رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 24 - رمان دونی

رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 24

 

 

از زبان اسپاکو :

 

نوازش کردن موهاش …

بوسیدن گونه هاش …

حتی اگه بمیرمم نمیزارم اتفاقی برات بیوفته تیدا

یادگار مارال …

سال ها طول کشید تا اون طور که باید قدرت گرفتم و تونستم خواهرزادمو از چنگ بهراد و هاکان و اردلان در بیارم .

وقتی بهم میگفت خاله …

تیدا برام مثل بچه ای بود که هیچوقت نداشتم

هنوز هم وصیت آرتام یادمه

مگه میشد یادم بره ؟

آرتام جونش رو به خاطر عشقش داد ولی تو آخرین لحظات ، ازم قول گرفت مراقب مارال و فنچ کوچولوی تو شکمش باشم .

خدا میدونه که چقد به عنوان برادرم دوسش داشتم .‌

پدر هامون ما رو نکشتن …

این رسوم بی اساس بودن که روحمون رو نابود کردن .‌

قلبمون رو شکستن .‌

زندگی بدون عشق فایده ای هم داره ؟

وقتی عاشق میشی میفهمی قبلش زندگی نکردی ، فقط اکسیژن حروم کردی .

آره ، عشق درد داره

عذاب داره

بغض داره ..

ولی کنار همه ی اینا یه حس و حال خوب داره که میارزه به همش .

 

از زبان تیدا :

 

نگاه های خیره ی بهراد رو روی خودم میدیدم .

شاید اگه یه پل خراب بینمون وجود نداشت ، میشد این زندگی نابود شده رو ، دوباره از نو ساخت .

اما نمیشد …

شیشه ی عشق ما شکسته

هرچقدر هم ظریف تیکه هاشو بهم بچسبونیم ، باز هم مثل روز اول نمیشه .

گردنبندم رو تو دست گرفتم‌

همون جغدی که واسه گرفته بود …

دلم تنگ شد واسه زندگی ای که تلخی هاش ، هزار برابر شیرینی هاش بود …

شاید بهتر بود با بهراد حرف میزدم

باید تموم میشد این موش و گربه بازی …

 

از زبان بهراد :

 

دوتا از نگهبان هتی اسپاکو وارد اتاق شدن و زیر بغلمو‌ گرفتن و بردنم بیرون .‌

در یه اتاق رو باز کردن و انداختنم اون تو .

چشم هام به نور عادت نداشت و درست نمیدیدم .

بعد از چند ثانیه ، تیدا رو روبه روم دیدم .

سریع از جام بلند شدم که برم سمتش ولی دستشو بالا آورد و سرد گفت :

 

 

بشین سرجات . میخوام باهات حرف بزنم .

 

 

دلگیر از رفتارش ، آروم نشستم

نگاهش رو به زمین دوخت :

 

 

ببین ، من تو این هشت سال خیلی فکر کردم .

به زندگی ای فکر کردم که تو خرابش کردی

من هم مقصر بودم .‌

همیشه مظلوم ، گناهکار تر از ظالمه

میدونی چرا ؟

چون سکوت مظلوم باعث میشه ظالم هر بلایی دلش بخواد سرش بیاره .

من مظلوم بودم و بیشتر از تو مقصر .

 

 

– تیدا بسه دیگه …

این کثافتی رو که داری هم میزنی

بیشتر گندش بالا میاد

آره من مقصرم

من احمق مقصرم

مقصرم که به عشقم ، زندگیم ، دنیام

اعتماد نکردم .

ولی بخدا قاتل رو هم یه بار اعدام میکنن

ولی من تو کل این هشت سال ، هفته ای هفت روز اعدام شدم .

به جرم کشتن قلبم .‌

به جرم کشتن روحت

به گناه خورد کردن عشقمون …

 

 

این حرفا فایده ای نداره ، نوش دارو بعد مرگ سهرابه .

درست نمیشه ، دیگه درست نمیشه .

 

 

– تیدااااااااا

 

خودمم از صدای فریادم جا خوردم

نگاهی به چشم های ترسیدش انداختم و بی طاقت در آغوش گرفتمش .

بدن نحیفش میلرزید

کمرش رو نوازش کردم ، رگ خوابش دستم بود :

 

نبینم تو بغلم بلرزی پیشی کوچولو .

 

 

در با صدای مهیبی باز شد و قامت اسپاکو تو چهارچوب نقش بست

با جدیت گفت :

 

جفتتون بشینید کارتون دارم .

 

 

تیدا خواست ازم جدا بشه ولی محکم گرفتمش و نشوندمش کنار خودم

بر خلاف همیشه ، تقلایی نکرد

 

 

اسپاکو : میخوام یه فرصت به جفتتون بدم‌ ..

شما دوتا با حماقتتون باعث شدین زندگیتون از هم بپاشه

همدیگه رو دوست دارینا …

ولی نفهمیدید چطور باید مدیریتش کنید .

من عذاب کشیدن خواهرزادمو به چشم دیدم تو این هشت سال

مسبب تمام این درد ها تو بودی بهراد

ولی خب درمانگر هم هستی .

یک بار دیگه شروع کنید

هردوتون آسیب دیدید تو راه عشق ، پس محتاط عمل میکنید

من حرفامو بهتون زدم تصمیم با خودتونه ‌

 

 

بعد هم مقابل چشم متعجب تیدا

و نگاه هیجان زده ی من ، بی صدا از اتاق خارج شد .

 

تیدا : به…

 

با گذاشتن لب هام رو لب هاش حرفش رو قطع کردم …

 

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید

ناخوانده نقش مقصود ، از کارگاه هستی

دوش آن صنم چه خوش گفت ، در مجلس مغانم

با کافران چه کارت ، گر بت نمیپرستی .

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رگ خواب از سارا ماه بانو

    خلاصه رمان :       سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره ..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده !! اون مبتلا به خوابگردی هست ..!!! نساء دختری با روحیه ی شاد ، که عاشق پسر داییش سامر شده ..!! ایا سامر میتونه خوابگردیش رو درمان کنه؟ ایا نساء به عشق قدیمیش میرسه؟   به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هم قبیله
دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند

      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنانِ پایتخت گره می‌زند و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

یعنی دیگه این تموم شد ؟

..
..
2 سال قبل

مرس ک تو خماری نذاشتی♡🙂

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x