رمان"ســهم من از تو"پارت3 - رمان دونی

رمان”ســهم من از تو”پارت3

💕📚

 

 

شالم و پرت میکنم و دستش و از روی پام برمی دارم:بریم حلقه بخریم؟

خیره و با لبخند جذابی نگام میکنه… هر وقت اینطوری نگام میکنه توی چشماش

احساسای خوب و ناب و می بینم..

– با چشمات خوردیم که تموم شدم!

صورتم و قاب می گیره .. اطرافم و نگاه میکنم و میگم:

– آرتان توی خیابونیما..!

لباش جلو میاره و میزارخ روی پیشونیم … توی دلم می ریزه… لبخند میزنم و از ته دل ذوق

میکنم لباش و که از پیشونیم برمیدار میگه:

– خیلی خوشبختم که دارمت دل ارام!

با لبخند زمزمه میکنه!

لبخند دیگه ای تحویلم مید و حرکت میکنه…

– بریم حلقه بخریم … ولی خانواده ها در جریاان نیستن شر نشه … من نمیتونم جواب

مامانت و بدما!

میخندم و میگم:

– خوشم میاد از هر کی حساب نبری از مامان من می بری!

کمی از شیشه رو پایین میده و میگه:

– میدونی مامان من توی تنها چیزی که به مامانت حسادت میکنه چیه؟

با کنجکاوی می پرسم:چیه؟

– اینکه دختر دار … تو رو دار … این روزا که زمین گیر شد بیشتر دلش دختر میخواد!

با ناراحتی میگم:

– خوب تو که هر کاری ازت بربیاد واسش انجام میدی!

– آره ولی قبول کن فرق داره … امروز می گفت یکیتون سوپ بلد نیستید بپزید!

– اخی الهی بمیرم… خو به من میگفتی مگه من مردم؟

می خندم و ادامه میدم:

– البته منم بلد نیستم فردا میگم مامانم بپزه واسش میبرم!

با خنده میگه:پس سعی کن واسه من حتما دختر بیاری!

هر دو بلند می خندیم که صدای پیام تلگرام و میشنوم گوشیم و باز میکنم و با دیدن

پیام ارشام اخمام میره توهم:

– باید ببینمت باید باهات حرف بزنم دلی… !

خدایا چرا دست از سرم برنمیداره… صدای ارتان و که میشنوم گوشیم و قفل میکنم:

– چیشد؟

لبخند مصنوعی میزنم و میگم:

– نازی بود دوستم… همین جا نگه دار یه مغازه دیدم حلقه هاش خوشگل بود!نزدیک مغازه پارک میکنه و هر دو پیاده میشیم و پشت ویترین حلقه ها رو با عشق و شوق

نگاه میکنیم… غافل از روزهای نحس و اتفاقای تلخ و باور

نکردنی که توی راهه…!

 

بالاخره بعد از کلی گشتن حلقه ی تک نگین ، ساده اما شیکی چشمو میگیره …

به آرتان که نشون میدم نگاهش میکنه و از لبخندش میفهمم که خوشش اومد …

با هم تو مغاز میریم و آرتان حلقه رو میگیره و دستم میکنه ،

با عشق نگاهش میکنم و میگم :

– آرتان بنظرت تو انگشتم قشنگه ؟

با لبخند میگه :

-همه چی تو دستای تو قشنگه ، پسندیدی ؟ مبارکه! میخندم و فروشنده حلقه ستش رو هم برای آرتان میاره و بعد از خرید حلقه ها تصمیم میگیریم بریم تا بستنی بخوریم و بعد بریم خونه …

تو ماشین میشینم و یه نگاه به اطرافم میکنم که کسی نبینه و سریع گونه آرتان رو بوس

میکنم و سرم و میندازم پایین که بلند بلند میخند و میگه :

– خودت بوس میکنی خودتم خجالت میکشی ؟

مشتی به بازوش میزنم که میگه :

– فکر نکن بوس کردی در رفتیا ، جواب بوست رو میگیری …

– آرتان ؟

– جونه دلم ؟

– قول بده همیشه کنارم باشی ، هیچوقت جدا نشیم!

_معلومه که تا تهش باهمیم این چه حرفیه ؟

– میدونم عزیزم ، فقط قول بد تا خیالم راحت شه … باشه ؟

– چشم ، قوله قول …

ماشین رو روشن میکنه و دستمو میبرم سمت ضبط و روشنش میکنم تا رسیدن به خودم

و آرتان فکر میکنم ، به آیندمون …

بعد از کلی گشتن و دور زدن و خرید کردن بالاخره جفتمون رضایت میدیم که برگردیم .

آرتان ماشین رو جلوی در خونمون نگه میداره و حلقه ها رو میده بهم و میگه فعلاً کسی نبینه چشم میگم و میخوام پیاده شم که دستمو میگیره ،

نگاهش میکنم که میگه :

– بی صبرانه منتظر روزیم که حلقه رو دستت کنم و مال خودم شی ..

بعد زدن حرفش سریع لبمو میبوسه و میره عقب میخندم و میگم :

– اول و آخرش مال خودتم ، برو تا تو کوچه آبرومون نرفته ، راستی فردا هم میام به زنعمو سر میزنم …

تشکر میکنه و خدافظی میکنیم و پیاده میشم …

تو حیاط گوشیم رو روشن میکنم و میرم تو تلگرام…

با دیدن پی ام آرشام چند بار حرفی که نوشته رو میخونم …

(بچه ها یکی دو پارت دیگه عکس شخصیتارو براتون میذارم 😍”بذارم ،نذارم؟ 😂

💕

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار

    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش تاید شدن ::::)))))     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست

    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردای بعد از مرگ
دانلود رمان فردای بعد از مرگ به صورت pdf کامل از فریبرز یداللهی

    خلاصه رمان فردای بعد از مرگ :   رمانی درموردیک عشق نافرجام و ازدواجی پرحاشیه !!!   وقتی مادرم مُرد، میخندیدم. میگفتند مادرش مرده و میخندد. من به عالم میخندیدم و عالمیان به ریش من. سِنّم را به یاد ندارم. فقط میدانم که نمیفهمیدم مرگ چیست. شاید آن زمان مرگ برایم حالی به حالی بود. رویاست، جهان را

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
راحیل
راحیل
1 سال قبل

آره بذار خیلی هم ص قشنگه عشقم ممنون از قلم

به تو چه😐
به تو چه😐
1 سال قبل

زود زود پارت بده لطفااااااااااااا مثل رمان مانلی نباشه 🤣🥺

ساناز
ساناز
1 سال قبل

خیلی خوب بود ، کاش پارتا طولانی تر بودن

،،،
،،،
1 سال قبل

سلام بچه هاازنوبسنده های مدوان کسی میاداینجااگ کسی هس بگه ممنون

به تو چه😐
به تو چه😐
1 سال قبل
پاسخ به  ،،،

سحر نویسنده ی مثل خون در رگ های من و مائده عروس خونبس

،،،
،،،
1 سال قبل
پاسخ به  به تو چه😐

سلام سحری من نمیتونم اونجاکامنت بذارم گفتم ببینم اینجامیاین ازتون تشکرکنم وبگم تندتندپارت بدین مخصوصاعروس خونبس

ضحی
ضحی
1 سال قبل
پاسخ به  ،،،

بله من هستم. چطور؟

،،،
،،،
1 سال قبل
پاسخ به  ضحی

هیچی والله ترسیدم ازت😂😂😂

ضحی
ضحی
1 سال قبل
پاسخ به  ،،،

🤣🤣
آخ آخ من به این خوبی کجاش ترس دارم؟🤣🤣

حال بد
حال بد
1 سال قبل

پارت جدید موخاممممممم

بانو
بانو
1 سال قبل

وای رمانت عالی حتما عکس هارو بزار

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

نکنه آرتان و دلی بهم نرسن

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

امید وارم شر ارشام کم بشه
ارتان و دلی خیلی عاشقن هردو تاشون ارشام بری بدرگ

ندااااا بزار دیگه عکس شخصیتارو

ضحی
ضحی
1 سال قبل
پاسخ به  . .........Aramesh

آره آرشام خیلی پسته که میخواد زندگی داداش رو خراب کنه ، فاز ابن ادم ها رو واقعا درک نمیکنم
اگه میشه عکسشون رو بذارید 🙏❤️

به تو چه😐
به تو چه😐
1 سال قبل
پاسخ به  . .........Aramesh

ن ارشام جنتلمن تره 🤣🤣🤣🤣

دسته‌ها
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x