزشی رو تو ناحیه کتف چپم احساس کردم

اهمیت ندادم و دویدم بیرون

دستم کشیده شد

از آرم روی لباسش که عکس پلنگ سیاه بود ، متوجه شدم از افراد اسپاکوئه پس بی صدا دنبالش راه افتادم .

دقیقا یک ماه از اون حوادث میگذره

تیری که تو دستم خورد رو عمل کردم

روز ها با یادش ، شبا با خاطرش

زندگیم دوباره برگشت به حالت اول

من بعد از هشت سال تلاش

دوباره تبدیل شدم به همون تیدای ضعیف قبل

میدونی عشق شبیه چیه ؟

مثل گریه تو بارون میمونه ….!!!

حتی خودتم زیر بارون نمی‌فهمی که

واقعا داری اشک میریزی یا نه

اما وقتی به چشمای قرمز و پف کرده ات تو آینه نگاه میکنی میفهمی که اون اشکات بودن که گونتو خیس میکردن ، نه بارون ! ..

عشق درست مثل همین قطره های بارونه ، تو نمیفهمی عاشقی یا نه ،

نمی‌فهمی ژرف مقابلت رو میخوای یا نه و فقط داری تظاهر میکنی که همه چیز عادیه و هیچ اتفاقی نیفتاده

ولی وقتی به خودت میای که میبینی

سخت مبتلا به مرضی به نام عشق شدی …

 

 

از زبان اسپاکو :

 

از پشت پنجره ، نگاش کردم …

چقدر تلخ بود که نمیتونستم بهش بگم واقعا کیم …

چقد درد داشت این حسرت .

تیدا هم داشت تو آتیش عشق میسوخت ، درست مثل ۱۹ سال پیش من …

 

فلش بک به گذشته :

 

 

وای شاهو بیا داخل دیگه

 

– اسپاکو چقد کم طاقت شدی …

 

من کم طاقتم ؟ اصلا قهرم باهات

 

اومد سمتم و به زور تو بغل گرفتم و شروع کرد به قلقلک دادنم

با چشمایی که از شدت خنده اشکی شده بودن نگاش کردم :

 

 

وای … آشتی ، آشتی .

کشتیم شاهو ، ولم کن.

 

 

– تو زندگی منی اسپاکو اگه یه زمانی بچه دار بشیم …

 

 

 

دلم میخواد اگه بچه دار شدم ، دختر باشه

 

– یه دختر چشم ابی عین تو

به خوشگلی تو .

 

 

دوباره بغضم گرفت .

یعنی میشد ؟ میشد یه روزی هم من بچه دار بشم ؟

شاهو بغضمو دید ، خم شد و زیر گلومو بوسید

یه افسانه قدیمی هست که میگه :

هر وقت عزیزتون بغض کرد زیر گلوش رو ببوسید، اگه نبوسیدی غمباد میگیره.”تو علم پزشکی متوجه شدن غمباد تو دنیای واقعی همون بیماری تیروئیده”.

 

انگار همین بوسه کافی بود تا سد اشک هام بشکنه و خودمو بندازم تو اغوش همسرم .

آغوشی که همیشه برام باز بود ، تو آتیش انتقام سوخت ..

آتیشی که بعد از ۱۹ سال هنوز جیگرمو میسوزونه

شعله های این انتقام کشیده شد به زندگی خواهرم و بچه ی بی گناهش که بدون دیدن مادرش استخوان ترکوند و بزرگ شد .

حالا اون بچه …

 

 

برگشت به زمان حال :

 

 

اسپاکووووووو

یک ساعته دارم صدات میزنم

 

 

– تو فکر بودم .‌

 

 

با شیطنت پرسید :

 

تو فکر چی ؟ یا بهتره بگم تو فکر کی؟

 

 

به چشم هاش خیره شدم این

شیطنت و دلربایی رو از مادرش به ارث برده بود .

به سخنی لبخند به چهره ی فضولش زدم و بغضم رو خوردم

وقتی شاملو ‌گفته:

«اشکها را پشت لبخندی مخفی می‌کنیم که خیلی درد می‌کند، و هیچکس نمی‌فهمد ما را دردِ همین نفهمیدن می‌کشد؛نه زخمها.»

 

دوست داشتم باشم و بهش میگفتم؛منم همیشه آرزو میکردم یه نفرو شبیه به خودم برای خودم داشتم، همونقدر رفیق، همونقدر همراه، همونقدر صبور، که میتونستم باهاش خیلی راحت درد و دل کنم.

اما ، آیا وقتی تیدا واقعیت رو میفهمید باز هم همین رفتار عاشقانه رو باهام داشت ؟

آسیب روحی که میخورد قابل جبران بود ؟

دوباره نگاش کردم ، داشت دابسمش میگرفت :

 

 

عشق فقط سه حرفه، تو پر حرفی !!!

عشق باید بصرفه، تو خود منفی ♫●

عشق گرما میخواد، تو گوله برفی ●♪

عشق واسه هم ساله تو بوده تفریح !!!

دروغگوی افعی ♫●

عشق واسه تو توو پول بود که رفتی ♫●

وگرنه اون یارو سوسول بود یه وقتی ♫●

عشق اصاً دروغه، تو خوده راستی ♫

واقعی اینقده بدی چون خودت خواستی ♫●

فک میکردم مثه من چت و خلو خاصی ♫

فک نمیکردم واسه اون بنز تپله وایسی ●♪

عشق یه امتحانه، که تو توش ردی !!!

که تو توش ردی ●♪

ما چقد ساده بودیم که به تو گوش کردیم !!

 

 

از جام بلند شدم و رفتم بغلش کردم و بوسه ای رو گونش زدم

بی توجه به چشمای متعجبش از جا بلند شدم و رفتم تو اتاق خودم

کم کم وقتش بود …

باید همه چیز روشن میشد

ولی آتیش این زخم کهنه ، گریبان همه رو میگرفت

چشم هامو بستم این دنیا خیلی وقت بود که با من سر جنگ داشت ‌

تو این سالها همه کاری کردم تا خودمو پشت این ماسک بیروح و سرد پنهان کنم

ولی انگار دوباره دارم برمیگردم به همون زمان ها …

اسپاکوی ضعیفی که عشقش رو ازش گرفته بودن …

گناه ما چی بود ؟

عاشق بودن ؟

عاشق همیشه داستان زجر آوری دارد

من عاشق او میشوم و او عاشق عشقش

ای دل غم دیده من ، تا سحر بیدار باش

عمرم گرفت گیسوی کافرش

همچو راه آهنی که در انتظار مسافری بی بازگشت است ‌

ساعدمو رو چشمام گذاشتم و در جنگ با غول بیخوابی ، پیروز شدم

و با بستن پلک هام به این افکار نا آروم پایان دادم ‌

اینکه بغض چنگ بزنه به گلوت

اینکه قلبت مچاله شه و مجبور باشی

ادای آدم های قوی رو در بیاری نابودت میکنه .‌..

تو افکارم فقط یه اسم بود که تو مغزم رژه میرفت

اسم و رسمی که خیلی وقت بود از درون نابودش کردم و الان فقط یه پوسته ازش مونده :

 

اردلان سلطانی …

 

کسی که خیلی وقت بود مثل زالو افتاده بود رو زندگیمون و داشت خونمون رو میمکید ‌

الحق که پسرت هم به خودت رفته …

پسر کو ندارد نشان از پدر !؟

تو بیگانه خوانش نخوانش پسر

نویسنده : ترنج

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تب pdf از پگاه

  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها همراه می شود . زندگی ای پر از فراز و

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تمنای وجودم

  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلبه های طوفان زده به صورت pdf کامل از زینب عامل

      خلاصه رمان:   افسون با تماس خواهر بزرگش که ساکن تهرانه و کلی حرف پشت خودش و زندگی مرموز و مبهمش هست از همدان به تهران میاد و با یک نوزاد نارس که فوت شده مواجه می‌شه. نوزادی که بچه‌ی خواهرشه در حالیکه خواهرش مجرده و هرگز ازدواج نکرده. همین اتفاق پای افسون رو به جریانات و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عنکبوت

    خلاصه رمان :         مدرس فیزیک یکی از موسسات کنکور ناپدید می‌شود و با پیدا شدن جنازه‌اش در ارتفاعات شمالی تهران، شادی و کتایون و اردوان و سپنتا و دیگران ناخواسته، شاید هم خواسته پا به قصه می‌گذراند و درست مثل قطعات یک جورجین مکملی می‌شوند برای باز کردن معماهای به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری

    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار یه دختر خاصه… یه آقازاده‌ی فراری و عصیانگر که دزدکی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نا
نا
2 سال قبل

پارت بعدی…

🤑
🤑
2 سال قبل

پارت بیشتر میزاریی

😝
😝
2 سال قبل

میشه پارت های بیشتری بزاری مثلن تو روز ۲ تا پارت خیلی خوبه تا میاایم بریم تو فاز رمان تموم میشه💔مرسی🤍

mino
mino
2 سال قبل

خیلی خوبه رمانت
هق
مخصوصا اهنگ تتلو ک الان خودم بد روش قفلیم::::)))

دلی
دلی
2 سال قبل
پاسخ به  mino

فقط اوت تیکش ک تتلو میخوند💔قشنگ درد آدمو میگه…🤤

mino
mino
2 سال قبل
پاسخ به  دلی

نه فقط بخاطر این رمان…
کلا تتلو اهنگاش جوریه عاشقم نشده باشی با آهنگاش عاشق میشی 😂💔

....
....
2 سال قبل

لطفاً پارت های بیشتری بزارین ممنونم

ماهک
ماهک
2 سال قبل
پاسخ به  Toranjmoeeni

کاش دوتا پارت میزاشتی روزی

سوگند
سوگند
2 سال قبل
پاسخ به  ....

خیلی خوب بود پارت بعد

✍🏻
✍🏻
2 سال قبل

پارت بیشتر بزار لطفن جواب کامنتارم بده

Ramii
Ramii
2 سال قبل
پاسخ به  Toranjmoeeni

رمان داره خیلی خوب میشهههه..😍😩
خیلییی هیجانی و جذاب شدهه..
پلیززززز پارت های بیشتر و طولانی تری بذاریدد.. 💜..
دمت گرم واقعا.. 👏🏻

دسته‌ها
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x