💕📚
“یا مال من میشی و فردا میزنی زیر همه چی و آرتان رو رد میکنی یا بزور مال خودم میکنمت”
از حرفش دلشوره و ترس بدی میافته تو دلم و از طرفی هم نمیخوام به آرتان بگم و رابطه
بینشون رو خراب کنم ….
وارد خونه میشم و سلام میکنم که مامان با خنده میگه :
_چه عجب بالاخره اومدی خونه ، خوش گذشت؟
– آره ممنون ، عالی بود ، راستی مامان فردا میشه سوپ درست کنی ببرم برای زنعمو ؟
_میبینم از همین الان بلدی چجوری خودتو بیشتر تو دلشون جا کنیا، آره درست میکنم برو لباساتو عوض كن الان بابات میاد شام بخوریم .
چشمی میگم و گونشو میبوسم و به سمت اتاق میرم گوشیمو برمیدارم و برای آرتان
مینویسم : عزیز دلم فردا صبح هم میام به زنعمو سر میزنم هم سوپ میارم …..
بعد چند ثانیه میخونه و جواب میده :
– دست خانوم گلم درد نکنه ، البته من که شرکتم سعادت ندارم ببینمت …
با لبخند واسش می نویسم
– بچه پررو… !
……………………..
زنگ و میزنم و منتظر میشم تا در باز بشه و از شر این قابلمه سنگین خلاص شـم خوبه به مامانم گفتم فقط واسه زن عمو درست کنه ها… صدای آرشامو که
میشنوم با اخم میگم :
_باز کن
در با تیکی باز میشه پله ها رو بالا میرم که ارشام در و باز میکنه… چشماش حسابی قرمز…
می پرسم
– سلام … خواب بودی؟
عقب میره و بی حرف وارد خونه میشم با صدای بسته شدن در برمی گردم عقب و میگم
_زن عمو خوابه؟
بی حوصله میگه:
_نه!
قابلمه رو روی کانتر میزارم و میگم
_اوخ دستم درد گرفت، پس بزار گرم شه واسش ببرم.. عمو نیست!؟
بی حال باز فقط میگه
_نه
قابلمه رو روی گاز میزارم و زیرشو روشن میکنم بعدم سمت پله ها میرم به کانتر تکیه داده و نگام میکنه از کنارش که رد میشم بوی الکل می پیچه .
_میرم پیش زن عمو اگه هستی حواست به سوپ باشه .
به لباساش اشاره میکنم و میگم
_البته انگار داشتی میرفتی بیرون بری منم راحترم اینجا!
بعدم با نفرت نگام و ازش میگیرم و پله ها رو بالا میرم
اون بوسه ی مسخره شو نمیتونم ببخشم ،
یا پیاما و مزاحمتای مزخرفشو…
تقه ای به در اتاق میزنم اما جوابی نمیشنوم در و باز
میکنم و میگم
_زن عمو؟
وارد اتاق میشم روی تخت کسی نیست.
صدای بسته شدن در اتاق و میشنوم و چرخش کلید توی قفل ، با ترس بر میگردم …..
برمی گردم و با دیدن آرشام از ترس و استرس یخ میزنم:
_پس زن عمو کجاست؟
دستاش و به کمرش میگیره و میخنده. صدای خندش خط میندازه روی
اعصابم آب دهنم و سخت قورت میدم و میگم
_چته به چی میخندی دیوونه؟
_به اینکه تنها گیرت آوردم !.
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 8
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
یعنی واقعا احمقه بااین پیام چطورتونست بیاداینحا الآنم پسره بهش تجاوز میکنه ازبس تورمانا تحاوزمیشه من بعضی وقتا کابوس میبینم بخدا
خب فک میکرد عمو و زن عموش تو خونه هستن..
سراغشون رو گرفت.
وای🤯🤯🤯🤯
خب وقتی آرتان نیسسست با توجه به اون پیامای آرشام برااا چیییی میره خونشون اونم تنهایی آخه
وایی چراجای حساس تموم شدتوکه ننه مهربونی هستی یه پارت بده دیگه افرین😘😘😘
خودم اینطوری گذاشتم تو خماری بمونین😂😂
ننه جونم
جونم ؟؟؟
نکن این کارو با ما پارتشم کوتاه بود یکی دیگه لطفا
ایهی ایهی 😭😭
بچه های اینجا رو ولش دلت میاد منو ناراحت کنی 😭🥺
نمیدونم 😂 بذا فک کنم 😂 😂