رمان آتش شیطان پارت 3 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 3

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_3

 

با صدای پیامک گوشیم، ترسیده تکونی خوردم و نگاهم رو به سمتش چرخوندم.

 

با برداشتن و خوندن پیامی که برام اومده بود، از شدت شوک حتی راه اشک هامم بند اومد!

 

” ساعت خواب خانوم وکیل!

خوب خوابیدی؟؟ ”

 

همونطور وحشت زده، گوشی رو توی دستم نگه داشته بودم که دوباره صداش بلند شد:

 

” درسته سینگلی اما نباید یکم لباس زیرای جذاب تری داشته باشی؟؟

مثلا یه خانوم تحصیل کرده و امروزی هستی!

بهرحال اشکال نداره، اینم یه امتیاز برای تو، خودم چنتا ست بروز و جذاب برات میفرستم.

بهتره که از این به بعد از اونا استفاده کنی عزیزم! ”

 

ناخداگاه تک خنده ای از ناباوری زدم.

این دیگه کدوم احمق پرویی بود؟؟؟

 

وقتی دیگه پیامی ازش نیومد، یه اسکرین شات از شماره و پیام هایی که بهم داده بود گرفتم و مشغول لباس پوشیدن شدم.

 

مهم نبود اگه حتی ابروم هم میرفت، اما من باید این بچه پرو رو سرجاش مینشوندم.

 

اصلا چطور وکیلی میشدم اگه از کوچک ترین حقوق خودم، از ترس آبرو، دفاع نمی‌کردم؟!

 

ساختمون دوربین مدار بسته داشت و حتما پلیس میتونست کسی که بی اجازه وارد خونه شد بود رو، شناسایی کنه!

 

بعد از پوشیدن کامل لباسام، اون تیکه برگه رو هم برداشتم که دوباره صدای پیامک گوشیم بلند شد.

 

” شماره که از اون باهات در ارتباطم به اسم خودت خریداری شده بیبی!

دوربین مدار بسته خونت هم برای تعمیرات، ۴۸ساعت اخیر خاموش بوده!

اون تیکه برگه هم هیچی رو عملا ثابت نمیکنه.

پس اگه تو فکر رفتن به اداره پلیس هستی، نمیتونی چیزی رو جز عدم صلاحیت عقلی و حرفه ای خودت، اثبات کنی! ”

 

انگار با پتکی محکم به سرم ضربه زدن.

به عقب تلو تلو خوردم و روی تخت ولو شدم.

 

این کی بود که فکر همه چیز رو کرده و چندین قدم از من جلو تر بود؟؟؟

 

جوری برنامه ریزی کرده و مهره هاشو چیده بود، که عملا دستم به هیچ جا بند نبود!『آتـش‌شیطــٰان!』

به خوبی میدونستم اگه برای ادعام دلیل و مدرک مهمی نداشته باشم، تلاشم بی فایدست!

 

با کرختی شال رو از روی سرم کشیدم که یه لحظه یاد سرنگی که بهم تزریق کرده بود، افتادم!

 

به سرعت خودم رو به جلو آیینه رسوندم و به دقت مشغول پیدا کردن جای تزریق شدم.

 

خیلی زود نقطه ریز و کوچیکی رو، روی گردنم پیدا کردم.

از ذوق جیغ خفه ای کشیدم.

 

معلوم شد اونقدر هم که فکرشو میکردم باهوش نبوده!

چطور میتونست همچین رد پای بزرگی از خودش بجا بذاره؟!

 

اگه واقعا آدم باهوشی بود باید فکر اینجاشو میکرد.

تو این قبیل کیس ها اصولا از مواد بی هوشی استنشاقی استفاده میکردن تا جای شکی باقی نمونه!

 

اما حالا با این جای تزریق، بالاخره یه چیزی توی دستم بود و میتونستم برای شکایت کردن، اقدام کنم!

 

دوباره شالم رو سر کرده و خواستم از خونه خارج بشم که صدای ضعیف سگم، پنی رو شنیدم.

 

دنبالش گشتم که پشت کاناپه مشغول بازی گوشی پیداش کردم.

 

کمی تو ظرفش غذا ریخته و بعد از نوازش گلو و شکمش، از خونه خارج شدم‌.

 

هنوز ماشین رو استارت نزده بودم، که دوباره صدای نوتفیکیشن گوشیم بلند شد.

 

میدونستم کیه و اینبار دیگه ترسی توی دلم حس نمی‌کردم.

این آدم اصلا باهوش نبود و من الکی برای خودم بزرگش کرده بودم!

 

با خیالی آسوده تر، گوشی رو باز کردم که دیدم این‌بار برخلاف اس ام اس، توی تلگرام پیام فرستاده.

 

پیویش رو باز کردم که دیدم یه عکس فرستاده.

لحظه ای دو دل شدم؛ نکنه این مرتیکه از بدن لختم عکس گرفته و حالا هم قصد تهدید داره؟؟

 

شاید نباید اونقدرا هم خوشحال میشدم و دست کم می‌گرفتمش!

اما باز هم هرچی بود حاضر نبودم دست از شکایت بردارم.

 

بالاخره با ترس و چند نفس عمیق عکس رو باز کردم که… 🤔

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه کور

    خلاصه رمان :         زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره خاموش میشه؟ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از هم گسیخته

    خلاصه رمان:     داستان زندگی “رها “ ست که به خاطر حادثه ای از همه دنیا بریده حتی از عشقش،ازصمیمی ترین دوستاش ، از همه چیزایی که دوست داشت و رویاشو‌در سر می پروروند ، از زندگی‌و از خودش… اما کم کم اتفاقاتی از گذشته روشن می شه و همه چیز در مسیر جدید و تازه ای

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساجده
ساجده
1 سال قبل

چه روزایی پارت میذاری؟؟؟

..k
..k
1 سال قبل

ندا میشه یه پارت دیگه بزاری؟

Tamana
Tamana
1 سال قبل

از اینکه نویسنده عکس رو هم بزاره تو رمانش، میترسم💔😐

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

مرسی ندایی عالی بود

کیم سوکجین
کیم سوکجین
1 سال قبل

قلم نویسنده و داستانش قشنگه فقط کاش ادامش مث بقیه رمانا آب دوغ خیاری نشه😶😶

کیم سوکجین
کیم سوکجین
1 سال قبل

خداروشکر پارتا یکم طولانیه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط رضا میر
زیبا
زیبا
1 سال قبل
پاسخ به  neda

شما نویسنده هستید؟

Asaadi
Asaadi
1 سال قبل

عکس چی بوددددددددددددددددددددددددددددددد
دددددددددد

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Asaadi
دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x