رمان آتش شیطان پارت ۱۶۱

 

 

 

 

سری به تاسف تکون داده و با همون لبخند محوی که روی لبم نشسته بود، جوابشو دادم:

 

” من که زنگ زدم خودت رد کردی!

من که میدونم کار داری که پیام دادی، پس نه وقت منو بگیر نه خودت رو آقای سلبریتی!

زودتر برو‌ سر اصل مطلب. ”

 

” اوکی حالا که خیلی عجله داری میرم سر موضوع.

پرونده های الوندی چیشد؟!

یکبار از محب پرسیدم اما سر بالا جوابم رو داد. ”

 

نمی‌تونستم بهش بگم که دیدم اون پرونده هارو داده دست پدرم که تا الان فکر می‌کردم مرده!

 

اینکه انگار بزرگترین رقیب و دشمن الوندی پدر منه و پای من بیشتر از این حرفا تو ماجرا بوده و من ازش بی خبر بودم!

 

بجای همه اینا براش نوشتم:

 

” منم با محب صحبتی نکردم راجع به این موضوع.

فعلا هم درگیر پرونده و احضاریه شده بهتره خیلی تحت فشار نذاریمش.

اگه خبر مهمی بود خودش بهمون میرسوند! ”

 

بجای توجه به اصل موضوع، نوشت:

 

” دوباره شد محب؟! ”

 

جوابی ندادم که بعد از چند دقیقه، دوباره خودش پیام داد:

 

” اوکی راجع به این موضوع خودم باهاش صحبت می‌کنم و خبری شد بهت می‌رسونم ”

 

تشکری کرده و گوشی رو کناری گذاشتم.

چای که از دهن افتاده بود رو توی سینک خالی کرده و به ساعت نگاهی انداختم.

 

حدود یک‌ ساعت از رفتن حامد می‌گذشت و غذا هم آماده شده بود.

 

لازانیا رو از فر خارج کرده و ظرفش رو روی کانتر گذاشتم.

 

دستکش هامو دراورده و از آشپزخونه خارج شدم.

اول به اتاق مامان اینا سر زدم.

 

تقه ای به در بسته اتاقشون زده و منتظر جواب شدم.

 

 

 

با ” بله ” گرفته مامان، در رو به آرومی باز کرده و وارد اتاق شدم.

 

مامان پشت میز آرایشش نشسته بود و مشغول میکاپ بود.

 

از چشمای قرمز و پف کردش، به حرف حامد رسیدم که گفت ” تارا با گریه خودشو کور کرده ” .

 

حالا داشت زیر چشماش کانسیلر میزد و با رژ گونه، کمی رنگ پریدگیش رو جبران می‌کرد.

 

به نگاه خیرش لبخندی زده و بهش نزدیک شدم.

 

– حامد جون کجاست مامان؟!

 

با دستش به مستر اتاق اشاره زد و گفت:

 

– رفت یه آبی به دست و‌ صورتش بزنه.

داشتیم میومدیم پایین که خودت اومدی.

 

دستم رو دور شونه های ظریفش حلقه کرده و جواب دادم:

 

– کار خوبی می‌کردین.

اتفاقا غذا هم حاضره اومدم که صداتون کنم تا از دهن نیوفته.

 

همون موقع حامد هم از سرویس خارج شد که بدن ورزیده و بدون تی‌شرتش تو معرض نگاهم قرار گرفت.

 

برای اینکه معذبش نکنم، نگاهم رو سریع ازش گرفته و به سمت مامان برگشته و گفتم:

 

– پس تا من سیمین خانوم رو صدا میزنم، شما هم زودتر بیاین سر میز.

 

حامد حینی که داشت تیشرتش رو از روی تخت برمیداشت و روی سرش می‌کشید، گفت:

 

– بالاخره نمردیم و دست پخت تابش خانوم رو هم قرار شد بخوریم!

 

– شکسته نفسی نکنید حامد خان!

من فقط گذاشتم آب جوش بیاد و بعد از چیدنش گذاشتم توی فر.

اگه غذات بد شده و از الان دنبال مقصر می‌گردی سخت در اشتباهی؛ همش پای خودته!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۲

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای محترم هیئت منصفه، این دادگاه در باب اتهامات موجود در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر ۱۶ ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برای مریم

    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش از پسرخاله‌اش امید جدا شده، دیدن دوباره‌ی امید اون رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوای جنون pdf از نیلوفر رستمی

  خلاصه رمان :       سرگرد اهورا پناهی، مأموری بسیار سرسخت و حرفه‌ای از رسته‌ی اطلاعات، به طور اتفاقی توسط پسرخاله‌اش درگیر پرونده‌ی قتلی می‌شود. او که در این راه اهداف شخصی و انتقام بیست ساله‌اش را هم دنبال می‌کند، به دنبال تحقیقات در رابطه با پرونده، شخص چهارم را پیدا می‌کند و در مسیر قصاص کردن او،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow

    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که او را به انجام این شوخی تح*ریک کرده بود ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رهگذر
رهگذر
8 ماه قبل

😂😂

بانو
بانو
8 ماه قبل

و بله ایشون هم ندا بانو که پارت نمیده😒😒

چرااااا😩😩😩

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x