رمان آتش شیطان پارت 136 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 136

♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥

 

 

 

 

 

 

با لبخندی از هردوشون جدا شده و به دایانی که دم در منتظر ایستاده بود، ملحق شدم.

 

تو راه با همه سرسری خداحافظی کردم که نگاه گیجی بهم مینداختن.

 

احتمالا بابت رفتنم با دایان گیج شده بودن!

وقتی با همه خداحافظی کرده و کنار دایان ایستادم، انگار لیلا نتونست بیشتر از این دووم بیاره، که پرسید:

 

– شما باهم میرین تابش جون؟!

 

خواستم جوابشو بدم که دایان قدمی به جلو برداشت و جواب داد:

 

– من ازشون خواستم که تا خونه همراهیشون کنم.

اگه مشکلی نداشته باشه، ما یکم عجله داریم؛ با اجازه!

 

سپس به هیچکس اجازه حرف زدن نداد و با گرفت دستم، منو به بیرون هدایت کرد.

 

قدم هامو باهاش تنظیم کرده و مسیر حیاط تا ماشینش رو، از هوایی که داشت رو به خنکی می‌رفت، لذت بردم.

 

در رو برام باز کرد که لبخندی روی لبم شکل گرفت.

بعد از اینکه هردو جاگیر شدیم، ماشین رو‌ راه انداخت و از باغ خارج شد.

 

کمی که رفتیم، یاد حرف زدنش با حامد و اینکه چطوری پیچوند و چیزی نگفت، افتادم

 

به سمتش چرخیده و گفتم:

 

– آخر نگفتی با حامد چیا گفتین اون موقع!

 

– چیز مهمی نبود خانوم وکیل!

داشت می‌گفت که چقدر روت حساسه و اگه یه تار مو از سرت کم بشه، دودمانم رو به باد میده و از این قبیل تهدیدایی که پدرزنا میکنن!

 

#پارت318

 

 

 

 

 

 

قصد داشت با حرفاش امشب سکتم بده؟!؟

این دیگه چه مثالی بود؟؟

منه بی جنبه رو نمی‌شناسه؟!؟!

 

نگاهم رو سریع به سمت بیرون چرخوندم.

اگه یکم دیگه به نیم رخش زل میزدم، ازش درخواست می‌کردم شب رو پیشم بمونه!

 

بعد از ساعتی، جلوی خونم نگه داشت.

ماشین رو خاموش کرد و به پشتی صندلیش تکیه داد.

 

می‌خواستم زود ازش خداحافظی کرده و پیاده بشم، اما اینطوری که دایان نشون داد، انگار هیچ عجله ای برای رفتن نداره!

 

سعی کردم با پرسیدن یکی از سوال های توی‌ ذهنم، افکار منحرف و مخربم رو کنترل کنم.

 

– کی‌ می‌خوای با اون خلافکار ملاقات کنی؟!

 

– به زودی!

من خودم بیشتر از همه دارم لحظه شماری می‌کنم، اما قبلش کاری هست که باید شخصا انجامش بدم.

 

وقتی از کلمه ” شخصا ” استفاده کرد، حس کردم جوری منظورش رو رسوند که دوست نداره راجع به این کار نیمه تمومش کنجکاوی کرده و سوالی بپرسم!

 

به خواستش احترام گذاشته و بجاش گفتم:

 

– باشه ولی هروقت خواستی با اون آدم ملاقات کنی منم میام!

 

نگاهش رو به سرعت به چشمام دوخت.

نمی‌دونم چی بود، اما انگار برای اولین بار وحشت رو تو صورت و چشمای دایان می‌دیدم.

 

از چی اینقدر می‌ترسید؟!

از اون آدم یا همراهی من!؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی

  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلبه های طوفان زده به صورت pdf کامل از زینب عامل

      خلاصه رمان:   افسون با تماس خواهر بزرگش که ساکن تهرانه و کلی حرف پشت خودش و زندگی مرموز و مبهمش هست از همدان به تهران میاد و با یک نوزاد نارس که فوت شده مواجه می‌شه. نوزادی که بچه‌ی خواهرشه در حالیکه خواهرش مجرده و هرگز ازدواج نکرده. همین اتفاق پای افسون رو به جریانات و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رهگذر
رهگذر
1 سال قبل

نکنه حامد باشه ؟

بانو
بانو
1 سال قبل

وای ننه ندا چقد خسیس شدی تو آخه😩😩یه کم بیشتر پارت بده 🥺🥺

هیفا
هیفا
1 سال قبل

نکنه اون خلافکار….

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط هیفا
P:z
P:z
1 سال قبل

اون آدم کسی نیست جز؟…
جواب بدین دوستان
مرسی ندا جون

رهگذر
رهگذر
1 سال قبل
پاسخ به  P:z

حامد ؟؟؟

P:z
P:z
1 سال قبل
پاسخ به  رهگذر

آفرین بهتت

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x