💕📚
نمیدونم چقدر خوابیدم که با شنیدن صداش چشمامو باز میکنم داره با گوشی حرف میزنه:
– نمیدونم … احتمالا سه چهار روزو هستم… حواست به نمایشگاه باشه… اون اوکی… آره …
پشت به من مقابل خرس ایستاده و صورت خرسو این طرف و اون طرف میکنه و زل زده بهش… بگم نترسیدم دروغ گفتم… چون حرفو نشونی از آرتان اونو سرحد جنون می برتش و من زورم بهش نمیرمه…
– باشه خدافظ!
گوشیو قطع میکنه و پرت میکنه روی میز آرایش ی،
سمتم برمیگرده خرس توی دستاش غافلگیر میشمو میشینم…
– خیلی خوابیدم؟
جلو میاد… خدا اگه هستی خودمو مسپرم بهت…
– به نظرت بابای من میتونه به مامانم اینو کادو بده ؟
همه ی سعیمو میکنم درست جواب بدم:
_نه خوب !
– منم اینجا هیچ خری و نیاوردم که خرس بدم دستش!
قلبم با تندی میکوبه … خدایا چه گناهی کردم من؟
– میمونه آرتان که جز تو سمت پشه ی ماده هم نمیرفت!
– اجاز میدی توضیح بدم؟
فقط نگام میکنه… خستم… خسته به معنای واقعی…
– اینو واسه تولدم خرید.. پارسال….
عصبی تر میشه؛
– اومدید اینجا؟
سعی میکنم نفس بکشمو نمیشه … خاطره ها دارن مغزمو میخورن … این مرد داره روانیم میکنه:
– آره!
جلو میااد … عقب میرم و می چسبم به تاج تخت … روبه روم میشینه …خرسو میکنه توی صورتم:
– تو این اتاق؟
وای نه… نه خدا…
– روی این تخت؟
هه… واقعا طلبکاره؟ واقعا توقع داره هیچ گذشته و خاطر ای نباشه؟
– چرا اینجوری میکنی … چته؟ خو معلومه که ما با هم بودیم … این چرا عجیب واست؟ … چرا عصبیت کرد ؟
– خفه شو دلی!
– خفه نمیشم.. شورشو در آوردی… یه جوری رفتار میکنی انگار از اول به تو تعهد داشتم… نترس به این تخت نرسید… آرتان واسه داشتن روحم به جسمم متوسل نشد به تنم احترام گذاشت ،هیچی بینمون نبود … میگفت تو حیفی که دست خورده شی …
جوری میزنه توی صورتم که حس میکنم نصف صورتم کنده شد و افتاد وسط اتاق…
سرم روی بالشت می افته…
صداشو سخت میشنوم… گوشم سوت میکشه،
– دست گذاشتی رو غیرت و نقطه ضعفم، که دستم خورد تو صورتت!
مزه ی خون توی دهنم بیشتر میشه…سرمو بلند میکنم…
موهام دورم ریخته…
چونمو میگیره،
– دفعه ی آخرت باشه تیکه می ندازی خوب؟
فقط نگاش میکنم … بی اشک … بی بغض … بی درد… خالیه خالی… من خالیم… پوچ … بی حس… توی چشماش پشیمونی موج میزنه… انگشت اشارشو
میکشه گوشه ی لبم…صورتم از درد جمع میشه…
– چرا با اعصاب من بازی میکنی توله سگ!
چرا از شدت غم نمیشه مرد؟
– چرا کاری میکنی سگ شم و گوه زیادی بخورم لامصب؟
میتونم الان برم بیرون و تا ته دریا رو برم؟ غرق شدن چه جوریاست🌊
– چرا نمیفهمی غیرت و حسامیت منو؟
خم میشه… درست گوشه ی لبمو می بوسه… خدا نشسته چیو نگاه میکنه واقعا؟
– لعنت به من!
ساکتم…سستم..
– لعنت بهت دل آرام!
کف دستشو دوباره میزنه روی پیشونیش…
دلم هیچیش نمیشه!
از جا بلند میشه و بیرون میره …
درو که می کوبه اشکم میچکه…
بلند میشم…
از اتاق بیرون میرم…خبری ازش نیست…
از ویلا بیرون میرم…
میرم سمت دریا…
موج میزنه و کف پاهام خیس میشه…
یادم میاد تک تک لحظه هایی که با آرتان بودیمو…
یادم میاد روز نحسی که توی اتاق عمو گذشت…
جلو میرم… آب تا زانوهام میرسه..
لبم میسوزه … یادم میاد جشن نازگلو، آرتانو…
جلوتر میرم… آب تا کمرم میرسه… هیچ ترسی ندارم…
یادم میاد زخم زبونای آرتانو…
بازم میرم و آب تا گردنم میرسه…
تصاویر مامان و بابامو توی ذهنم پررنگ تر میشه..آب توی بینیم و دهنم میره… سرفه
میزنم… صدای آرشامو گنگ میشنوم…
– دل آرااااام؟
میدونی؟ غرق شدن توی دریا خیلی بهتر از غرق شدن توی غم و درد و مصیبته…مردن خیلی بهتر از له شدن زیر دست و پای یه مرده..
میدونی دریا خیلی بی رحم… مثل آرشام… مثل عشقش…
نفسم داره میره و بازم فکر میکنم آرتان واقعا منو یادش رفت؟
چشمام داره بسته میشه و صدای فریاد آرشام باعث نمیشه که تلاشی بکنمو زنده بمونم… !
منم بی رحم شدم… مثل دریا… مثل عشق آرشام!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
حاجی دمت گرممممم 😗
مرسی نویسنده جان…همون قبل از عاشورا باشه بهترِ…یکی دوتا پارت اضافه تر که عالی میشه😁
نداجون کاش بین داستان اصلی یه مقدار راجع به مجردیشون واینکه وقتی نامزدمیشه باارتان وعشق وحسادت ارشام که چطور عاشق دلارام شده مینوشتی
واقعا حداقل یه پارتو امشب بزار
سه تا گذاشت بنده خدا😂😑
از امشب شروع کن دو روز روزی ۴پارت میشه ۸پارت فردا شلوغ میشه از الان بزار مرسی عزیزم
حالا امشب میزاشتی خیلی خیلی دعات میکردیم
شما دعا کن
انقدی محتاجم بهش 😥
امشب نمیتونم
فردا وقتم آزادتره میذارم
چشم حتما.انشالله به حاجتت برسی.
اشکال نداره عزیزم😊
فردا میذارم پارتارو…
ننه چشت نزننن💔🗡🗡🗡🗡🤣🤣
ننه حالاامشبم یکی بذاربقیشوفردامیدی
لطفا زودتر بزار.ممنون متشکرم.🙏
ای به زمین گرم بخوری آرشااااممممممممم الهی بمیری شرت کنده شه از سر این دختر بدبخت آشغال عوضی
من تاسوعا و عاشورا به هیچ وجه نمیتونم پارت بذارم براتون، نذری داریم تاسوعا اصلا نمیرسم.. عاشورا هم که شهادت هستش..
حالا میل و نظر اکثریته که من پارت دو روز رو
زودتر بذارم یا بمونه بعد عاشورا..؟
همین امشب بذارپارتهاشووننننن خوووببب نننه جونممم
گفتم فردا ها 😂
پارت بده. منم وقت ندارم اون دو روز که بیام حتی سر بزنم
اگه میشه قبل عاشورا بزار و لطفا جای حساس تموم نکن که تا بعد عاشورا صبر کردن خیلی سخته
راستی رمانت عالیه همینجوری پیش برو عزیزم و موفق باشی
فردا بزار بهتره
ننه توروخداامروزپارت بده منم اون دوروزنمتونم بیام
ب نظر منم قبل عاشورا مثلا فردا پنج شیش تا پارت حسابی بلند واسه مون بذار لطفا😉🙏
همین الان ۱۰تا پارت بده 😊 بجای اون دو روز چون منم دارم میرم زنجان نمیرسم بخونم😅
قبول باشه گلم التماس دعا آره بزار
صد در صد قبل عاشورا هرکی بگه بعد عاشورا مریضی روحی روانی داره😂😂
زوددد تر بذار ننه جون لطفا
عزیزای دلم
ی نظر سنجی داریم، خب؟ هستین؟؟
سلام نداجون خوبی؟
منم خودم مامانم ولی اگه شما قراره پسرتو دوماد کنی پس پیشکسوت مایی❤
پس منم مث بقیه دوستامون میگم دمت گرم ننه جون عالی بود ۴ تا پارت منو ب هنگ کردن رسوند😂❤👌
سلام عزیزدلم، مرسی..
آره عزيزم راحت باش ننه همه هستم 😂
من میخوام برم روضه ی پارت بده تا دعات کنممم خووببب
یعنی دعا کردنت ب یه پارته بی انصاف؟ 😂
این همه پارت دادم هر کدوم ی دعا کن جون من 😂
نه خو اگه بازم پارت بوی بیشترترررر دعات میکننمممم خوووب
نداجون که امروز دوتا پارت اضافه گذاشت فقط بخاطر من بود 😉😉
البته 😂😉
تو رو خدا یه پارت دیگه هم بده و شادمون کن
با آرشام خوب تا کنی خوبه هاا
مرررسیییی ندا جون خیلی خوشحال شدم
ننه مکه حورا رو نمیذاری
گفتش فردا بذار عزیزم
وای ننه امروز چه مهربون شدی خدا خیرت بده.
مگه نبودم؟؟ 😌😂
معلومه که مهربون ترین ننه ندای جهانی🥰🤩😙
من پارت میخوام
میشه ی پارت دیگ بدیی تو رو خداا
عالیی
مرسی ندا جونن 💓💕