رمان آتش شیطان پارت 83 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 83

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥

 

 

 

 

 

 

کمی دیگه هم با مامان، با ندا صحبت کردیم تا آروم تر بشه.

 

نمیدونم کی حامد پذیرایی رو ترک کرد، اما وقتی سرم رو بالا اوردم، دیگه تو جمع نبود.

 

تازه تونستم به نفس و خاله هم نگاهی بندازم.

هردو مغموم به ندا نگاه می‌کردن.

 

کاش امشب همینجا می‌موندن تا تنها نباشن.

مامان حرف دل منو زد.

 

– خواهر دیر وقته، تو و بچه ها امشب رو همینجا بخوابین.

هر دوتا اتاق مهمان تمیز و مرتب، آمادست.

 

خاله با بغض زمزمه کرد:

 

– شرمندت شدم خواهر.

اینقدر بخاطر ازدواجت با حامد اذیتت کردم، اما میبینم مرد تر و آقا تر از این مرد نبوده!

 

مامان لبخندی زد و‌ چیزی نگفت.

شاید خاله رو‌ می‌بخشید، اما قطعا هیچ وقت حرف ها و کاراش رو یادش نمی‌رفت؛ منم همینطور!

 

خاله و ندا و نفس، هر سه تو یه اتاق مستقر شدن.

فقط لحظه آخر متوجه شدم که خاله به شوهرش زنگ زد و گفت امشب اینجا میمونن.

منم به اتاق سابقم رفتم تا آماده رفتن شم.

 

وقتی حاضر و آماده پیش مامان رفتم، گفت:

 

– خیلی دیر وقته تابش ساعت از ۱شب هم گذشته!

کاش تو هم همینجا میخوابیدی.

 

– نمیشه مامان جان باید برم خونه فردا دادگاه دارم.

 

با مامان روبوسی کرده و بهش گفتم از طرف من با حامد هم خداحافظی کنه.

 

خسته و کوفته به خونه رسیده و چون دیر وقت بود، دیگه مزاحم خانوم جلالی نشدم.

………

………

………

 

تو هفته ای که گذشت پیگیر کارای ندا بودم.

هرچی بیشتر جلو میرفتم، بیشتر به کثافط بودن وحید پی میبردم.

 

نه تنها پول حامد رو بالا کشیده بود، بلکه پول خیلی از دور‌و بریاش و دوستاش رو هم به همین شیوه بالا کشیده بود!

 

تمام تلاشم این بود که پروندش رو هرچه میتونم سنگین کنم.

 

درسته دعاوی خانوادگی خیلی کم قبول می‌کردم، اما ندا استثنا بود.

 

عصر که کارم تموم شد، تو‌ پارکینگ شرکت، با دایان تماس گرفتم.

 

تایم کاریم رو میدونست و هر روز، تایم ناهار و وقتی میخواستم به خونه برم باهام تماس می‌گرفت.

 

امروز اما نه تایم ناهار زنگ زد، نه الان.

حتی یک ساعت پیش وقتی بهش پیام دادم هم، جوابم رو نداد.

 

برعکسش آزاد تا تونست اذیتم کرد و مزاحم کارم شد.

نه به شعور و درک دایان نه به بی فرهنگی آزاد.

 

بوق سوم قطع شد.

متعجب خواستم دوباره باهاش تماس بگیرم که ماشینی پشت سرم بوق زد.

 

اول بهش توجهی نکردم، اما وقتی دو تا تک بوق دیگ هم زد، به سمتش برگشتم.

 

ماشین دایان بود!

گوشی رو تو کیفم برگردونده و به سمت صندلی عقب رفتم.

 

قبل از اینکه بهش برسم، خودش از ماشین پیاده شد.

 

– سلام عزیزم اینجا چیکار می‌کنی؟

 

– اومدم وکیلم رو ملاقات کنم، جرمه؟!

 

با لحن موزی جواب دادم :

 

– وکیلتون خارج از نوبت تایم نمیده اما چون شما موکل VIP‌ هستین، استثنا قائل‌ میشه!

 

تک خنده جذابی زد و در جلو رو برام باز کرد.

متعجب مونده بودم که چیکار باید بکنم که، صولت از ماشین پیاده شد.

 

با اون هم به گرمی احوال پرسی کردم.

نگاه منتظرم رو به سمت دایان برگردوندم که گفت:

 

– امروز منو تو تا جایی میخوایم بریم، اگه اجازه بدی صولت ماشینت رو تا خونت میبره.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هذیون به صورت pdf کامل از فاطمه سآد

      خلاصه رمان:     آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیم‌خیز شدم تا بتونم بشینم. یقه‌ام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس می‌زدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم. ساق دستم درد می‌کرد و رد ناخون، قرمز و خط خطی‌اش کرده بود و با هر حرکتی که به دستم می‌دادم چنان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نوای رؤیا به صورت pdf کامل از حنانه نوری

        خلاصه رمان:   آتش نیکان گیتاریست مشهوری که زندگیش پر از مجهولاتِ، یک فرد سخت و البته رقیبی قدر! ماهسان به تازگی در گروهی قبول شده که سال ها آرزویش بوده، گروه نوازندگی هیوا! اما باورود رقیب قدرش تمام معادلاتش برهم میریزد مردی که ذره ذره قلبش‌ را تصاحب میکند.     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
راحیل
راحیل
1 سال قبل

کاپیتان عزیز خیالت برامون بیشتر به پرواز در بیار عزیز دلم ما که مسافرای بدی برات نبودیم چی شد قدرتت کم شده مهربونم این روزا ممنونم قلم خیلی مهیجی داره و چند موضوع رو با هم در گیر میکنی این حالتو خیلی دوست دارم نازنینم خدا قوت

camellia
camellia
1 سال قبل

از شما بیشتر از اینهاانتظار داریم,با سابقه درخشانتون 😍 😘 (سهم من از تو منظورم هست)چرا پارتای این یکی اینقدر کوتاهه? 😥 ولی باز هم دستتون درد نکنه که اینقدر منظم میگزارید.❤

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط camellia
camellia
camellia
1 سال قبل
پاسخ به  neda

😍😍😍😗😗😗

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

ندا باز اذیت کردی کجا میخواد ببرتش

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x