رمان آتش شیطان پارت 155 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 155

#پارت359

 

 

 

 

 

 

با شنیدن صدای زمزمه وارش، سرم رو تو همون فاصله کم نگه داشته و با صدای آهسته ای جوابش رو دادم:

 

– جانم مامان؟

گرسنه‌ات نیست؟!

 

سرش رو به چپ و راست تکون داد و پرسید:

 

– حامد کجاست؟!

شام خوردین؟؟

 

– آره مامان جان خوردیم.

حامد هم خیلی خسته بود همونجا رو کاناپه خوابش برد.

خوابش عمیق شده بود، دلم نیومد بیدارش کنم!

 

انگار هوشیار تر شده بود که کمی تو جاش جا به جا شد و گفت:

 

– اینطوری که گردن درد میشه تا صبح!

روش چیزی انداختی سردش نشه؟!

 

از این نگرانی که نسبت به هم داشتن، همیشه غرق لذت میشدم!

 

اما اینبار علاوه بر اون حس، حس ناراحتی و رنجشی هم مثل خاری توی قلبم حس میشد!

 

– روش پتو کشیدم.

نگران نباش عزیزم، بچه که نیست!

 

حرف رو عوض کرده و پرسیدم:

 

– سردردت بهتر شد؟!

 

دستی به سرش کشید و گفت:

 

– فرقی نداره، تا بهش فکر میکنم مغزم تیر میکشه!

 

بوسه دیگه ای روی پیشونیش کاشته و گفتم:

 

– میخوای ماساژش بدم خوب شه؟!

 

– نه عزیزم نمیخواد.

بجاش مثل بچگیات بیا تو بغلم بخواب!

 

با اتمام حرفش، خودش رو عقب کشید و آغوش مادرانش رو، به روم باز کرد.

#پارت360

 

 

 

 

 

 

با کمال میل روی تخت رفته و خودم رو بین بازو های پر مهرش محبوس کردم.

 

دستای نحیفش رو دورم پیچید و بدنم رو به خودش فشرد.

 

سرم روی سینش بود و می‌تونستم به خوبی به صدای آرامش بخش قلبش گوش کنم.

 

چندی به سکوت گذشت که مامان شکستش و گفت:

 

– تابش جان از بابات چطوری باخبر شدی؟!

 

حرف هایی که به حامد گفته بودم رو برای مامان هم تکرار کردم.

 

تعللی کرد و دوباره به حرف اومد:

 

– من که نمیفهممش!

واقعا چی تو مغزش میگذره؟!

اصلا چی شده بود که به همچین نتیجه احمقانه ای رسیده بود؟!؟!

یا اصلا چرا حالا دوباره سر و کلش پیدا شده؟؟

چرا فقط به تظاهر بزدلانش ادامه نداده؟!

وای این سوالا داره مغزم رو سوراخ میکنه تابش!

نبودش یه جور عذاب بود؛ حالا که برگشته یه جور دیگه داره عذابمون میده!

 

 

می‌خواستم ازش راجع به سوالای توی ذهنم سوال کنم، اما موقعیت رو مناسب ندونستم!

 

ترجیح دادم زمانی بپرسم که کمی بیشتر با این موضوع کنار اومده و راحت تر تونسته بپذیرش!

 

دوباره بینمون سکوت شده بود و فقظ صدای نفس هامون به گوش می‌رسید.

 

هردومون داشتیم به مصیبت جدیدی که به سرمون اومده بود، فکر می‌کردیم.

 

– حالا چی میشه تابش؟؟

آخر داستان مسخرمون قرار چطوری تموم شه؟!

«بچه ها سایت یکم‌مشکل داره برا همین نتونستم پارت بذارم شرمنده 🫂

برا همینم ستاره نمیاد براتون ♥️🙋🏻‍♀️»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 15

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بر دلم حکمی راند به صورت pdf کامل از سحر نصیری

    خلاصه رمان:     بهترین دوست بابام بود و من دختر خونده و عزیز دلش بودم! چهارده سال ازم بزرگتر بود و عاشق رفتار مردونه‌ش شدم! اون هرچیزی که میخواستم بهم میداد به‌جز یک چیز، خودش رو…! هیچ‌جوره حاضر نبود به رفاقتش به پدرم خیانت کنه و با دلبریام وسوسه بشه پس مجبور شدم یه شب که مسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک

  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
P:z
P:z
1 سال قبل

مرسی نداجونن

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
1 سال قبل

ندا کجایی؟

P:z
P:z
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

سلام فاطمه خوبییی
دلم برای تو و ندا یه ذره شده چرا خبری نیست ازتون
نی نی ت الان چند روزشهه😍قرار بود عکسشو بفرستی
معلومه سرت خیلی شلوغه
و اینکه میشه ازت خواهش کنم که شاه خشت رو بزاری؟
مرسی

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  P:z
1 سال قبل

سلام عزیزم مرسی خوبیم،،ندا هم خوبه ولی الان چن روزه ازش بی خبرم
آره ۱۹ روزه‌شه ،اره بخدا کلی سرم شلوغه ،،خلوت شدم عکس میزارم
باشه الان میزارم

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
1 سال قبل

باشه

P:z
P:z
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

خداروشکر
الهییییی،ایشالا همیشه سلامت و صالح باشه زیر سایه ی شماا
مرسی ازتت

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  P:z
1 سال قبل

مرسی عزیزم ❤️

P:z
P:z
پاسخ به  neda
1 سال قبل

ایشالا که خیره،❤😍

camellia
camellia
1 سال قبل

همین هم خوبه 😍.دستت درد نکنه خانوم ندای عزیزم.😘

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط camellia
دسته‌ها
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x