رمان دونی

رمان”ســهم من از تو”پارت11

💕📚

من نمیزارم عشقمو دلارام از من بگیره …

ارشام مال منه ، بهم قول داده بود …

ما قرار گذاشتیم اما …

اما همش تقصیر دلارامه …

گریه میکنم و دلم برای خودم میسوزه …

با فکری که به سرم میزنه سریع بلند میشم و میرم سر کشو …

کل کشو رو زیر و رو میکنم تا سیم کارت قبلیم رو پیدا میکنم …

این خط برای قبل دوستی با آرشامه و کسی ندارتش ، دلارام مطمعنا پاکش کرده..

از گوشیم شمار آرتان رو پیدا میکنم ، دلارام یه بار با گوشی آرتان بهم زنگ زده بود …

خط رو میندازم تو گوشی …

شک میکنم …

میترسم …

حتی یه لحظه از خودم بدم میاد …دلارام که گناهی نداشته ، آرشام بود که ….

نه ، نه جفتشون مقصرن …

دستام میلرزه …

شماره آرتان رو ذخیره میکنم و میرم تو صفحه چت تلگرامش …

با اشک ، با شک ، با دستایی که میلرزن تایپ میکنم :

– دلارام اون دختری نیست که تو فکر میکنی ، زیادی بهش اعتماد نداشته باش …

با فرستادن پیام استرسم بیشتر میشه …

به دقیقه نمیکشه که پیامم تیک میخوره …

یه لحظه پشیمون میشم اما با یادآوری کار آرشام مصمم تر میشم …

بلافاصله تایپ میکنه:

_شما کی هستید ؟ منظورتون از این حرف چیه ؟

نمیدونم کارم درسته یا نه :

– بعدا میفهمی من کی هستم ، فقط بدون من دلیل جدایی دلارام ازت رو میدونم ، اونقدرام دختر پاکی که تو فکر میکنی نیست …

دلارام پاک نبود ؟ چرا بود … خیلی هم پاک بود و هست اما باعث خراب شدن زندگیم شد

سریع تر از قبل جواب میده :

– درست حرف بزنید بفهمم چی میگید کی هستی شما!؟

– فقط بیشتر حواست به دلارام باشه تا از کاراش سر دربیاری …

– چرا باید حواسم باشه ؟ مگه دلارام داره چیکار میکنه؟

با بی رحمی تموم مینویسم :

– شاید خیانت …

میخونه …

گوشیم زنگ میخوره …

فعلا زوده …

گوشی رو خاموش میکنم …

#دلارام

نگام میکنه.. خون سرد میگه:

-چندشت میشه؟

اشکام و پاک میکنم خودمو به در می چسبونم دستش و برمیداره و چنگی لای موهاش میکشه

-نریز اون اشکای لامصبو .. سنگ نکن منو دل ارام

لبم و گاز می گیرم.. جدی ادامه میده:

– کرم؟ کورم ؟چلاقم؟ زشتم؟ چمه که عزا گرفتی؟ هزار تا دختر واسه من دست و پا میشکنن!

نیشخند میزنم

میون لبخند سرد و اشکای گرمم لب میزنم:

– نامردی نامرد… زورت به من و دخترونگیم رسید… میدونی من شبا تا صبح کابوس می بینم؟ کابوس اینکه دارم زیر دست و پای تو شکنجه میشم!

کف دستش و دو بار روی فرمون میکوبه

خفه میشم… سرم و به شیشه تکیه میدم داد میزنه،،چشمامو می بندم:

– من اگه اون کار و کردم چون همه ی راههای درست و انسانی رو بسته بودی.. بسته بوديد.. من تا به خودم اومدم تو رو ازم گرفته بودن. تا به خودم اومدم بازم بهترینا سهم پسر ارشد کاویانیا شده بود. بازدست من خالی بود. باز باید نگاه میکردم و حسرت میخوردم من راه دیگه نداشتم لعنتی انقد اون روز و نکوب تو سر من… فکر میکنی واسه من راحت بود؟

هق هقم و خفه میکنم ،

نمیخوام دعوا کنیم.

نمیخوام بد بشه… بد اخلاق تر بشه باهام بدتر تا کنه.

جونشو ندارم به خودم که میام جلوی آپارتمانش ترمز میکنه… از جا می پرم:

– من بالا نمیام!

خون سرد ماشین و خاموش میکنه

-میای

داد میزنم:

: نمیام. نمیام نميا….

برمی گرده و دستش و رو دهنم میزاره:

– هیس چه خبرته … ابرو دارم اینجا من

نیشخند میزنم:

– تو ابرو داری؟

– بیا پایین دلی…. باید حرف بزنیم باید زنگ بزنی و جلوی خودم با نازی صحبت کنی… باید اونو خفه کنی و گرنه واسه خودت بد میشه.

سرم و با دستام میگیرم

– اخه به من چه چرا ولم نمیکنی؟

– پس به کی چه؟ تو رفتی گفتی نه من!

با بغض و ترس میگم…

_من … من نمیخوام باهات تنها شم.

می خنده… بلند…. میگه:

– آخرش چی؟

با چشمای اشکی نگاش میکنم

– خیلی پستی!

– من هر چی تو میگی هستم بیا پایین.

 

هر دو وارد خونه میشیم… حالم بده… همه جا می چرخه… تصاویر کش میاد…همراهش توی اتاق میرم و رو تخت میشینیم…..

– بیار گوشیتو

بی حس و حال گوشیم و برمی دارم و می خوام شماره ی نازی و بگیرم که صدای کلید انداختن و میشنویم… ارشام از جا می پره… تموم تنم یخ میزنه….

بیرون سرک میکشه. گنگ و ناباور لب میزنه…..

– آرتان

 

* آرشام*

انگار زمان می ایسته…

انگار اتاق از اکسیژن خالی میشه…

انگار قلبم نمیزنه…

می بینمش که سمت اشپزخونه میره ..

صدای نفسای تند دلارامو میشنوم… برمی گردم سمتش…

مثل مرده ها شده …

انگشت اشارمو میزارم روی بینیم…

مچ شو می گیرم و می برمش سمت کمد.. نفسم داره از استرس بند میاد…مثل ماهی لب می زنه اما بهش اجاز نمیدم حرف بزنه…

در کمد و می بندم و قفل میکنم…

صدای پاهاشو میشنوم…

لعنت بهم که کلید دادم دستش…

شاید فقط چند ثانیه زمان دارم که خودم و جمع کنم…

سمت تخت میرم و میخوابم…

پتو و که می کشم رو سرم صدای آخرین قدمشو میشنوم…

بی شک ایستاده و نگام میکنه…

نفس دل ارام نرفته توی اون حال و بی نفسیش؟

– فکر کردم سرکاری…بیداری؟

صداش حس نداره.. مثل مرده ها…

نفس عمیق می کشم و پتو و کنار میزنم… سرد نگام میکنه… یخ… بی حس…

این آرتانه؟

آرتانه همیشه خوش تیپ و مرتب ؟

چند وقته صورتش و اصلاح نکرده آرایشگاه نرفته؟

چشمم که به باند دستش می افته می پرسم:

– دستت چیشده ؟

جواب نمیده

سمت تخت میاد و کنارم می شینه…

زل میزنه به آیینه…

نگا منم سمت آیینه میره …

تازه متوجه ترک روش میشم…

اعتراف میکنم نگرانشم…

– دوست دخترت سراغ گردنبند شو نگرفت؟

نبض شقیقه هام میزنه..نگران دل ارامم…

باید از اینجا بیرونش کنم…

– گرفته… داره میاد اینجا… تو دستت رو زدی تو ایینه؟

– میخرم میزارم جاش!

شوکه نگاش میکنم… شوکه لب میزنم:

– آرتان؟

برمیگرده … مثل ادم اهنی…بی حس نگام میکنه…

– بوی عطرش مدام توی بینیمه… صدای نفساش توی گوشمه… من بعد دل ارام تمومم!

بلند میشم و دستش و می گیرم…

– بیا بریم بیرون یه چیزی بیارم بخوری!

بی حوصله دستشو می کشه…

نگام به کمد دیواری در رفت و آمده …

– نه بهتره برم… گفتی مهمون داری!

کاش بره …دل ارام حالش خوب نیست…

– باشه !

تلخ لبخند میزنه و سمت در میره…

اما صدای تقه ای که از کمد میاد باعث میشه بایسته…

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان فرار دردسر ساز
رمان فرار دردسر ساز

  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه ای پناه میاره که…   به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی

  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم پیدا میکنن‌. حالا اون جدا از کار و دستور، یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان الماس pdf از شراره

  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد می‌شیم، از اون دسته‌ای که همه آرزو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غیث به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به پشت سرشون هم نگاه نکردن… اما تعداد انگشت‌شماری بودن که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شاه خشت
دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز

  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.3 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برگریزان به صورت pdf کامل

    خلاصه رمان : سحر پدرش رو از دست داده و نامادریش به دروغ و با دغل بازی تمام ارثیه پدریش سحر رو بنام خودش میزنه و اونو کلفت خونه ش میکنه. با ورود فرهاد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.6 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

امروز پارت نیست؟؟؟؟؟

Asaadi
Asaadi
1 سال قبل

نویسنده جان
تلو خدا یه جوری بنویس که آرتان بفهمه دلارام بی گناهه💔🥲

I don't know
I don't know
1 سال قبل

باور کنید تهش نازی و ارتان ار رو حرص ارشام و دل آرام باهم ازدواج میکنن بعد عاشق هم میشن … ارشام و دلی هم با هم ازدواج میکنن و عاشق هم میشن آخرش هم از همدیگه تشکر میکنن… این خط | این نشون – اگه اینجوری نشد🗿🤌

شیما
شیما
پاسخ به  I don't know
1 سال قبل

نهههههههه زبون تو گاز بگیر این دیگه خیلی بده

ساناز
ساناز
1 سال قبل

نفسسگیییییر

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط ساناز
شیما
شیما
1 سال قبل

تو رو خدا یه جوری بنویس که ارتان بدونه چه بلایی سرش اومده و اینکه بدونه اون بی گناهه

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

دلارام خیلییی خرررررِ من باور دارم اگه به ارتان واقعیتو بگه خیلی خوب میشه ولش نمیکنه چون ارتان با دل و جون دلی رو دوست داره عاشقانه واقعن امیدوارم بگه واقعیتو دلییی

ولی نازگل خیلی بدجنس بود با وجود این که میدونست ب دوستش تجاوز شده ب ارتان گفت خیانت میکنه
خره ک عاشقه ارشام خدا بهش عقل بده

راستی ندااااا لطفا از مانلی پارت بزار خیلی قشنگه
آتیش شیتانم دیگه نمیزاری؟؟

. .........Aramesh
. .........Aramesh
پاسخ به  neda
1 سال قبل

بی بلا خیلی قشنگ بود امیدوارم دباره بزاری
بنظرم اون ب اندازه مانلی و سهم من از تو قشنگ نیست

شیما
شیما
1 سال قبل

تو رو خدا یه جوری بنویس که ارتان بفهمه و اینکه بدونه دلارام بی گناهه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط aiso قهرمانی
ساجده
ساجده
1 سال قبل

خاک تو سر نازگل

،،،
،،،
1 سال قبل

آی ننه

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

چه جای حساسی تمومش کردی😣

کیم سوکجین
کیم سوکجین
1 سال قبل

اااااانالباپچتافببتننجخفثیونج۹هققتجت۷فلتپپخبب
چرا اینقدر غمگینهههههه

دسته‌ها
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x