رمان آتش شیطان پارت 149 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 149

 

 

 

 

 

 

 

با حرفش به تندی نگاهم رو به ساعتم دوختم.

ساعت یه ربع به ۶ بود!

 

– یکم دیگه صبر می‌کردی مادر من.

الکی اون بنده خدا رو هم نگران کردی!

 

همونطور که به مسیرش ادامه میداد، جواب داد:

 

– یجوری نگفتم که نگران بشه، گفتم دلم برات تنگ شده!

 

متعجب خنده ای سر داده و گفتم:

 

– حتما گفتی سیمین جون هم نیست زودتر بیاد یکم جوونی کنید؟!

 

سریع به سمتم چرخید و غرید:

 

– خیلی بی‌حیایی تابش، پاشو نبینمت!

 

با دیدن گونه های گل انداختش قهقه بلندی سر داده و پشت سرش شروع به حرکت کردم:

 

– الهی دورت بگردم که با این سن مثل دخترای ۱۴ساله هنوز سرخ و سفید میشی!

 

زیر لب غرغری کرد و به آشپزخونه پناه برد.

با همون خنده پشت سرش راه افتاده بودم، اما با یاداوری چیز هایی که قرار بود بهشون بگم، خیلی زود خنده رو لبم خشک شد.

 

مغموم پشت میز نهار خوری نشسته و به مامانی که سر خودش رو با کار های کوچک گرم کرده بود، خیره نگاه می‌کردم.

 

چندی نگذشته بود که صدای چرخش کلید تو قفل در اومد و پشت بندش صدای حامدی که داشت از همونجا مامان رو مخاطب قرار میداد:

 

– خانوم خوشگله من دلش برام تنگ شده بود؟!

دور دلت بگردم بیا ک…

 

با خنده ای فرو خورده داشتم به قربون صدقه های لوسش گوش میدادم که با رسیدنش به درگاه آشپزخونه و دیدن من؛ ساکت شد.

 

انگار توقع دیدن من رو نداشت و فکر می‌کرد فقط خودشون دوتا هستن که اینقدر متعجب شد!

 

دیگه نتونستم خندم رو نگه دارم و صدای قهقه‌ام توی آشپزخونه طنین انداز شد!

 

 

 

 

 

 

 

کیفش رو روی صندلی مجاورم گذاشت و رو به مامان گفت:

 

– عزیزم نگفته بودی این زلزله هم اینجاست!

 

از جا بلند شده و حینی که بهش دست میدادم گفتم:

 

– ببخشید مزاحمتون شدم واقعا، اگه میدونستم برنامه دارین یه شب دیگه میومدم!

 

قبل از اینکه حامد به شیطنتم جواب بده، مامان پیش دستی کرد و گفت:

 

– خودتو لوس نکن تابش!

 

نگاهش رو از روی من برداشته و به حامد داد و گفت:

 

– حامد جان شما هم زودتر لباسات رو عوض کن تا من برای هممون قهوه میریزم، بیای که یکم حرف بزنیم!

 

کیفش رو دوباره برداشت و حینی که به سمت بیرون از آشپزخونه می‌رفت، دستش رو به دکمه های پیرهنش رسوند و مشغول‌ باز کردنشون شد.

 

تو همون حین هم پرسید:

 

– اگه حرف مهمی نیست میشه بذاریم برای بعد از شام؟

الان فوتبال داره!

 

– نه عزیزم نمیشه، همین الان باید صحبت کنیم!

 

حامد که مشخص بود کنجکاو شده، اما دیگه چیزی نگفت و به سمت اتاق رفت.

 

مامان هم دوباره به کار های خودش برگشت و مشغول ریختن قهوه شد.

 

خیلی زود حامد به جمعمون برگشت و آخرین نفر پشت میز، جاگیر شد.

 

دستش رو به سمت شکلات تلخ های روی میز دراز کرد و درحالی که یکی برمی‌داشت، پرسید:

 

– خب خانوم خانوما، بفرمایید که حرف مهمتون چی بوده که مارو از بازی امشب انداختی؟!

 

– راستش تابش باهامون حرف داره!

به منم چیزی نگفته؛ منتظر بودیم تو بیای تا حرفشو بزنه!

 

حامد که مشغول خوردن شکلاتش بود، با شنیدن حرف مامان، ابرو هاش رو بالا انداخت و مسیر نگاهش رو به سمت من تغییر داد.

 

زیر نگاه جدی حامد و نگران مامان، استرسم بیشتر شد.

کمی تو صندلیم جا به جا شده و دستام رو دور فنجونم حلقه کردم.

 

– راستش چیزی که می‌خوام بگم خیلی مهمه برای همین می‌خواستم هردوتون حضور داشته باشین!

 

مکثی کرده و دوباره تکون خوردم که حامد گفت:

 

– چیشده عزیزم چرا اینقدر بی قراری می‌کنی؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاپرک تنها

    خلاصه رمان:             روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته برملا شه رازهایی که تاوانش را روشنا با تموم مظلومیت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سر گشته
دانلود رمان سر گشته به صورت pdf کامل از عاطفه محمودی فرد

    خلاصه رمان سر گشته :   شیدا، برای ساختن زندگی که تلخی های آن کمتر به دلش نیش بزند، هفت سال می جنگد و تلاش می کند و درست زمانی که ناامیدی در دلش ریشه می دواند، یک تصادف، در عین تاریکی، دریچه ای برای تابیدن نور به زندگی اش می‌شود     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق محال او pdf از شقایق دهقان پور

    خلاصه رمان :         آوا دختری است که برای ازدواج نکردن با پسر عموی خود با او و خانواده خود لجبازی میکند و وارد یک بازی میشود که سرنوشت او را رقم میزند و او با….پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
11 ماه قبل

و ممنون و متشکر و سپاسگزار به خاطر این پارت.
🙏

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط camellia
دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x