رمان آتش شیطان پارت 151 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 151

 

 

 

 

 

 

– بحث طرفداری نیست، فقط…

 

نذاشت جملم رو کامل کنم.

میون حرفم پرید و با لحنی عصبی غرید:

 

– طفره نرو تابش، میدونی منظورم چیه!

 

حالا نگاه و توجه مامان هم معطوف من شده بود.

نفس عمیقی کشیده و یه راست رفتم سر اصل مطلب:

 

– قانون و عرف میگه که عقد شما دو نفر باطله و مامان هنوز تو عقد باباست!

 

مامان هینی کشید و با چشم هایی از حدقه در اومده، دستش رو روی دهنش گذاشت.

 

خیلی زود چشماش پر شد و اولین قطره اشکش جاری شد.

 

حامد که گریه مامان رو دید، سیگارش رو خاموش کرده و به سمتش رفت.

 

پایین پاهاش زانو زد و با گرفتن شونه هاش، اونو به سمت خودش برگردوند.

 

سعی کرد اخماش رو کمی باز کنه و از اون قیافه گرفته و عصبیش بیرون بیاد؛ اما چندان تاثیر گذار نبود.

 

– خانوم قشنگم چرا گریه می‌کنی؟!

اتفاقیه که افتاده و نمیشه کاریش کرد.

تابش اومده اینجا تا با همفکری هم بهترین راه حل رو پیدا کنیم!

بجای این مرواریدای قشنگت از اون مغز خوشگلت استفاده کن تا بتونیم زودتر این مشکل رو هم پشت سر بذاریم، باشه؟

 

با تموم شدن حرفاش، مامان خودش رو توی آغوشش انداخت.

 

از لرزش شونه های ظریفش فهمیدم که بغضش ترکیده و داره خودش رو خالی میکنه.

 

حامد دستش رو روی موهای مامان گذاشت و حین نوازش کردنش، زیر گوشش قربون صدقش رفت.

 

 

 

 

 

 

 

از جا بلند شدم و ترجیح دادم که کمی تنهاشون بذارم.

 

از آشپزخونه خارج شده و به حیاط رفتم.

فضای خونه حسابی برام خفه کننده شده بود و تحملش سخت بود.

 

روی سکوی تراس نشسته و دم عمیقی از هوایی که داشت رو به خنکی می‌رفت، گرفتم.

 

هرچقدر هم که می‌خواستم ازش فرار کنم، باز هم خیالم بی اجازه به سمت دایان پرواز می‌کرد.

 

می‌خواستم اول مشکل بابا رو حل کنم و بعد برای مخفی کاری های دایان فکری بکنم، اما حتی برای لحظه ای از ذهنم بیرون نمی‌رفت!

 

گوشیم رو از جیبم بیرون اورده و شماره کیا رو گرفتم.

 

خیلی زود جواب داد و گفت:

 

– جانم خانوم، بفرمایید!

 

– سلام کیا یه زحمتی برات داشتم.

 

– امر کنین خانوم!

 

لبخندی زده و ادامه دادم:

 

– میخوام راجع به یه شخصی تحقیق کنی!

همه زیر و بمش رو بکش بیرون، چه گذشته چه الان!

 

– حتما؛

شما اسمش رو بگید تا من همه چیشو بکشم بیرون!

 

با مکثی گفتم:

 

– کمال احمدی!

 

از سکوت چند ثانیه ای که پشت خط برقرار شد، فهمیدم که کیا شناختش!

 

با صدایی تحلیل رفته تر، جواب داد:

 

– چشم خانوم، تا چند روز دیگه پروندشون روی میزتونه!

 

از عوض شدن لحنش و احترامی که یکدفعه به بابا گذاشت، خندم گرفت.

 

تلفن رو قطع کرده و به آسمون تیره، خیره شدم.

از چیزایی که کیا قرار بود برام بیاره، حسابی وحشت داشتم!

 

ندیده میدونستم دستش به چیزای کثیفی آلوده شده!

یعنی از کی درگیر این چیزا شده بوده؟!

 

اصلا برای چی، چه دلیلی داشته؟!

تا اونجایی که یادم میاد ما هیچ وقت مشکل آنچنانی توی زندگیمون نداشتیم!

 

درسته کمی دستمون تنگ بود یا بابا گاهی بدخلقی می‌کرد، اما مثل خیلی از خانواده های دیگه که با مشکلات اقتصادیشون دست و پنجه نرم می‌کردن و درگیر روزمرگی هاشون بودن؛ بودیم!

 

شاید سنم کم بود که متوجه خیلی چیز ها نمی‌شدم؛ یا اونا نمی‌ذاشتم چیزی بفهمم و تو همون خیال خام بچگیم بودم!

 

باید هرچه زودتر از مامان راجع به اون روزها و چیزایی که ممکن بود من ازشون بی‌خبر باشم، می‌پرسیدم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زروان pdf از م _ مطلق

  خلاصه رمان:     نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میافته… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m

  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر روز، به همان اندازه برایت مهم باشد. و هر وقت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد

  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لالایی برای خواب های پریشان از فاطمه اصغری

    خلاصه رمان :         دریا دختر مهربون اما بی سرزبونی که بعد از فوت مادر و پدرش زندگی روی جهنمی خودش رو با دوتا داداشش بهش نشون میده جوری که از زندگی عرش به فرش میرسه …. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
P:z
P:z
10 ماه قبل

سلام ندا جون
ممنون بابت پارتا
حالت خوبه؟
مشکلت حل شد؟

همتا
همتا
10 ماه قبل

ممنون ندا جان بابت بازگشت دوباره و پارت گذاریا
میشه لطفا سال بد رو هم بذاری ممنون عزیزم

camellia
camellia
10 ماه قبل

ممنون به خاطر این پارت.ممنون که سخاوتمندانه چند پارت رو گزاشتی.😘

خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

کاش حامد از همه چی بی خبر باشه دستت درد نکنه ندا جان بابت پارتا

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x