بافاصله ازش قدم برداشتم و سعی کردم حریمی که توی این مدت برداشته شده بود رو برگردونم.. دیگه دلم نمیخواست بهش نزدیک باشم!
من یه پرستار بدهکار وخوش خیال بودم که باخیالات پوچ و احساسات دخترانه ام فقط به قلبم آسیب میرسوندم!
وگرنه من کجا و این ها کجا…
سکوت سنگینی توی ماشین حکم فرماشده بود که هرگز قصد شکستنش رونداشتم وبرعکس، از اون سکوت راضی بودم برای فکرکردن خوب بود!
رسیدیم جلوی خونه و بادیدن ماشین کوهیار ازجا پریدم و باعجله گفتم:
_میشه من قایم بشم و ماشینتو توی حیاط پارک کنی؟
آرش که انگار هنوز متوجه کوهیار نشده بود با تعجب زیاد پرسید:
_چی شد؟ چرا قایم بشی؟
_کوهیارجلوی خونتونه! نمیخوام منو ببینه!
بالحنی که توی توهماتم نشون میداد دلخوره گفت؛
_نمیخوای تورو ببینه؟ یا نمیخوای توروبامن ببینه؟
اومدم بگم خب معلومه نمیخوام خودمو ببینه اما یه لحظه یاد لحظه ای که دستش تودست نسیم بود افتادم و حرفمو عوض کردم:
_نمیخوام منو باتو ببینه.. دلم نمیخواد باخودش فکر اشتباهی بکنه و فکرکنه خبریه!
اخم هاشو توهم کشید و بدون حرف حرکت کرد…
اومدم سرمو زیر صندلی پنهان کنم که گفت:
_بیخود تلاش نکن چون من قصد ندارم بیام خونه ومجبوری جلوی در پیاده شی من کلی کار دارم وقت این بچه بازی هارو ندارم!
باچشم های گرد نگاهش کردم و گفتم:
_وا؟ یه لحظه نرو جلوترررر! خب دودقیقه بیای داخل چی میشه؟ تو که نمیخوای واسه من شر درست کنی میخوای؟
_فکرنمیکنم موضوع شما به من ربطی داشته باشه!
_حداقل بپیچ توی کوچه ی بغل…..
متاسفانه حرفم تموم نشده بود که جلوی خونه ایستاد و ازشانس قشنگم کوهیارهم مارو دید…
باحرص مشتمو به بازوش کوبیدم وگفتم:
_خیلی عقده ای هستی…
منتظر هیچ حرفی نشدم و از ماشین پیاده شدم..
یک بار برای همیشه باید باکوهیار حرف میزدم.. چه بهتر که اون روز همین حالا باشه…
داشت بااخم نگاهم میکرد که باقدم های بلند به طرفش رفتم وگفتم:
_میشه بپرسم اینجا چیکار میکنی؟ واسه چی دست از سرم برنمیداری؟ چی از جونم میخوای؟ هان؟
بی توجه به سوال هام با اشاره به ماشین آرش که داشت دنده عقب میرفت گفت:
_با این یارو بودی؟
خودمو بهش رسوندم و توی فاصله کم از صورتش گفتم؛
_جواب سوال منو بده.. اینجا چیکار داری تو؟ هان؟ میخوای آبروی منو ببری؟ آره؟
به چشمام نگاه کرد و پوزخندی زد..
_آبرو؟ تومگه میدونی آبرو چیه؟ از داشته هات حرف بزن…
همه بدنم میلرزید وازشدت عصبانیت نفس هام کش دارشده بود..
_دفعه ی آخرت باشه میای محل کارمن.. وگرنه هرچی دیدی ازچشم خودت دیدی!
اومدم برگردم که هنوز قدم اول رو برنداشته بودم مچ دستم رو محکم گرفت و مانعم شد…
_محل کارت؟ اینجا دقیقا چیکار میکنی؟ صداشو بالا تر برد وادامه داد:
_با اون پسره چه غلطی میکنی سارا؟ چه غلطیییی؟؟؟
نفهمیدم چی شد که دست آزادم توی صورتش کوبیده شد ..
شوک شده از سیلی که خورده بود، ناباور بهم نگاه کرد..
میون فک قفل شده ام گفتم:
_حق نداری سرم داد بزنی و بهم تهمت بزنی! حق نداری…..!
باهمون نگاه ناباورش نیشخند زد ودستم رو ول کرد..
_باورم نمیشه چه گرگی شدی.. چقدر حقیرشدی که هردفعه توماشین مردی که زن داره پیدات میکنم..
_خفه شو… اون فقط پسر صاحبکارمه که ازش خواهش کردم منو برگردونه خونه!
توی چشم هاش بران شدم و تلخ گفتم؛
_نگران نباش.. هنوز مثل تو اونقدر حقیر وبدبخت نشدم که به پس مانده های بقیه چشم داشته باشم..
اینو مطمئن باش اگه یک روز بخوام دوباره عاشق بشم وکسی رو وارد زندگیم کنم، کسی رو انتخاب میکنم که بجزمن دست هیچ خری بهش نخورده باشه..
بازهم نیشخند جوابم شد…
_توچی؟ دست هیچ خری بهت نخورده؟ حداقلش کسی که روبه روت ایستاده رو نمیتونی انکار کنی… ازگذشته ات که نمیتونی فرار کنی..
میون حرفش پریدم وگفتم:
_همه ی آدم های دنیا یه اشتباهاتی داشتن..
نترس تورو به عنوان بزرگ ترین اشتباهم توی گذشته ام یاد میکنم.. مهم اینه مثل توکه خودتو حراج تخت هرزه ها کردی من خودمو به حراج نذاشتم و دست هیچ خری از جمله توووو بهم نخورده نخواهد خورد..
دیگه نمیخوام ببینمت… نمیخوام سرراهم سبز بشی.. کارهایی که کردی رو نمیتونم فراموش کنم.. خیلی وقت پیش راهمون جداشد و تمام…!
به طرف خونه رفتم که صداشو شنیدم..
_هشت سال عاشقی ارزش یکبار بخشیدن رو نداشت؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
عجبببب🧐
نامرد دیروز پارت نزاشتی 🙁🤧
سارا داره الکی قضاوت میکنه بیشتر اونجا حرصم گرفت که سارا اگفت نمیخوام منو با تو ببینه خب هرکسی جای سارا بود میفهمید ارش عاشقش شده البته نه فقط سارا مقصره بلکه ارش هم مقصره به نظرم غرورشونو بذارن کنار و بهم اعتراف کنن نویسنده هم میخواد رمانو کش بده تا دیرتر تموم شه چون رمان انلاین هست میتونن روز ب روز چیزای جدید تری بهش اضافه کنن.
داداش سارا یعنی تو این رمان خرع😂تو حرص نخور
ارش تو چند پارت قبل اعتراف کرد ولی سارا بخاطر وجود نسیم تو زندگی ارش اعتراف به عشقش نکرد و خب اعتراف نکردن سارا تقصیر آرشه باید قضیه ی نسیم رو بگه تا سارا هم متوجه بشه ارش عاشق نسیم نیست و اعراف کنه
فقد میتونم بگم سارااا خاک عالم ط سرت مرده شورتو ببرن
سگ تو روحت اییی بمیری تو میمون درختی
بروبمیر اشغال😠🖕
الان دقیقا با کدومشون بودی؟…😐👀👀
😂😂😂با کوهیار
اها😂😂😂