رمان آتش شیطان پارت 132 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 132

♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥

 

 

 

 

 

 

نگرانیش رو درک می‌کردم، اما الان برای شنیدن این نصیحت ها خیلی دیر بود!

 

مگه من می‌تونستم تو این مسیر تنهاش بذارم؟!

راجع به ریزش سهامش منم شنیده بودم چندوقت پیش!

 

با اینکه هیچ مدرکی نبود، اما اینکه رئیس یه کارخونه به اون بزرگی مضنون به قتل همسرش باشه، خودش خیلیه!

 

سعی کردم کمی از نگرانی درش بیارم:

 

– من متوجه همه خطراتی که گفتی هستم حامد جون، اما نمی‌خوام تنهاش بذارم!

می‌خوام کاری کنم حتی یه پاپاسی هم گیر کفتارای دورش نیاد!

آدمی که بی گناهه، حقش این چیزا نیست!

 

 

آهنگ تموم شد و از حرکت ایستادیم.

خواستم ازش جدا بشم که اجازه نداد و زیر گوشم زمزمه کرد:

 

– دوسش داری؟!

 

هیچ وقت فکر نمی‌کردم تو این موقعیت قرار بگیرم.

کمی حس می‌کردم خجالت کشیدم، اما از طرفی هم از اینکه می‌تونم بالاخره به کسی راجع بهش بگم، خوشحال بودم!

 

همون لحظه آهنگ ملایم بعدی شروع شد و خیلیا مثل ما، دوباره شروع‌ به رقصیدن کردن.

 

با نفس عمیقی، مستقیم به چشمام خیره شده و گفتم:

 

– آره؛

دوسش دارم!

 

این بار نوبت حامد بود که نفس عمیقی بکشه.

کم کم لبخند محوی رو لبش شکل گرف.

 

” دختر کوچولو “یی زمزمه کرد و بیشتر تو آغوشش فشرد.

چشمام رو بسته و لذت بردم.

 

حسم جوری بود که انگار از عشقم، به پدر واقعیم گفته باشم و اون ازم حمایت کرده باشه!

 

با شنید صدای صاف کردن گلویی و “ببخشید ” گفتنش، از آغوش حامد کمی فاصله گرفته و‌ هردو به همون سمت برگشتیم.

 

 

 

 

 

 

 

دایان بود که با لبخند کجش به حامد نگاه می‌کرد.

دستش رو به سمت من دراز کرد و گفت:

 

– اجازه هست حامد خان؟!

 

حامد با مکث، کمرم رو ول کرد و بعد از بوسیدن پیشونیم، ترکمون کرد.

 

دستم رو تو دست دراز شده دایان گذاشته و این بار اونو همراهی کردم.

 

رسمی تر از حامد باهام می‌رقصید و فاصلش رو به خوبی، حفظ می‌کرد.

 

چندی که بینمون به سکوت گذشت، داشتم به این فکر می‌کردم که اولین باره که دارم با دایان می‌رقصم!

 

دلم می‌خواست خودم رو تو بغلش ول کنم و از این همراهی لذت ببرم، اما محیطی که توش بودیم این اجازه رو بهم نمی‌داد!

 

بالاخره دایان سکوتش رو رو شکست و پرسید:

 

– راجع به من صحبت می‌کردین؟!

 

با سر تایید کردم که ادامه داد:

 

– حدس میزدم!

خب…!؟

 

– خب چی؟!

 

– نظرش چی بود؟!

میدونم برات آدم مهمیه و نظرش قطعا مهمه!

 

بجای جواب به سوالش، گفتم:

 

– اصلا تعجب نمیکنم از اینکه میدونی نظرش مهمه!

یا راجع به ازدواجشون میدونی!

 

– خوبه؛ داری عادت میکنی.

نگفتی ولی!

 

شیطنتم گل کرد و گفتم:

 

– نظر خاصی نداشت.

گفت دوسش داری، گفتم اِیی… بگی نگی!

چیز خاصی نیست حالا!

 

 

 

 

چشماش رو ریز کرده و نگاهش رو به چشمام دوخت.

کمرم رو کمی فشرد و جلوتر کشید.

 

– چیز خاصی نیست؟!

بگی نگی؟؟؟

اِیییی؟!؟!؟!

 

کلمه آخرش رو به تقلید از من کشید که خندم گرف.

وقتی خنده ریزم رو دید، فشار دستش رو بیشتر کرد که ” آخ ” ریزی گفته و لبم رو زیر دندون گرفتم.

 

نگاهش رو به لبام دوخت و با نیشخندی گفت:

 

– چطوره همینجا جوری ببوسمت که حامد بفهمه حس بینمون چطوریه!

 

از تهدید بچگانش خندم گرف که اینار اونم با لبخندی همراهیم کرد.

 

سرش رو کنار گوشم اورد و زمزمه کرد:

 

– خیلی با این لباس زیبا شدی تابش!

تا حالا اینطوری ندیده بودمت!

 

راست می‌گفت، همیشه منو با لباسای رسمی و تیره دیده بود.

لبخندم وسعت گرفت که ادامه داد:

 

– این لباسا، این موها، این رنگ لبا…!

آخ که کاش تنها بودیم خانوم وکیل تا میزان علاقه و توجهم رو میتونسم درست حسابی بهت نشون بدم!

 

قبل از اینکه به حرفاش جواب بدم، صدای موزیک قطع شد.

 

دایان ازم جدا شد و با گرفتن دستم، من رو دنبال خودش به سمت مینی بار گوشه ویلا برد.

 

هردو رو صندلی جاگیر شده و بعد از اینکه نوشیدنی هامون جلومون قرار گرفت، مشغول حرف زدن راجع به چیز های مختلف شدیم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سعادت آباد

    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک میکنه و طی یکماه خبر ازدواجش به سوزان میرسه!و سوزان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد سوم

  دانلود رمان ماه مه آلود جلد سوم خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پالوز pdf از m_f

  خلاصه رمان :     این داستان صرفا جهت خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! اين رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک رو دستگیر کنن.کسانی که اگر اون هارو توی وضعیت عادی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساناز
ساناز
1 سال قبل

یکیم نداریم مثل دایان اِییییی بگی نگی دوسش داشته باشیم

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
پاسخ به  neda

سلام چطوری خوبی؟

camellia
camellia
1 سال قبل

دستت درد نکنه.ممنون ومتشکرم. 😘 ❤

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط camellia
دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x