『آتـششیطــٰان!』
༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄
#پارت_46
دستاش رو داخل جیبش فرو برد که باعث شد پیرهن مشکی و تنگش، رو قسمت های سرشونه و سینه کشیده بشه و عضلاتش رو بهتر و بیشتر، به نمایش بذاره.
نگاهم رو از عضلات پیچ در پیچش گرفته و به چشماش دوختم.
نمیخواستم نگاهم حتی یه میلی متر از چشماش، فاصله بگیره!
با این حجم از جذابیت مردونه، کمی کنترل شرایط برام سخت بود و نمیخواستم بیشتر از این بهش دامن بزنم!
دایان اما انگار امشب قصد تو تنگا نگه داشتن من رو داشت که چند قدمی بهم نزدیک شد.
حالا به راحتی میتونستم نفس گرمش رو روی موهام حس کنم.
مجبور بودم برای ادامه نگاهم از این فاصله، سرم رو به سمت بالا بگیرم.
– حضورت برام خیلی ارزشمند بود خانوم تابش!
چطوری میتونم جبران کنم؟!
خیلی زشت بود که تو این شرایط بخوام چیزی ازش مطالبه کنم، اما مگه میتونستم همچین موقعیت خوبی رو از دست داده و نون رو به تنور نچسبونم؟؟
جسارت به خرج داده و فاصله بینمون که کمتر از یه قدم بود رو پر کردم.
حالا همون عضلات پیچ در پیچ رو مقابل سینه و شکمم حس میکردم، که باعث میشدن حسی خوشایند، ته دلم رو قلقلک بده!
انگار اون هم از بازی که راه انداخته بودم خوشش اومده بود که سرش رو پایین تر اورده و مماس صورت من نگه داشت.
حالا نفس هردو رو صورت دیگری مینشست.
اگه یهو کسی در و باز میکرد و به داخل اتاق میومد، چه فکری راجع بهمون میکرد؟!؟!
اما خب من هیچ وقت دختری نبودم که بخاطر حرف مردم از خواستم عقب بکشم و خواسته قلبیم این بود که همین الان، همینجا و تو همین موقعیت باشم!
با لحنی که میدونستم میتونه هر مردی رو وادار به کاری که میخوام بکنه، گفتم:
– جبران نمیخوام، فقط به یکی از سوالام جواب بده!
لبخند کجی گوشه لبش شکل گرفت.
این بار نوبت اون بود که از صدای وسوسه کنندش استفاده کنه!
– مثل اینکه تعریف ما از جبران با همدیگه متفاوته خانوم تابش، اما اینبار من میخوام به سبک خودم لطفت رو جبران کنم!
هنوز جملش تموم نشده بود که گرمی لباش رو روی لبام حس کردم.
تا به این سن که رسیده بودم، این شوکه آور ترین موقعیتی بود که تا به حال توش گیر کرده بودم!
درسته برام جذاب بود، اما تا مشخص نشدن مسائل نمیخواستم ارتباطی بینمون شکل بگیره.
قطعا روابط نزدیک تر، روی قضاوت و کارم تاثیر میذاشت!
دستاش همچنان توی جیبش بود، اما لب هاش رو برای چند ثانیه طولانی روی لب هام نگه داشت.
نمیشد به راحتی اسمش رو بوسه گذاشت.
انگار بیشتر یه جور نخ دادن واضح و نظر پرسی بود؛ البته خب به سبک خودش!
صورتش رو چند میلی متر ازم فاصله داد و به چشمام خیره شد.
نفس گرمش رو روی لبم حس میکردم و هر لحظه برای ادامه اون اتصال، مشتاق تر میشدم.
انگار اشتیاقم رو از چشمام خوند که این بار دستاش رو از جیبش خارج کرد.
با اون دستکش های چرمی، دو طرف صورتم رو گرفته و اینبار مشتاق تر، لبام رو به کام گرفت.
یه بوسه آروم و عمیق بود که منم از همون اول همراهیش کرده و بوسیدمش.
با اینکه هیچ رابطه عاشقانه ای بینمون نبود؛ اما طوری که میبوسید، میتونستم بگم رمانتیک ترین بوسه ای بود که تا حالا تجربش کردم!
دستام رو دور گرنش حلقه کرده و بیشتر بهش چسبیدم.
اندامم بخاطر بوسه و اینکه بهش برسم، حالت کشیده ای به خودش گرفته بود.
گرمای اطراف هر لحظه بیشتر میشد و من رو قدم به قدم یه سقوط نزدیک تر میکرد.
حلقه دستام رو تنگ تر کرده و بیشتر بهش نزدیک شدم.
حالا به راحتی میتونستم بالا و پایین اندام مردونش رو روی پستی بلندی های بدنم حس کنم.
لباش رو به آهستگی فاصله داد و با چسبوندن پیشونیش به پیشونیم، با صدای بم تری گفت:
– اینقدر شیطونی نکن!
چشمام رو همونطور بسته نگه داشته و سعی کردم به تنفسم، نظم بدم.
خودش اولین حرکت رو زده بود و بعد به من میگفت شیطونی نکنم؟!
بالاخره چشمام رو باز کردم که متوجه چشمای بستش شدم.
༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
چن روز یبار میذارم براتون پس، حداقل یکم طولانی باشه! 🙂
ندا جان خیلی پارتات کوتاه
بی زحمتپارت بعدیه رمان سهم من از ترو هم زودتر بده
مردممممممممم از کنجکاویییی(فضولی🤧)
باور کنید اینی ک من براتون میذارم اکثرا دو یا سه پارته بخدا…
صبر میکنم دو سه تا شد میذارم که نگین کم بود..
ننه پارت ها داره آب میره نگی متوجه نشدیم هااااااااا
بازم میگم، اینی ک براتون میذارم سه یا دو پارت نویسنده اس که میذاره.. من یجا براتون میذارم اینه… پارتاش کوتاهه کلا
یعنی الان نمیترسه اون مزاحمه خاک بر سریاشونو ببینه 😐🙄
نظر بنده اینه که خود آقا دایان شریف همون مزاحمه هست ولی این فقط یه نظره
پس چرا مزاحمه گفت پرونده دایان رو قبول نکن
ندااا چرا پارت های بعد سهم من از تو رو نمی دی :///
فردا میذارم عزیزم.. نشد امروز
ننجونم کجایی
خونمون زیر کولر 😂😂
میخوام بدونم چه پارتیه که قبلش پماد بیارم بزنن دست بچه.ننش بمیره الهی کجا بود که بچمو اینطور کردن😩
از کجا میدونی سوخته آخه 😂
حس شیشم😂
ندا قربونت شکلت برم مرسی❤️.ولی من فدای گیرنده هات بشم تابش جون که پستی بلندی بچمو بررسی کردی🔥😂فقط میشه بگی دقیقا چند پارت دیگه باید صبر کنم تا قضیه دست بچه معلوم بشه🥲🤝🏼
تقریبا سه یا چهار پارت دیگه..
وسط مراسم ختم؟؟!
بابا صبر کن بابات رو بدی زیر لحد، خاکش کنی، رو قبرش آب بریزی، خشک هم نشد، نشد!!
خوب گفتی 😂 😂 😂
بعدا میفهمین چرا خشک نشده رفته پی بی ادب بازی 😂😂
والا اگه اینه، داده باباهه رو بکشند، بعد به بهانه مراسم ختم باباش، دختره رو بیاره مشهد باهاش خلوت کنه 🤣🤣🤣🤣🤣🤣
دایان زن وشریکش رو کشته
این خانم وکیل رو شناسایی کرده برای دفاع از خودش، همون ناشناس که بهش تجاوز کرده وکنترلش میکنه همین دایانه، که اگر روزی دستش روشد، بتونه خانم وکیل رو برای دفاع از خودش مجبور کنه، این ابراز علاقه هم از روی اینده نگریشه، این نظر من درمورد این رمانه
دقیقا هم نظریم و به نظرم احتمالش خیلی زیاده .من فقط دستکش پسره رو قضیشو نمیدونم
هولی شت😂😁
عه وا خاک به سرم خانوووووم وکیل ؟؟؟؟!!!
زشتههههه دختررر
یکی به این دایان بگه تو الان عزادار پدرت هستی این کارا چیه😂😂😂
شت..نویسنده فقط پارت بده
دادم دیگه، این چیه پس 😂
دستت درد نکنه😘مثل همیشه جذاب😍 ولی انصافا کم😑.سهم من از تو رو نمی گزاری ?😥
سلام خوبم مرسی دمت گرم 😂
ازراه نرسیده پارت میخاد بچه 😂
منو بچسب ،منوووووو
فقط صبح گزاشتی که!😥😥😥😥😥