رمان آتش شیطان پارت21 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت21

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_21

 

 

به لحن کوچه بازاریش لبخندی زدم.

با اینکه تو یه محله بالا شهر مغازه داشت، اما مشخص بود که اصالت خودشو نگه داشته و الکی ادای باکلاس بودن در نمیاره.

 

اما بازم این اخلاقش باعث نمیشد که به دخترای جذاب، چراغ سبز نشون نده!

 

_ خبر بد که نه اما یه بچه فضول داریم تو خونه. الان داشتن از فضولیا و خراب کاریاش میگفتن!

 

صدای اس ام اسم مجدد اومد.

 

” که من شدم بچه ی فضول و خراب کار؟؟

باشه عزیزم، یکی‌ طلبت! ”

 

لبخندی زدم و رو به پسره گفتم:

_ ببخشید، من منتظر ادامه داستانتون هستم.

 

_ آره دیگه خلاصه، از همون شب‌ فهمیدم که چی به چیه.

اما بازم نتونستم چیزی به رو خودم بیارم.

هروقت که این دوتا رفیق رو کنار هم میدیدم، انگار یکی سیخ داغ میکرد تو قلبم، اما بازم از حرف زدن عاجز بودم!

تا اینکه قرعه گذشت و اون شب کذایی اومد.

 

کمی مکث کرد و با نفی عمیقی، ادامه داد:

_ من که اون موقع شب دم مغازه نبودم، اما همسایه ها میگفتن که خونه رفته بوده زیر آتیش!

یه دودی بلند شده بوده که چشم چشم‌ رو نمیدیده.

البته بعدا مشخص شد که فقط دوتا از اتاقا و کمی راهرو اتاقا، سوخته.

همونجا جنازه زن آقای محب و رفیقش رو توی اتاق خواب پیدا میکنن اونم با وضع ناجور!

 

سکوت کرده به خونه محب خیره شد.

انگار داشت خاطرات اون زمان رو با خودش مرور میکرد.

 

_ فرداش که محب اومد انگار یه شبه، صد سال پیر شد!

اینکه مهم ترین آدمای زندگیش، دور از چشمش بهش خیانت می‌کردن، از هزار بار مردن، سخت تر بود!

همون روز دیگه طاقت نیاوردم و رفتم پیشش که حلالیت بطلبم.

بهش گفتم من چند وقتی هست که میدونم، اما بخاطر ترسیدن از شر بعدش، لب از لب باز نکردم!

 

 

دوباره مکث کرد، انگار واقعا ادامه دادن براش سخت بود.

_ یکم تو صورتم نگاه کرد و بی حرف گذاشت رفت!

از فرداش هم دیگه سلامم رو علیک نگفت!

البته حق هم داشت، من نمیدونم این روسیاهی رو تا کی باید تحمل کنم!

 

سخته برای کسی که میدونی صد درصد مقصره، عذر و بهانه بیاری و دلداریش بدی.

 

برای همین کمی این پا و اون پا کردم و بالاخره از جام بلند شدم.

 

اونم از جا بلند شد که گفتم:

_ من نمیدونم واقعا چی بگم!

شرایط خیلی سختی بوده.

هم برای شما هم برای جناب آقای محب.

پس‌ من یه مشورتی دوباره با خانواده بکنم تا ببینیم چی میشه.

خیلی خیلی ممنون از راهنمایی و توجهتون.

 

 

بالاخره از مغازش خارج شدم.

نگاهی به شمارش انداختم که با این مضمون بهم داد:

” پس این شماره من دست شما باشه که اگه بازم مشکلی پیش اومد یا راهنمایی خواستید، مستقیم با خودم تماس بگیرید و دیگه این همه راه نیاید که اذیت بشید! ”

 

این روزا همه مردم عجیب خیرخواه شدن!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست

    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول

            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلشوره

    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با او رقم زده، ماجرایی سراسر عشق و نفرت و حسرت،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عنکبوت

    خلاصه رمان :         مدرس فیزیک یکی از موسسات کنکور ناپدید می‌شود و با پیدا شدن جنازه‌اش در ارتفاعات شمالی تهران، شادی و کتایون و اردوان و سپنتا و دیگران ناخواسته، شاید هم خواسته پا به قصه می‌گذراند و درست مثل قطعات یک جورجین مکملی می‌شوند برای باز کردن معماهای به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا

  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

نکنه تو گردنش که جای سوزن بود میکروفن گذاشتن

دیانا
دیانا
1 سال قبل

نه امکان نداره هرچقدر میکروفن کوچیک باشه بازم مشخص میشه

Sara
Sara
1 سال قبل

چقدر کم…..
پاااارت بزار❤️

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x